دوران شکل گیری و گسترش زیدیه

English 5698 Views |

مقدمه

زید بن علی (ع) بین سال های 75 تا 80 ق. در مدینه به دنیا آمد و نزد پدر و برادرش امام باقر (ع) در مدینه علم آموخت و در ادامه به عراق سفر نمود و با علمای آنجا به مذاکره علمی پرداخت. زید چهار فرزند ذکور داشت: یحیی، عیسی، حسین ذوالدمعه و محمد. حدود ده رساله و چند کتاب به زید بن علی (ع) منسوب است که مهمترین آنها مجموعه فقهی و حدیثی (یا مسند زید بن علی) است. کتاب دیگر منسوب به وی غریب القرآن است. زیدیه اعتقادات خود را برگرفته از افکار زید می دانند و مهمترین افکاری را که به زید نسبت می دهند، عبارتند از: وجوب خروج امام و جواز امامت مفضول با وجود افضل و بنابراین صحت خلافت شیخین. عده ای به دلیل نزدیکی افکار زیدیه و معتزله، زید را دارای افکار معتزلی دانسته اند. اما این ادعا بدون مستند است. در مسأله امر به معروف زیدیه و معتزله با هم اختلاف دارند و درباره اصل منزلة بین المنزلتین نیز که مورد تأکید واصل بود، زید چیزی نگفته است. اکثر قریب به اتفاق علمای امامیه به زید بن علی (ع) نگاه مثبت دارند و به روایات وارده در ذم وی وقعی ننهاده اند. زید نزد اندیشمندان اهل سنت و از جمله اصحاب حدیث نیز مورد احترام است. در ادامه به علل قیام زیدیان و نقش این قیام ها در بسط و گسترش اندیشه آنان پرداخته خواهد شد.

قیام زید بن علی در کوفه

بنابر نقل مورخان، علت اولیه قیام زید، حکم بازداشت وی از سوی خلیفه اموی هشام بن عبدالملک (105ـ 125 هـ.) است. خالد بن عبدالله قسری والی مخلوع عراق ادعا کرد که اموالی را نزد برخی از علویان از جمله زید بن علی قرار داده است و از مضمون این مطلب به دست می آید که این اموال باید از بیت المال باشد. یوسف بن عمر، والی هشام در عراق آنها را فراخوانده و از اموال سؤال کرد. علویان از جمله زید بن علی این مسئله را انکار کرده و آن را اتهامی بیش ندانستند و قسم یاد کردند که این اموال را اخذ نکرده اند. گویا در همین زمان که زید به کوفه آمده بود، مردم از وی برای قیام دعوت کرده و او را به خروج تشویق کردند.
برخی ادعا کردند که یکصد هزار شمشیر زن از اهل کوفه و بصره و خراسان طرفدار شما هستند. عده ای از علویان زید بن علی را از قیام منع کرده و خدعه مردم کوفه را با حضرت امیر و امام حسین (ع) متذکر شدند، ولی گویا زید خود را برای قیام آماده ساخته بود.
بیعت کنندگان با زید، فقط در کوفه به حدود پانزده هزار نفر رسید و این غیر از اهالی بصره و خراسان و مدائن بود. از کسانی که از قیام زید بن علی حمایت کردند، می توان از ابوحنیفه، پیشوای حنفیان جهان نام برد. زید حدود ده ماه در کوفه باقی ماند و نمایندگانی به اطراف فرستاد. خبر جمع آوری نیرو از سوی زید به گوش یوسف بن عمر، والی عراق رسید. بنابراین با سپاهی راهی مخفیگاه زید بن علی شد و زید در خروج تعجیل کرده و قبل از موعدی که مقرر ساخته بود، قیام کرد. وی زمان خروج خود را شب چهارشنبه اول صفر سال 122 هـ. قرار داده بود، ولی به خاطر سعایت جاسوسان و ارسال سپاه یوسف بن عمر، یک هفته زودتر از موعد، در شبی سرد، در حالی که دویست و هشتاد یاور داشت، قیام کرد.
قیام در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه در کوفه ادامه یافت و از هر دو طرف عده ای کشته شدند. جنگ ادامه داشت تا این که تیری به طرف راست سر زید بن علی اصابت کرده و زید زخمی گشت. یاران زید، وی را مخفی کرده و برای وی طبیب آوردند، ولی طبیب اظهار ناامیدی کرد و این چنین زید در روز جمعه بیست و چهارم یا پنجم محرم 122 هـ. به شهادت رسید. جسد وی را در نزدیکی نهری در کناسه کوفه دفن کرده و آب نهر را بر آن روان کردند. اما امویان از مکان قبر وی اطلاع یافته، آن را نبش قبر کرده، سرش را جدا ساختند و برای هشام بن عبدالملک ارسال کردند و بدن زید را بر نخلی به صلیب کشیده و مدت های مدیدی آن جسد پاک بر دار بود. برخی گفته اند که یکسال و یک ماه بر دار بود. عده ای دو سال، گاه پنجاه ماه و برخی تا هفت سال را نوشته اند. امویان بعد از پایین آوردن جسد، آن را سوزانده و خاکسترش را به فرات ریختند.

