اعراب (مسلمانان) ردای فلسفه اواخر دوره باستان را برگرفتند و در قرون وسطی آن را هم به علمای لاتین و هم به علمای یهودی در اروپای غربی انتقال دادند. همچنین بحثهای عالمان و دانشمندان اسلامی درباره عقل گرایی (rationalism) و ایمان گرایی (fideism)، متون و مدلهایی را برای بحثهای مسیحی و یهودی فراهم کرد. در این جذب و اقتباس از تفکر اسلامی، چندین مرحله را می توان مشاهده نمود.
اول: علاقه ای به کیهان شناسی (cosmology) و روان شناسی نوافلاطونی در نیمه دوم قرن دوازدهم وجود داشت که ترجمه آثار کندی، فارابی، اخوان الصفا و به خصوص ابن سینا را به بار آورد.
دوم: تمایل به فهم فلسفه ارسطو به ترجمه تفاسیر و تلخیصهای ابن رشد در ربع دوم قرن سیزدهم منتهی شد. علما و محققین یهودی در این هر دو نهضت شرکت داشتند و از ربع دوم قرن سیزدهم در ترجمه و تفسیر متون عربی پیش قدم شدند. بنابراین وقتی که در اواخر قرن پانزدهم، علاقه ای جدید به متون قدیمی باعث شد که محققان به جستجوی دقیقترین ترجمه ها از این متون روی آوردند، این محققین یهودی بودند که به ترجمه ها یا ترجمه های جدید از آثار ابن سینا و به خصوص ابن رشد روی آورند.
از اوایل قرن شانزدهم، متون فلسفی عربی دوباره مستقیماً به لاتین ترجمه شدند، عرب زبانان همکاری با محققین مسیحی را شروع کردند و پایه های آموزشی زبان عربی بنیان گذاشته شد. با تأسیس کرسیهای زبان عربی در دانشگاههای اروپایی، مجموعه متنوعی از تفکر غنی اسلامی به آهستگی شناخته شد. این فرآیند تاکنون ادامه داشته است.
حدود هفتاد اثر به وسیله گرارد کرمونا مشهور به «استاد بزرگ»، در کلیسای بزرگ تولدو از عربی ترجمه شد. این ترجمه ها عبارت بودند از تحلیلات ثانی، طبیعیات، درباره کون و فساد، و علم کائنات جو، به علاوه چهار رساله کوتاه درباره علم طبیعی از اسکندر افرودیسی و گرارد. باید به این کارهای اولیه یونانی چهار رساله فلسفی کندی، یک رساله درباره برهان از اخوان الصفا و کتاب احصاء العلوم فارابی (درباره طبقه بندی علوم) را اضافه کرد.
همچنین در این زمان، اهمیت شفای ابن سینا به وسیله محققی یهودی به نام اوندوت (شاید همان ابراهیم بن داود، مؤلف عقیدة الرفیعة باشد) به جان، اسقف اعظم تولدو گوشزد شد. بخشهایی از آن متن شامل بخشهایی درباره کلیات، طبیعیات، روح و مابعد الطبیعه به وسیله اوندوت، دومینیکوس گوندیسالینوس و شخصی به نام استاد جان اسپانیایی ترجمه شد.
اعضای این تیم همچنین مقاصد الفلاسفه غزالی (بخش اول از یک اثر دو جزئی که بخش دوم آن تهافت الفلاسفه است) را ترجمه نمود؛ ینبوع الحیاة اثر فیلسوف یهودی، ابن جبیرول به عنوان fons vitate به لاتین ترجمه شد؛ و کتاب العلة کشکولی از مطالب عناصر الهیات پروکلوس به عربی گردآوری شد. ترجمه هایی از درباره شکوفائی علوم (که در ترجمه لاتین گفته می شود به وسیله فارابی نوشته شده است) و تلخیصی از شصت سؤال راجع به درباره آسمانهای ارسطو اثر حنین بن اسحاق و به برگزیده های شفا در ترجمه لاتین افزوده شده است، به کسی نسبت داده نمی شد.
