خطرناک ترین پدیده ای که مسلمانان مقیم اروپا با آن روبرو هستند، تبشیر [تبلیغ مسیحیت و فراخوانی به دین مسیح] است که توانسته در بسیاری از آنان کارگر افتد. تاریخ، حکایت از آن دارد که بسیاری از کشورهای اسلامی، با تبشیر و تبلیغات مسیحیت تبدیل به کشورهای مسیحی شده و هویت اسلامی خود را گم کرده اند و مسلمانان باقی مانده در آنها گرفتار پتک تبشیر داخل از یک سو و سندان توطئه های خارجی از سوی دیگر گشته اند. به عنوان مثال می توان از فیلیپین نام برد که در آغاز، عبارت از مجموعه مملکت های اسلامی بود و مسیحیان تنها اقلیتی را در آن تشکیل می دادند، ولی اکنون کشوری مسیحی است که اکثریت شهروندان آن مسیحی هستند و مسلمانان تبدیل به اقلیتی با چنان بدبختی هایی شده اند. و یا بسیاری از قبایل آفریقایی که ابتدا مسلمان بوده و سپس مسیحی گشته اند. برخی از راه های خطرناکی که از طریق آن ها حرکت تبلیغی مسیحیت، تلاش پی گیری را در شمال آفریقا در پیش گرفته و متأسفانه حکایت از ناکامی طرح های اسلامی در رویارویی با این یورش ددمنشانه دارد، از این قرارند:
از جمله برنامه های برملا شده «تبشیر مسیحی»، آن است که مبلغان تبشیری، از کاستی های تمدنی و ضعف های فرهنگی مسلمانان سوء استفاده کرده، از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان به منظور ورود به عرصه باورهای اسلامی، بهره گیری می کنند تا پایه های آن را متزلزل و اساسش را ویران سازند و کانالی برای نفوذ عقاید مسیحی (که منطق سلیم، آن را رد می کند و خردمندان آن را نمی پذیرند) با پوشش های آشنا برای مخاطب عرب و مسلمان، فراهم آورند. چند مثال، موضوع را روشن تر می کند؛ یک مرکز تبلیغی- تبشیری مسیحی وجود دارد که خود را «انستیتو بین المللی پژوهش و تبلیغ» می نامد و انجیل مرقس را بدون کمترین اشاره به این که انجیل است و تنها به عنوان «داستان حضرت عیسی» به صورت جزوه کوچکی منتشر و از راه نامه نگاری به ویژه مقصد شمال آفریقا و آدرس مغربی های مقیم کشورهای اروپایی، به طور رایگان، پخش می کند.
در پیش گفتار این جزوه عبارت های جذابی چون «ای برادر عرب!» و «برادران عرب!» وجود دارد. ولی از همه خطرناک تر این که این پیش گفتار با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شود و با دعایی که برای مسلمانان آشناست و در نماز و ادعیه خود آن را تکرار می کنند یعنی: «لا إله إلا الله له الحمد و منه الإنعام و الجود و الهدایه» همراه می شود و با عبارت مألوف اسلامی یعنی: «آمین یا رب العالمین»، ختم می گردد. از آن جا که نام «یسوع» بیان گر محتوای مسیحی آن است، در تمام صفحات انجیل گمراه کننده مزبور، نام «یسوع» با نامی که از نظر مسلمانان هیچ شک و شبهه ای برنمی انگیزد و کاملا برای او عادی است، یعنی «عیسی» تعویض می گردد!!
از دیگر نمودهای گمراه سازی در این تبلیغات، ارائه عهد جدید نه با نام مشهور و معروف خود انجیل، بلکه با معنی و مدلول لغوی آن است. نامی که در اصل یونانی است. آن ها انجیل لوقا را با عنوان «الأخبار الساره» (خبرهای خوش) بدون هیچ پیش گفتار یا دیباچه ای حاوی اشاره ای به این جایگزین اسمی یا علت عدول از نام مشهور و آشنا برای همگان و چسبیدن به مفهوم لغوی یونانی آن که تنها برای متخصصان بررسی کتاب مقدس آشناست، منتشر کردند.