وجه نام گذاری زیدیه

سؤالی که مطرح است، این است که چرا زیدیه از میان امامان و شخصیت های برجسته اهل بیت، زید بن علی را الگوی خود انتخاب کرده، در حالی که قیام امام حسین (ع) قبل از او وجود داشت. هادی بن ابراهیم وزیر در این زمینه می گوید: «زیدیه به امامت زید، برتری و پیشوایی او قائلند و این فرق است میان زیدیه و امامیه که به امامت زید بن علی معتقد نیستند و به امامت برادرش محمد بن علی قائلند». وی در ادامه می نویسد: «زیرا زید اولین امام است که نصی برای او نبود و شرایط امامت در او موجود بود. زیرا سه امام قبل از او یعنی حضرت امیر (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) به نص انتخاب شده بودند و زید اولین امامی است که با توجه به شرایط امامت نزد زیدیه انتخاب شده است.»
پس می توان گفت چون امامان پیشین به نص به امامت برگزیده شده بودند و مشترک بین امامیه و زیدیه بودند، زید حد فاصل بین پیروان قیام به سیف و قائلان به تقیه و عدم خروج (امامیه) بود، لذا او را امام خویش دانستند. منصور بالله در الشافی به این نکته توجه کرده و می گوید: «ما بدان جهت زیدیه نامیده شده ایم که به پیروی از زید بن علی با شمشیر علیه ظالمان به پا خاسته ایم و چون او در معاصران خود اولین کسی بود که در قول و عمل باب جهاد بر ظالمان را گشود، لذا ما که معتقد به قیام به سیف علیه ظالمان هستیم، زیدیه نامیده شدیم.» (الشافی، ج3، ص109ـ110)
شاید دلیل دیگر این باشد که در میان شیعیان، فقط زیدیه زید بن علی را امام خویش دانسته و به زیدیه ملقب گشتند. بنابراین می توان گفت زید اولین امام غیر معصوم بدون نصی است که شرایط امام از دیدگاه زیدیه در او جمع بود، پس به همین خاطر به خاطر اولین امام مورد پذیرش آنها، زیدیه لقب یافتند و شاید به این خاطر که زید بن علی اولین کسی است که قیام به سیف علیه ظالمان را به امامت بهترین فرد از اهل بیت مطرح کرد و در مقابل نظریه تقیه امام باقر و امام صادق (ع) موضع گرفت و این چنین جریانی به نام زیدیه شکل گرفت که تمام همت خود را توجه به امر به معروف و نهی از منکر و قیام علیه ظالمان با شدیدترین رویکرد آن، قرار دادند. به هر حال اعم از این که بگوییم زیدیه هیچ ارتباطی با زید بن علی ندارند یا این ارتباط کم رنگ است، زیدیه خود را منتسب به زید و افعالش دانسته و راه و روش او را مقتدای خود قرار داده اند.