بسیاری از این آثار صبغه ای نوافلاطونی دارند که در آثار اولیه گوندیسالینوس و مؤلف گمنام کتاب علل اول و دوم و ... که در پی آنها ادامه پیدا می کند، انعکاس دارد، که ابن سینا را به جان اسکات اریگنای اساساً نوافلاطونی متصل می کند. برخی از این آثار در قرن دوازدهم در دانشگاه آکسفورد خوانده می شد، که در بین علمای آن به اغلب احتمال، آلفرد شارشیل مترجم (بانی ترجمه درباره گیاهان نیکولاس دمشقی و بخشهایی از شفا درباره کانی شناسی، سیلابها و شاید گیاه شناسی از زبان عربی) بود که تفاسیر او اسلوب تدریس فلسفی را در این دانشگاه در حال تکوین تحت تأثیر قرار داد.
ترجمه شفا در قرن سیزدهم ادامه یافت. جانورشناسی ارسطو به وسیله مایکل اسکات ترجمه شد، طبیعیات (ترجمه از نقطه ای شروع می شد که ترجمه قبلی آن را رها ساخته بود)؛ درباره آسمانها، درباره کون و فساد، درباره فعل و انفعالات و هواشناسی توسط ژان گونزالوز دو بورگوس و شاید گیاه شناسی به وسیله شخصی یهودی به نام سالومن به درخواست ژان گونزالوز دو بورگوس، ظاهراً از تنها نسخه خطی موجود در کلیسای جامع تولدو، ترجمه شدند.
به هر حال، به استثناء جانورشناسی، این ترجمه ها به طور جدی مورد مطالعه قرار نگرفتند. در عوض، فضای جدیدی که از یک سو در آن متون ارسطوئی به عنوان پایه ای برای برنامه آموزش هنر در دانشگاههای جدید التأسیس پذیرفته شد، و از سویی دیگر به نظر می رسید برخی آراء را که برای مسیحیت خطرناک بود ارائه می دهند، به ویزه راه را برای ترجمه آثار تفسیری ابن رشد در باب متون ارسطویی ترجمه شدند.
مایکل اسکات (وفات پیش از 1236)، که از تولدو به دربار فردریک دوم در سیسیل مهاجرت کرد، تفاسیر بزرگ ابن رشد را در باب درباره آسمانها و احتمالاً موضوعاتی راجع به درباره نفس، طبیعیات، و مابعدالطبیعه و غیره نیز ترجمه کرد.
تئودور انطاکی، فیلسوف دربار، مقدمه به طبیعیات ابن رشد را ترجمه کرد و ویلیام لونا شاید عضو دیگر محفل فردریک دوم، تفاسیر متوسط راجع به ایساغوجی، فورفوریوس و نیز راجع به مقولات ارسطو و درباره تفسیر را ترجمه کرد.
هرمان آلمانی تفاسیر متوسط را که راجع به خطابه (به طور جزئی، همراه با گزیده های فن خطابه از شفا و فارابی)، فن شعر (در 1256) و اخلاق نیکوماخوس (در 1240) را در تولدو ترجمه کرد، اما همچنین ممکن است مانفرد پسر دوم فردریک دوم حامی و مشوق آنها بوده است؛ اگر او همان کس باشد که راجر بیکن به عنوان «مترجم مانفرد» از او نام برده است.
ترجمه هرمان از تفاسیر متوسط ابن رشد راجع به فن شعر تنها شکلی بود که در آن فن شعر ارسطو به لاتین برای خوانندگان در دوره قرون وسطی شناخته بود: ویلیام موئربک در 1278 ترجمه ای یونانی – لاتینی از آن به عمل آورد، اما این ترجمه تا 1930 مفقود بود.
نامه مانفرد به فیلسوفان پاریس، همراه با ترجمه ارسطو و دیگر فیلسوفان از یونانی و عربی راهی را نشان می دهد که این متون ممکن است از طریق آن منتقل شده باشند؛ هرچند تفاسیر بزرگ راجع به درباره نفس، طبیعیات و مابعدالطبیعه قبلاً در اواخر دهه 1220 در پاریس و آکسفورد شناخته شده بود.
این واقعیت که فقط مؤلفانی که نوشته های آنها از عربی ترجمه شده اند در بین فیلسوفانی ذکر می شوند که ژیل رومی به خطاهای آنها اشاره می کند – که از ارسطو، ابن رشد، ابن سینا، غزالی، کندی و موسی بن میمون نام می برد – حاکی از گستردگی نفوذ این متون است.
حواشی نسخه های خطی آثار ارسطو در باب علم طبیعی متعلق به دانشگاه آکسفورد در همان عصر که آکنده از نقل قولهایی از تفاسیر ابن رشد است، نیز گواهی بر این نفوذ است.
