قرآن می فرماید: «یا عباد لا خوف علیکم الیوم و لا انتم تحزنون؛ ای بندگان من امروز بر شما بیمی نیست و شما غمگین نخواهید شد» (زخرف/68)، در قیامت از طرف خداوند به متقین خطاب می شود: «یا عباد؛ ای بندگان من»، وقتی اتقیا با یکدیگر دوست باشند ملاکش خدا و عبودیت خداوند است نه مطامع که عبد آن مطامع باشند. به آنها از ناحیه ذات حق خطاب می رسد به عنوان «یا عباد؛ ای بندگان من»، این خودش یک پیام دوستی و یک پیام دوستانه از خدا به این دوستان در راه خداست. می بینید اینجا که صحبت خلت و دوستی در راه خداست صحبت پیام دوستانه ای است که از طرف خدا می رسد، از طرف آن ملاک دوستی می رسد، به آنها پیام فرستاده می شود که: «لاخوف علیکم الیوم و لا انتم تحزنون؛ دیگر نه بر شما خوفی مسلط خواهد شد و نه هرگز غمناک خواهید بود».
«خوف» و «حزن» با یکدیگر فرق دارند. خوف در مورد نگرانیها و شک و تردیدهاست. در مورد بدی احتمالی در آینده خوف گفته می شود و در مورد بدی قطعی، اعم از اینکه در حال حاضر باشد یا در آینده قطعی باشد، انسان دچار حزن می شود. بنابراین انسان دو حالت مختلف دارد، یک حالت در مورد خطرات احتمالی که نامش «خوف» است، یکی هم در مورد ناراحتیهای فعلی و یا قطعی آینده که نامش «حزن» است. به آنها گفته می شود که «لاخوف علیکم الیوم» از امروز به بعد دیگر نه نگرانی بر شما مسلط خواهد شد و نه هرگز غباری از غم و اندوه بر خاطر شما خواهد نشست، بلکه سرور دائم و حبور دائم است.
روح اسلام
متقین و بندگان چه کسانی هستند؟ مشخصات آنها را بیان می کند: «الذین امنوا بایاتنا و کانوا مسلمین؛ همان کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند» (زخرف/69)، «الذین امنوا بایاتنا»، آنها که به آیات پروردگار ایمان دارند و اعتراف و تصدیق «و کانوا مسلمین». مکرر این مطلب را گفته ایم و در بخش آخر کتاب عدل الهی هم در این قضیه زیاد بحث کرده ایم که یکی از معارف قرآن کریم که در خود قرآن کریم روی آن تکیه شده و احادیث زیادی در این زمینه داریم، این است که روح اسلام یعنی تسلیم اما مقصود تسلیم تن نیست که انسان تنش تسلیم باشد. حتی مقصود تسلیم عقل هم نیست، یعنی تسلیم عقل لازم هست ولی کافی نیست چون تسلیم عقل یعنی اینکه یک چیزی را انسان با فکر بپذیرد. وقتی دلیل یک مطلب برای انسان اقامه شد عقل انسان می پذیرد. اسلام یعنی مطیع محض خدا بودن.