قیام یحیی بن زید در خراسان

بعد از شهادت زید بن علی، یاران وی مورد تعقیب امویان قرار گرفته و هرکدام به سویی پراکنده شدند. یحیی بن زید فرزند بزرگ زید، از راه مدائن و ری به سوی خراسان بزرگ رهسپار شد و در آن جا رحل اقامت گزید. وی در سرخس به مدت شش ماه ماندگار شد. یوسف بن عمر به نصربن سیار حاکم خراسان نامه نگاشته و ورود یحیی به خراسان را به او خبر داد. حاکم خراسان در پی یحیی بود تا این که او را دستگیر کرده و خبر را به امویان ارسال کرد. در این هنگام که هشام بن عبدالملک از دنیا رفته بود و ولیدبن یزید حاکم شام گردیده بود، به یحیی امان داد، به شرط آن که از فتنه بپرهیزد، ولی یحیی آن را نپذیرفت. بنابراین او به سوی بیهق رهسپار شد و دعوت خود را علنی ساخت. در سبزوار حدود هفتاد مرد با وی بیعت کرده و خروج نمودند. در ابتدا پیروزی با یاران یحیی بن زید بود، ولی با ازدیاد لشکر امویان، او به طرف جوزجان عزیمت کرد. در آن جا جنگ سختی درگرفت تا این که اصحابش شهید شدند و بعد از سه روز جنگ، تیری به پیشانی یحیی اصابت کرده و وی نیز شهید شد. امویان سر او را جدا کرده و به شام فرستادند. یحیی بن زید در رمضان سال 126 هـ. در سن بیست و هشت سالگی به شهادت رسید و بدن آن بر مدخل شهر جوزجان به مدت سه سال بر دار بود، تا ابومسلم خراسانی در سال 128 هـ. قیام کرد و آن بدن شریف را در جوزجان مدفون ساخت. ابومسلم قاتلان یحیی را مجازات کرد و هفت روز عزای عمومی اعلام کرد. گویند در آن سال هر کس فرزند ذکور آورد، نامش را یحیی نامید، تا یادی از مردان خدا در دل ها بماند. (مقاتل الطالبیین، ص145ـ150)