1- نقش مسلمین در مناظره عقل و ایمان لاتین
نقش اعراب (مسلمانان) در بحث و مناظره ایمانی – عقلی لاتین با ترجمه مقدمه غزالی بر دو کتابش مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه توسط محفل گوندیسالینوس شروع شد. این مقدمه فقط در یک نسخه خطی موجود است، ولی برای راجر بیکن شناخته شده بود.
دلالة الحائرین موسی بن میمون، که در اصل به عربی به نگارش درآمده است، توسط فردریک دوم مطالعه و به قریب یقین ترجمه شده است، که موضوعاتی را برای بحث فراهم نموده است؛ فرانسیسکن رایمون لول هم آثار غزالی و هم تهافت التهافت ابن رشد، همراه با دیگر متون را به زبان عربی مطالعه می کرد که در اثر جدلی شمشیر ایمان در سال 1278 توسط دومینیکن رامین مارتی به نگارش درآمده است.
آموزه های معتزله و اشاعره و به خصوص متکلمین جدلی در دلالة الحائرین و تهافت التهافت، و تفسیر کبیر ابن رشد درباره طبیعیات شامل گزارش و شرح و توصیف از آراء ابن باجه و نیز فیلسوفان یونانی مانند ثامسطیوس، اسکندر آفرودیسی و جان فیلوپونوس است.
اگر این فرمان که لیول در شورای کلیسای وین درسال 1312 حامی آن بود و تأسیس کرسیهائی به زبان عربی در چهار دانشگاه و کلیسای وابسته به پاپ را درخواست می کرد جامه عمل به خود می پوشید، مطالعات عربی در اروپا ممکن بود تاریخی متفاوت داشته باشد. چون چنین است، تدریس عربی در مدارس مذهبی دومینیکن و استفاده از آثار فلسفی عربی که به تازگی به وسیله کشیشهای دومینیکن در مقابله با ارتداد کاتار ترجمه شده بود، ممکن است به علاقه ای که به اساتید دومینیکنی، آلبرت کبیر و توماس آکویناس به مؤلفان عربی نشان داده اند، کمک کرده باشد.
در بخش دوم مقاله انتقال فلسفه اسلامی به اروپای غربی، موضوعاتی چون سهم عالمان یهودی در انتقال میراث فرهنگ اسلامی و تفکر فلسفی آن به اروپا و نیز موضوع شروع پژوهش در خصوص آثار متفکران مسلمان و چاپ آنها در قرن شانزدهم میلادی در اروپا پرداخته می شود.
علما و محققین یهودی اغلب به عنوان مفسرین متون عربی برای مترجمین یا حامیان مسیحی عمل کرده بودند. این رویه در قرن چهاردهم ادامه یافت وقتی که کالونیموس بن مایر تهافت التهافت ابن رشد را از عربی برای رابرت آنجو، پادشاه ناپل، ترجمه کرد. با این وجود، از اواخر قرن سیزدهم به بعد، بیشتر ترجمه های لاتین مؤلفین عربی از ترجمه های عبری انجام می گرفت. وقتی محققین یهودی در غرب از زبان عبری به جای عربی به عنوان زبان آموزش شروع به استفاده کردند، آنها به تدریج ترجمه تعداد زیادی از متون فلسفی عربی به عبری را آغاز نمودند. دست کم سی و هشت تفسیر از تفاسیر ابن رشد به عبری ترجمه شد؛ قدیمیترین اینها تفسیر متوسط راجع به درباره تفسیر است، که در دربار فردریک دوم به وسیله یعقوب آناتولی ترجمه شد، در همان زمان که ویلیام لونا آن را به لاتین ترجمه کرد. از آن پس در قرون سیزدهم و چهاردهم چندین محقق در جنوب فرانسه، کاتالونیا و ایتالیا، از جمله موسی بن میمون، شم طوبن کوئرا، لوی بن گرسون و موسی بن ناربون تفاسیر ابن رشد و دیگر آثار او را ترجمه کردند و تفاسیری عالی درباره آنها به نگارش درآوردند. به این ترجمه های عبری بود که محققین انسان گرا در اواخر قرن پانزدهم، درست زمانی که آثار ارسطو، ابن سینا و ابن رشد در حال چاپ بود رجوع می کردند.