مبلغان مسیحی از شهر «لیون» (Luynes) فرانسه، نامه ای برای یک دختر چهارده ساله مراکشی، ساکن شهر «سلا» فرستادند. این نامه، دارای پیوستی چاپ شده با عنوان «الله اکبر» و این عبارت ها بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، خالق کل الأشیاء بکلمه، و صلاه و تسبیحا و شکرا و سجودا، لمن صنعنا من تراب و خلقنا علی صورته، فأبدع تصویرا إن فی ذلک لآیات لقوم یعقلون، و أشهد أن لا إله إلا هو، الواحد الأحد، الفرد الصمد، لاشریک له، هو ینقذ من الضلال و یوفق للصواب و یهدی إلی الصراط المستقیم»
از شهر «مالاگا» در اسپانیا، مجله ای با عنوان «الأشبال» (بچه شیران) منتشر می شود که مخاطب آن کودکان مغرب عربی و هدف آن مسیحی کردن آن هاست. این مجله با «بسم الله» قرآنی آغاز می شود و برای اثبات صحت باورها و آموزه های مسیحیت، به گونه ای فریب کارانه به آیات قرآنی استناد می کند. قصد این مجله، کشاندن کودکان مسلمان به مسیحیت به شیوه ای است که گمان کنند اسلام چنین آموزه هایی داشته و در راه این دین گام برمی دارند.
همچنان که ممکن است این فریب کاری، شکل دیگری به خود گیرد و مثلا اظهاراتی دروغ و نسبت های ناروایی به قرآن باشد، مثل ادعای این که قرآن درمورد حضرت مسیح با آنچه که در کتاب مقدس آمده، کاملا هم خوانی دارد؛ در کتاب صلب المسیح و قیامته (به صلیب کشیدن مسیح و رستاخیز او)، نوشته «ژان جلکرایست» آمده است: «کتاب مقدس و قرآن می گویند: حضرت مسیح طی حضور سه ساله در فلسطین، معجزه های بزرگ و فراوانی داشته است.» حال اگر بپذیریم که قرآن و کتاب مقدس متفق القولند که حضرت مسیح معجزه های بزرگی داشته است (به عنوان مثال، معجزه نزول خون آسمانی در سوره مائده آیات 112- تا 115 و معجزات آفرینش پرنده از گل، شفای نابینای مادرزاد و پیس و زنده کردن مردگان و پیشگویی اندوخته ها و سخن گفتن در گهواره و پشتیبانی روح القدس و... (آل عمران/ 49 و مائده/ 110)، در کجای قرآن اشاره شده که حضور او در فلسطین به مدت سه سال بوده است؟!
در همین کتاب، در خصوص داستان حضرت یونس (ع) نیز به قرآن کریم (صافات/ 139- 148) استناد شده تا مقایسه ای با آیه یونان («یونان» نزد مسیحیان، همان «یونس» نزد مسلمانان است) پیامبر مورد استدلال حضرت مسیح در اثبات رستاخیز وی (انجیل متی،39: 40ـ12، و سفر یونان، 68ـ4) صورت داده باشد، آن گاه می نویسد: «طبق آنچه که در قرآن و در کتاب مقدس آمده است، مسیح معجزه ها و شگفتی های متعددی در میان ملت اسرائیل داشته است. (سوره مائده، آیه 110، اعمال رسولان 22:2).» و در پاسخ به جزوه «احمد دیدات» با عنوان «قیامه أم انعاش» که در آن سعی کرده ثابت کند حضرت مسیح، زنده از بالای صلیب فرود آمد، ژان جلکرایست این نظریه را رد کرده، می گوید: «این نظریه فاقد هرگونه پایه و اساس درست نه در کتاب مقدس و نه در قرآن است و مسیحیان و مسلمانان هر دو، از آن تبری جسته اند و تنها فرقه ای که این نظریه را پذیرفته، فرقه «احمدیه» است که در پاکستان تهمت غیر مسلمان بودن به آن وارد شده است.»