نفس زکیه در مدینه

نگرش امام قائم به سیف در میان تعدادی از شیعیان نفوذ چشمگیری یافت. تفکر زید بن علی میان سه دیدگاه خاص به هم تنیده شده بود. از یک طرف قیام و خروج علیه ظالمان در هر شرایطی؛ دیگر این که نگاه بدون عصمت و بدون علم غیب به امام؛ و سوم این که نگاه مثبت به شیخین، سه ضلع پیکان تفکر زید بود. شاید هریک از این آراء خاص باعث جذب افراد و طیف هایی به زید بن علی شد و این چنین زیدیه در حال تکوین بود. (جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص291ـ 298) بعد از شهادت یحیی بن زید، تمام نگاه های طرفداران تفکر قیام به سیف به سوی محمد بن عبدالله بن حسن بن امام حسن (ع)، معروف به نفس زکیه معطوف گردید. به نفس زکیه صریح قریش، نیز می گفتند، زیرا در تمام سلسله والدینش کنیز وجود نداشت، یعنی در سلسله مادران وی، همه از قریش بودند. عبدالله بن حسن، پدر نفس زکیه، از همان ابتداء فرزند خود را به عنوان مهدی امت مطرح ساخت و گویا این مسئله برای خود نفس زکیه از مسلمات و یقینیات شده بود. زیرا برخی روایات منقول نشان می دهد که نفس زکیه خود را به عنوان مهدی معرفی می کرد. گویا بین دو کتف محمد بن عبدالله (نفس زکیه) خال سیاه بزرگی وجود داشته که این مسئله باعث تقویت ادعای مهدویت وی می شده است.
محمد بن عبدالله به عنوان یکی از پرهیزگارترین مردان روزگار خود به نفس زکیه شهرت یافت. در این میان واصل بن عطا و عمروبن عبید، دو تن از بزرگان معتزله او را همراهی فکری کرده و او را مناسبترین فرد برای احراز جانشینی مقام زید و یحیی دانستند. عبدالله بن حسن معروف به عبدالله محض در حوالی سال 126 هـ. در نزدیکی مدینه در ابواء (یا ابوة) از خویشان و پیروان خود، دعوت کرد تا با پسرش به عنوان مهدی بیعت کنند.
بنابر نقل ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین سه برادر عباسی ابراهیم الامام، ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور با نفس زکیه بیعت کردند. البته بنابر نظر برخی از مورخان معاصر فقط بیعت ابوجعفر، منصور عباسی را می توان پذیرفت. (تشیع در مسیر تاریخ، ص313) تنها اعتراضی که در جریان بیعت ابواء صورت گرفت از سوی امام جعفر صادق (ع) بود. زیرا او خود را تنها امام برحق دانسته و با هر نوع قیام و خروج همچون پدرش مخالف بود. در همین زمان خبرهایی از خراسان به گوش می رسید. علم های سیاهی با نام الرضا من آل محمد در سال 128 هجری برپا شد و سیل خروشان جمعیتی پرشور به رهبری ابومسلم خراسانی به پیروی از عباسیان در حال پیشروی به سوی عراق و کوفه بود. لشکر ابومسلم به کوفه رسید و حکومت امویان در سال 132 هـ. از بین رفت. نفس زکیه و پدرش خیال می کردند که این سیل خروشان برای رهبری وی به پیش می آیند. آنها آمدند، ولی برای جنگ با نفس زکیه و استقرار حکومت عباسیان.
گویا ابوسلمه خلال مقتدرترین رهبر سیاسی عباسیان، بعد از مرگ ابراهیم الامام (ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس) در سال 132 هجری به دنبال آن بود که امام صادق (ع) یا عبدالله بن حسن محض را برای رهبری برگزیند، اما امام صادق (ع) نامه وی را سوزاند و به عبدالله محض فرمود: «از چه زمانی خراسانیان شیعه تو شده اند؟ آیا تو ابومسلم را به خراسان ارسال کردی و به او گفتی که سیاه بپوشد؟... به خدا قسم پسرت مهدی این امت نیست و اگر قیام کند، کشته خواهد شد... عبدالله محض گفت: این به خاطر حسادت تو نسبت به پسرم است... امام فرمود: من فقط یک نصیحت کننده هستم. ابومسلم به من هم نامه نوشته، ولی من آن را سوزاندم.» (مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص254ـ 255 «ذیل بحث خلافت سفاح»)
گفتنی است که برخی منابع روایت کرده اند که عبدالله بن حسن محض نیز پس از مشورت با امام صادق (ع)، دعوت ابوسلمه را نپذیرفت و خدا به حقایق امور آگاه تر است. به هر حال عباسیان به حکومت رسیده و سفاح در اولین خطبه خود به این مسئله اشاره کرد که علویان برای خلافت شایسته تر از دیگران نیستند و خلافت حق عباسیان است و این چنین امامت نفس زکیه را طرد نمود. در دوران سفاح علویان مدینه به رهبری نفس زکیه سکوت اختیار کرده و شاید منتظر فرصت بودند. در سال 136 هـ. منصور به خلافت رسید و نفس زکیه از بیعت با او خودداری کرد و به تبلیغ مهدویت خود پرداخت. این عمل منصور را خشمگین کرده و تصمیم گرفت که نفس زکیه را از میان بردارد. بنابراین دستور دستگیری عبدالله بن حسن محض، پدر نفس زکیه و سیزده نفر از بزرگان علوی طرفدار نفس زکیه را صادر کرد. ولی این افراد مخفی گاه نفس زکیه را آشکار نساختند. مردم مدینه، بالاخص محدثین مدینه و علی الخصوص مالک بن انس، پیشوای مالکیان جهان اسلام به طرفداری از نفس زکیه برخاسته و بیعت منصور را به خاطر کراهت و اجبار غیر معتبر دانستند. امامت نفس زکیه در بلاد مختلف تبلیغ می شد، تا این که در سال 145 هجری در مدینه قیام کرد و با مردم بیعت نمود. او عامل عباسیان را به زندان افکند و مدینه بدون خونریزی به دست نفس زکیه تصرف شد. وی مدت دو ماه و اندی در مدینه حکومت کرد و بسیاری از افراد در مکه و بصره و کوفه بیعت او را پذیرفتند.
منصور عباسی لشکری را به سوی مدینه رهسپار کرد و نفس زکیه دستور داد تا دور مدینه را خندق بکنند. لشکر بنی عباس به پشت خندق آمده و شهر را محاصره کردند. محاصره شهر باعث شد که قوت مردم کم شود و بسیاری از مردم او را رها سازند. نفس زکیه با 316 نفر به مقاومت ادامه داده تا این که سپاه عباسیان به شهر وارد شد. نفس زکیه با اطمینان به شکست، دفاتری که اسامی پیروان و بیعت کنندگان در آنها بود، سوزاند. در این هنگام جنگ تن به تن شروع شده و محمد بن عبدالله به دست حمید بن قحطبه به شهادت رسید. بعد از شهادت سرش را از بدنش جدا کرده و در شهرهای مختلف گرداندند و بدنش را در بقیع دفن نمودند.
ابن طاووس (م664 هـ.) که از طرف مادر به امام حسن مجتبی (ع) می رسد، به دفاع از عبدالله محض پرداخته و می گوید: «آنها معتقد نبودند که مهدی از آنها است و لقب مهدی برای نفس زکیه آن مهدی موعود نیست و حسنیان از افراد مورد علاقه امام صادق (ع) بوده و آنان نیز به حق امام، عارف بودند. احادیث ذم همه از روی تقیه صادر شده است.» (اقبال الاعمال، ص579 ـ 583، انتشارات دارالکتب الاسلامیه) ولی گویا علمای شیعه در طول تاریخ بیشتر به ذم عبدالله بن حسن و فرزندش نفس زکیه متمایل شده اند. شیخ مفید در ارشاد حدیث ابواء را آورده و آن را حدیثی مشهور دانسته است و آیت الله خویی عبدالله بن حسن و نفس زکیه را مجروح و مذموم می داند. در اصول کافی نیز روایاتی در ذم عبدالله بن حسن و پسرش آمده است. طبری در تاریخ خود برخی از نامه های رد و بدل شده بین منصور و محمدبن عبدالله را آورده، که وی در آن نامه ها از لفظ مهدی برای خود استفاده کرده است. در نامه ای آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم، من عبدالله المهدی محمد بن عبدالله الی عبدالله بن محمد.» (تاریخ طبری، ج6، صص195ـ200) گفتنی است که برخی نویسندگان در تلاشند که قیام نفس زکیه را مورد تأیید ائمه نشان داده و لذا به نقد روایات پرداخته اند. (قیام های شیعه در عصر عباسی، ص101ـ112)