ترجمه های جدید، که خصوصاً پیکو دلا میراندولا، کاردینال دومینکو گریمانی و پاپ لئو دهم، مشوق آن بودند به وسیله الیاس دلمدیگو (تفسیر متوسط درباره کائنات جو 2-1، پرسشهایی درباره تحلیلهای پیشین، مقدمه بر کتاب لمبدا راجع به مابعدالطبیعه، تفسیر میانی درباره مابعدالطبیعه 7-1 و درباره جمهوری افلاطون)؛ پائولوس اسرائیلیتا (تفسیر میانی راجع به درباره آسمانها)؛ ابرام بالمسی (گزیده های ارغنون، تفاسیر متوسط درباره مقولات، تکذیبهای سوفسطایی، خطابه و فن شعر، تفسیر کبیر درباره تحلیلهای پیشین و رسالة الوداع ابن باجه)؛ یوهانس بورانا (گزیده و تفسیر کبیر بر تحلیلهای پیشین و تفاسیر میانی و بزرگ بر تحلیلهای پیشین)؛ ویتالیس نیسوس (گزیده درباره کون و فساد) و بالاتر از همه یعقوب منتینوس ترجمه شدند. ظاهراً این عالم سخت کوش یهودی اهل تورتوسا از سوی ژیرولامو باگولینو، رومولوفابی، مکرودگلی ادی، گردآورندگان بلندپرواز آثار کامل ارسطو با تفاسیر ابن رشد (در نهایت به وسیله تومازوگیونتا در ونیز 1550-52 چاپ شد)، مسئولیت یافت به بازبینی کامل ترجمه های تفاسیر ابن رشد، بپردازد.
با این وجود، پس از انجام ده ترجمه جدید از متون ابن رشد (از جمله ترجمه دیگری از تفسیر متوسط بر جمهوری افلاطون) و تفسیر عالی لوی بن گوسون بر ارغنون، وی در 1549 در راه سفر به دمشق وفات کرد.
از اواخر 1530 به بعد، ترجمه های قدیمی جای خود را به ترجمه های جدید دادند یا دست کم پا به پای آنها چاپ شدند، همان طور که خصوصاً در چاپ ژیونتا (1550-52)، و چاپهای بعدی ارسطو – ابن رشد (1562 و 1573-67) می توان مشاهده کرد.
اوایل قرن شانزدهم شاهد احیاء مطالعه مستقیم متون عربی و فرهم ساختن ابزار آن بود. در سال 1505 دستور زبان و لغت نامه گرانادای عربی به وسیله پدرو آلکالا چاپ شد. محقق ربوده شده عرب که نام ائو آفریکانوس را از پاپ لئوی دهم گرفت، زندگی نامه ای از مؤلفان عرب پس از 1518 تألیف کرد.
یک دست نوشته عربی معروف به الهیات ارسطو (در واقع تاسوعات افلوطین 6-4) در دمشق پیدا شد و در سال 1519 با ترجمه موسی آرواس و پیرنیکولاس کستلانی در روم چاپ شد. همچنین در دمشق، اندرو آلپاگو ترجمه قرون وسطی قانون ابن سینا را در طب مورد تجدید نظر قرار داد و دو اثر جدید درباره نفس از ابن سینا را معرفی کرد و به توصیف تجربه دست اول از مراسم صوفیه پرداخت.
در سال 1584 در روم یک چاپخانه عربی به وسیله جیووان باتیستا رایموندی تحت حمایت خاندان مدیسی تأسیس شد. با تلاشهای گیوم پوستل، فرانسیسکوس رافلنگیوس، توماس ارپنیوس، یعقوب گولیوس و ادوارد پوکاک، مطالعات عربی تثبیت شد. نمونه تاریخ عربی پوکاک (شامل خلاصه ای از آراء طیف وسیعی از فیلسوفان اسلامی) و ترجمه رمان فلسفی ابن طفیل بنام حی بن یقظان (که پسرش با همان نام چاپی از متن عربی را به آن افزود) نشانه های جدید رونق و شکوفایی پژوهش دانشگاهی درباره فلسفه اسلامی در دانشگاههای اروپا هستند که به چاپهای چندجلدی دانشگاه مصر از آثار عربی ابن سینا، ابن سینای لاتینی سیمون وان ریت و مجموعه آثار ابن رشد منجر شده است. اما در همان زمان، این آثار نشانگر پایان دوره ای است که در آن آثار مؤلفان مسلمان برای جذب و پذیرش معرفتی که نوع بشر را خردمند می ساخت، مهم دانسته می شدند.