وی ادامه می دهد: «من مطمئن هستم که مسلمانان هوشیار اینک متوجه شده اند که "احد دیدات" با کتاب های مقدس مسیحی آشنایی حقیقی ندارد.» وی در پاسخ به پرسش که: «چه کسی سنگ را غلتاند؟» (سنگ روی قبر یسوع پس از به صلیب کشاندن ادعایی)، می گوید: «همه مسلمانان به خداوند و فرشتگان ایمان دارند (بقره/ 285) و قرآن می پذیرد که فرشتگان بودند که برای ویران ساختن شهری که "لوط" در آن ساکن بود، اقدام کردند. (عنکبوت/ 31- 34) و این شهر همان "سدوم" است که در کتاب مقدس از آن یاد شده است.»
آن گاه نتیجه گیری غلطی می کند به این مضمون که: «قرآن، نه تنها ایمان به وجود ملائکه، بلکه ایمان به قدرت و تحکم آنان بر امور مردم و زمین را برای مسلمانان مسلم می داند و بنابراین هیچ مسلمانی وجود ندارد که به این سخن انجیل معترض باشد: یکی از فرشتگان بود که سنگ را غلتاند.» در کتاب: «درباره مسیح چه فکر می کنید؟» آمده است: «داود پیامبر با گریه و زاری آمرزش خواست، ابراهیم خلیل نیز از درگاه خداوند مغفرت طلبید، ولی اگر در کتاب مقدس یا قرآن جستجو کنید هرگز دلیل یا آیه ای مبنی بر مغفرت طلبی از سوی حضرت مسیح حتی برای یک بار، نخواهید یافت.» هرچند قرآن مجید خود می گوید: «لن یستنکف المسیح أن یکون عبدالله و لا الملائکه المقربون، و من یستنکف عن عبادته و یستکبر فسیحشر هم إلیه جمیعا؛ مسیح از این که بنده خداوند باشد، هرگز سرباز نمی زند و فرشتگان مقرب نیز و هر که از بندگی او سرباز زند و سرکشی کند، زودا که آنان همه را (روز رستخیز) نزد خویش گرد آورد.» (نساء/ 172)
عدم استنکاف حضرت مسیح (ع) دلیل بر خضوع کامل و نهایت بندگی خداوند متعال است که خود مستلزم فراوانی آمرزش طلبی و طلب توبه دایمی است. مسیحیت بر آن است که آمرزش طلبی از نعمت های خداوندی است و به بیان کشیش اسکندر جدید: «... آمرزش طلبی، با نعمت به دست می آید.» و مفاد آیه کریمه درباره حضرت عیسی (ع) نیز همین است: «إن هو إلا عبد أنعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنی اسرائیل؛ او جز بنده ای نبود که به او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل، نمونه ای قرار دادیم.» (زخرف/ 59) آن ها [مبلغان مسیحی و تبشیری] حتی عقاید و آموزه های مسیحیت را نیز با استفاده از قرآن کریم ثابت می کنند که تناقض آشکاری است و استدلالشان را از هر گونه صداقت و اخلاصی، تهی می سازد. پرسشی که در این جا مطرح می شود، این است: چه هنگام مسیحی ها، در اثبات عقاید خویش، به قرآن کریم استناد می کردند؟
این، پرسش شبهه انگیز دیگری را در پی دارد: چه زمان مبلغان مسیحی در راه اثبات ادعاهای خود، در پی دلجویی از مسلمانان بوده اند؟ مسلمانان چگونه می توانند این رفتار را هضم کنند، حال آن که مسیحی ها، اصولا اعتقادی به عصمت قرآن کریم نداشته و عقاید و شعایر مسلمانان را به باد مسخره می گیرند؟! ولی این شیوه جدید فریب کاری و گمراه سازی، پرده از راز چنین پرسش هایی برمی گیرد. این در حالی است که مسیحیان، اعتراف دارند قرآن کریم، ادعای تثلیث و به صلیب کشیدن مسیح، الوهیت وی و دیگر عقاید آنان را، رد می کند.