قیام ابراهیم بن عبدالله در بصره

ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن امام حسن (ع)، برادر نفس زکیه، در ابتداء به نام برادرش از مردم بیعت می گرفت و وقتی برادرش به شهادت رسید، دعوت به خویشتن آغازید. وی در همان سال 145 هجری و در بصره قیام کرد. او سریع شهر را تصرف کرده و نماز صبح را در مسجد جامع برگزار نمود. مردم فوج فوج به سوی او آمده و با وی بیعت کردند. هنوز یک ماه از حکومت ابراهیم در بصره نگذشته بود که خبر شهادت برادرش محمد بن عبدالله بن حسن به بصره رسید. در این هنگام ابراهیم شهرهای اطراف را نیز تصرف کرد. در این زمان بزرگان مذهبی بسیاری از شهرها از قیام ابراهیم حمایت کردند. ابوحنیفه، پیشوای حنفیان از قیام ابراهیم حمایت کرده و گویا وجوهی را برای کمک به ابراهیم به بصره ارسال کرد. گویا ابوحنیفه نامه ای به ابراهیم نوشته و به او پیشنهاد کرده بود که در جنگ با عباسیان روش جدش علی بن ابیطالب (ع) در جنگ صفین را الگوی خود قرار دهد و از روش حضرت امیر در جنگ جمل که اسیر نگرفت، زخمی ها را نکشت و غنیمت نگرفت، پیروی نکند. (ذهبی، تاریخ اسلام، ج6، ص313، ذیل سال 150 هـ.)
این نامه بعدا به دست منصور عباسی افتاد و باعث زندانی شدن ابوحنیفه گردید و وی در زندان منصور درگذشت. (ذهبی، تاریخ اسلام، ج6، ص313، ذیل سال 150 هـ.) برای ابراهیم بن عبدالله نامه های فراوانی از کوفه رسید که او را به ورود به کوفه تشویق می کردند. اگرچه برخی مخالف رفتن ابراهیم به کوفه بودند، ولی ابراهیم تصمیم گرفت به کوفه برود. ابراهیم در راه کوفه در منطقه باخمرا به سپاه هجده هزار نفری عباسیان برخورد کرده و اگرچه در ابتداء پیروزی با یاران ابراهیم بود، ولی در انتهاء سپاه ابراهیم شکست خورده و تیری به ابراهیم اصابت کرد و به شهادت رسید و این چنین قیام ابراهیم بن عبدالله بعد از سه ماه (از رمضان تا ذی حجه) به خاک و خون کشیده شد. (الافادة فی تاریخ الائمه الزیدیه، صص81 ـ91)