آن ها در بسیاری از کتاب هایشان به این مسئله اذعان دارند. به عنوان مثال: ولی آن ها معتقدند که این کتاب، پس از آن که خداوند، کتاب کامل خود را بر محمد (ص) فرو فرستاد، ضرورت وجود خود را از دست داده اند، قرآن، تولد مسیح از مریم باکره را می پذیرد، ولی در همان حال منکر فرزندی و خدایی اوست و به معجزه های مسیح در شفا، اشاره می کند و همه مسلمانان قبول دارند که خداوند به مسیح نیرویی موهبت کرده که بدان مردگان را زنده می کند، ولی قرآن، مرگ مسیح بر فراز صلیب را منکر می شود و مدعی است که یکی از دشمنان یا از یاران او به قدرت خداوند، به شکل مسیح درآمد و آن ها گمان بردند [که مسیح است] و او به خطا به جای وی، به صلیب کشانده شد و می گوید که مسیح زنده به سوی آسمان شتافت.
«مبلغان تبشیری» در نامه نگاری های تبشیری با اعراب و مسلمانان، از امضاهایی با نام ها و القاب اسلامی استفاده می کنند. در نامه نگاری با دخترک مغربی، امضای نامه، «شیخ عبدالله» بوده است. سردبیر مجله تبشیری «کتابی» (کتاب من) نیز «محسن الشماع» نام دارد. در مجله «مفتاح المعرفه» نیز شواهد امضای نویسندگانی چون «عبدالقادر»، «مسلم» و... وجود دارد. در مجله «المنار» افرادی با نام هایی چون «عبدالرحیم» قلم می زنند. نامه نگاری های شخصی با نام ها و امضاهایی انجام می شود که هیچ ربطی به عرف اجتماعی مسیحی ندارند و جملگی به لحاظ شکل و مضمون اسلامی هستند: «محمد»، «علی»، «خالد»، «العلوی» و از این قبیل.
روشن است که این شگرد، دو هدف را دنبال می کند: اول دشواری جدا شدن کامل از جامعه، چه مسیحی شدن با احساس غربت وحشتناکی همراه است و مسلما باعث تعطیلی حرکت تبشیری می گردد؛ دلیل این تعلیل و استدلال نیز این سخن آن هاست: «حتی هنگامی که فرد مسلمان می پذیرد که مسیح، تنها نجات دهنده است، برای او دشوار است که آشکارا ایمان خود را برملا سازد و روابطش را با جامعه قبلی بگسلد.» و بدین ترتیب، پنهان شدن با نام های اسلامی از سوی مبلغان تبشیری و حفظ نام های اسلامی از سوی مسیحی شدگان، ضامن برداشتن این مشکل از سر راه است. در عین حال، این شگرد، در آمیختگی آنان با جامعه اسلامی را تشویق می کند و از آن جا فعالیت های تبلیغی و روضه خوانی های مسیحی را روان تر و آسان تر می سازد. دلیل ما، در این خصوص نیز این سخن آن هاست: «اسقف کلیسای انجیلی، نام اسلامی خود را حفظ می کند تا ثابت کند که در ایران می شود یک مسلمان علنا از ایمان خود به مسیح سخن به میان آورد و با شجاعت و شهامت، [به مسیح] خدمت کند.» و این همان هدف دومی است که آن ها در چنین اقدامی دنبال می کنند.
آن ها از عرف اجتماعی اعراب و مسلمانان و ویژگی های آن، به منظور اعمال گفتمان مسیحی خود بهره گیری می کنند و البته بر جنبه های منفی این عرف و زشتی های تحقیرآمیزی که در نظر هر مسلمان عاقلی نفرت انگیز است، انگشت می گذارند؛ زیرا گفتمان مستقیم و انتساب همه زشتی ها به اسلام و نه به مسلمانان نادان که اسلام از آن ها بری است، مسلما منجر به برخوردی بی حاصل می گردد. مثال این برخورد، رمانی به زبان فرانسه است که از سوی مبشران مسیحی در مغرب عربی و میان مغربی های مقیم فرانسه، پخش می شود؛ عنوان «یوقان» (Ourane) نوشته «ساموئل گرانجین»؛ یک درام حقیقی و بیان گر زندگی کودک نابینای رانده و بیچاره ای به نام یوقان در جامعه الجزایر است که به دلیل نابینایی و فقر شدید، به شدت مورد آزار و ستم جامعه و تحقیر مردم قرار گرفته تا این که بشارت مبلغان تبشیری به دادش می رسد و با پذیرش دین آنان [مسیحیت]، از این بدبختی نجات می یابد و در شمار مبلغان مخلص آن در می آید.
گام های پیش گفته مبلغان تبشیری مسیحی، آنان را به ایجاد شک و شبهه خطرناکی رهنمون می سازد. چه در مهم ترین کتاب مقدس مسلمانان یعنی قرآن کریم البته به شیوه بسیار هوشمندانه و زیرکانه و با اجتناب از روش های مستقیمی که ممکن است منجر به برخوردهای بی حاصل شود، ایجاد شک و شبهه می کنند. برای مثال در کتاب ایشان إخوان من کردستان (برادرانی از کردستان) نوشته کشیشی انگلیسی به اصطلاح اقتباس های اسلام از تورات و نوشته های بدعت آمیز مسیحی و کتاب زرتشتیان و ... توضیح داده شده است. با این حال می بینیم آن ها در کتاب های تبشیری خود [با ریاکاری] در سخن از قرآن، آن را قرآن کریم توصیف می کنند و آنچه را که خود مایلند و آموزه هایشان می طلبد، متکلفانه از آن استنباط و برداشت می نمایند. ولی در رد این ادعاها، آنان را باید به نوشته های پژوهشگران جدی کتاب های آسمانی حوالت داد که با دلایل علمی، عدم امکان بشری بودن قرآن را ثابت کرده و در برابر، (و باز با دلایل علمی) از خطاهای فراوان وارده در کتاب مقدس، پرده برگرفته اند. به طوری که می توان از وقوع تحریف در آن ها سخن به میان آورد؛ زیرا صدور خطا از سوی خداوند متعال، محال عقلی است.
مبشران مسیحی در تأسیس کتاب فروشی های تبشیری در کشورهای اسلامی به منظور پخش و فروش کتاب های خود با ناکامی مواجه شدند، زیرا دولت های این کشورها، با برنامه های تبشیری، مخالفت می کنند. به همین دلیل آن ها اقدام به تأسیس کتاب خانه یا کتاب فروشی هایی به ظاهر با رویکرد فرهنگی ـ فکری و در واقع با اهداف تبشیری، کرده اند. به عنوان مثال در کشور مراکش، کتاب فروشی کلیله و دمنه در خیابان محمد پنجم در شهر رباط از همین قماش است.
این کتاب فروشی را به دلیل موقعیت شاخص آن در خیابان یاد شده، همگان از کوچک و بزرگ می شناسند، زیرا برای انبوه عابران روزمره این خیابان، کاملا چشم گیر است. دلیل چنین نگاهی به این کتاب فروشی عبارت است از: در گزارش ارایه شده به کنفرانسی که «کمیته تبشیری لوزان» با همکاری «سازمان تبشیری بین المللی» در پاییز سال 1978م در شهر «گلین آیری» در ایالات کولورادوی ایالت متحده آمریکا برگزار کرد، آمده است: «طی اندک سال های گذشته، پخش کتاب مقدس و مطبوعات مسیحی بسیار کم و تنها به نسخه های اعطایی مبشران مسیحی به دست دیگران، محدود بوده است و کتاب فروشی های "انجمن کتاب مقدس"، یا بسته بوده یا در صورت دایر بودن، شمار کمی از مردم از آن ها بازدید می کردند و تنها کتاب فروشی موجود در مراکش و دیگری در تونس، حاوی کتاب های بسیار کمی، آن هم در کنار مجموعه بسیار بزرگی از کتاب های لائیک به منظور امکان تداوم فعالیت به صورت قانونی است.»
پس از ایجاد شک و تردید در مخاطب عرب و مسلمان و اعطای اطلاعات اندکی از مسیحیت به وی، گام عملی با سخن گفتن از مشارکت و در واقع «مشارکت معنوی» شکل گرفته و دیدارهای «مؤمنان مسیحی» با یکدیگر، شروع می شود. چندین آیه انجیل، توجیه گر چنین مشارکتی است، از جمله: «و همه ایمان داران با هم می زیستند و در همه چیز شریک می بودند و املاک و اموال خود را فروخته، آن ها رابه هر کس به قدر احتیاجش تقسیم می کردند و هر روزه در هیکل به یک دل پیوسته می بودند و در خانه ها نان را پاره می کردند و خوراک را به خوشی و ساده دلی می خوردند و خدا را حمد می گفتند و نزد تمامی خلق، عزیز می گردیدند و خداوند هر روزه ناجیان را بر کلیسا می افزود.» (انجیل، اعمال رسولان 2: 47ـ44)
کشیش «اسکندر جدید» خاطرنشان می سازد که نشست های معنوی، از جمله نعمت ها و راه های چیرگی بر گناه است او می گوید: «مسلم است که نشست ها و دیدارهای معنوی از نیرومندترین ابزارهایی است که خداوند برای رشد مؤمنان و پیشرفت شان در زندگی مسیحیت، به وجود آورده است.» پیش از پیشنهاد ورود به چنین مشارکتی به مخاطب، جزوه هایی برای او ارسال می شود که اهمیت این پیوند معنوی و محبت برادرانه را توضیح می دهند که دو عنوان از آن ها عبارتند از: یکی با عنوان محبت برادرانه دربردارنده موضوع هایی چون: اهمیت محبت، ایده جسم واحد، موانع پیوستگی جسم واحد، محبت عملی، و دیگری با عنوان پیوند معنوی است که موضوع های زیر را در بر گرفته است: آشنایی، اعتماد دو جانبه، دیدارها و ضیافت ها و بازدیدها، بررسی کلمه الله، نماز جماعت، تعمید، اجتماعات عبادتی و تسامح و هشدار. عناوین محتوایی این دو جزوه، آشکارا محتوای واقعی آن ها را نشان می دهد. هر دوی این جزوه ها از انتشارات «مدرسه کلمه الحیاه» پروتستانی در «مالاگای اسپانیا» است. فراخوان به مشارکت معنوی، از طریق دعوت مستقیم برای ورود به یک انجمن مسیحی صورت می گیرد که معمولا نیز همراه با اعطای جایزه های قابل توجهی است.
7- پافشاری در نامه نگاری
قطع مکاتبه زمانی صورت می گیرد که از تن دادن به برنامه های مسیحی آن ها از سوی طرفی که با وی نامه نگاری کرده ند، مأیوس شده باشند. ولی در ابتدای نامه نگاری ها و زمانی که قربانی و طعمه مورد نظر در اوج هیجان اطلاع هرچه بیشتر و به دنبال یافتن پاسخ به کنجکاوی های غریزی خویش است و پاسخ به پرسش های درس ها و جزوات ارسالی کاملا مشخص و آسان است، پافشاری آن ها کاملا چشم گیر است و آن ها با نامه نگاری های پیاپی، علت تأخیر در پاسخ را جویا می شوند و دم به دم، خواهان توضیح می گردند.