شهید فخ

حسین بن علی بن حسن بن حسن بن امام حسن مجتبی (ع) در حوالی سال 143 هجری در مدینه به دنیا آمد. پدربزرگ او با نام حسن مثلث (حسن سوم) معروف بود تا با حسن مثنی (حسن دوم)، پدر حسن مثلث خلط نگردد. بنابر برخی روایات، پیامبر اسلام و ائمه اطهار درباره شهادت حسین فخی پیشگویی کرده بودند. شهید فخ در دوران هادی عباسی در سال 169 هجری قیام کرد و سخت گیری های فرماندار مدینه بر علویان زمینه ساز شروع قیام بود. در ایام حج عده ای از علویان با شعار «احد احد» که شعار تمام علویان قیام کننده بود، وقت نماز صبح به مسجد پیامبر وارد شده و حسین بن علی با پیراهن و عمامه سفید، با بیعت از یاران خود بر عمل به کتاب و سنت و دعوت به الرضا من آل محمد، مدینه را تسخیر نمود و شروع به بیعت عمومی کرد. (ر. ک: سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام شهید فخ، صص127ـ170)
در حدیثی در اصول کافی آمده است که حسین بن علی (رهبر قیام) امام موسی کاظم (ع) را به بیعت دعوت کرد و امام فرمود: «ای پسر عمو، چیزی بر من تکلیف نکن... زیرا ممکن است چیزی بگویم که مایل به گفتن آن نیستم.» بنابراین حسین بن علی (شهید فخ) وی را رها کرده و خداحافظی کرد. امام نیز فرمود: «ای پسرعمو تو کشته خواهی شد... برخی مردم در ظاهر مؤمنند و در باطن مشرک... انا لله و انا الیه راجعون.» شهید فخ با پیروزی در مدینه در بیست و چهارم ذی القعده سال 169 هجری راهی مکه شد. سران عباسی که برای ادای فریضه حج آمده بودند، از ادای فریضه دست شسته و راهی میدان کارزار شدند. (مقاتل الطالبیین، صص364ـ 385)
جنگ در منطقه فخ (نزدیک مکه) بین دو گروه درگرفت و تمام یاران حسین بن علی بن حسن مثلث در هشتم ذی حجه سال 169 هجری به شهادت رسیدند. ابدان آنها رها شده و سرها از بدن جدا گشت و بسیاری از علویان در این قیام به شهادت رسیدند.
از امام جواد (ع) منقول است که «بعد از واقعه کربلا، واقعه ای دلخراش تر از شهدای فخ برای ما اهل بیت نبود.» (ابن عنبه، عمدة الطالب فی أنساب آل أبیطالب، ص211) حسین بن علی شهید فخ در سن 26 سالگی بدون آن که از او فرزندی باقی مانده باشد، به شهادت رسید ولی برخی یاران آن به اطراف متواری شده و ادریس بن عبدالله به مغرب رفته و حکومت ادارسه را تشکیل داد و یحیی بن عبدالله به دیلم فرار کرد و در آن جا قیام کرد، که در بحث حکومت های زیدیه به این دو فرد خواهیم پرداخت.
آیت الله خویی در معجم رجال حدیث تمام احادیث مدح و ذم حسین بن علی را ضعیف السند دانسته، ولی درباره توثیق یا مدح حسین بن علی مطلبی بیان نکرده و به سکوت گذشته است. (معجم رجال الحدیث، ج6، صص41ـ42، ش3515) علامه شیخ محمد شوشتری در قاموس الرجال مطلبی در توثیق یا قدح وی بیان نکرده، ولی چینش بحث و ذکر روایات مادحه نشان از تمایل ایشان به تأیید وی است، ولی از او با عنوان «قتیل فخ» نه «شهید فخ» یاد کرده است و بیان داشته که شیخ طوسی او را با عنوان «صاحب فخ» نه «قتیل فخ» یاد کرده است. (قاموس الرجال، ج3، صص491ـ493) دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت درباره شهدای اهل بیت سروده:
قبور بکوفان و اخری بطیبة *** و اخری بفخ نالها صلواتی
و اخری بأرض الجوزجان محلها *** و اخری بباخمری لدی الغربات
قبور لدی النهرین من أرض کربلا *** معرسهم منها بشط فرات
(مقالات الاسلامیین، صص66 و 78)

قیام ابن طباطبا در کوفه

محمد بن ابراهیم بن اسماعیل دیباج بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع)، ملقب به ابن طباطبا در سال 199 هجری در کوفه با شعار الرضا من آل محمد قیام کرد و حکومتش حدود 2 سال دوام آورد. طباطبا لقب پدرش ابراهیم بود و نسل تمام طباطبائی های ایران، یمن، شمال افریقا، هند و ترکیه به وی می رسد و تمام سادات طباطبائی از نسل امام حسن (ع) می باشند. ابن عنبه از ناصرالطروش نقل می کند که طباطبا در زبان به معنای «سید سادات» است و برخی گفته اند که چون پدرش در زمانی که طفل بوده، برایش لباس خریده و ابراهیم حرف «قاف» را «طاء» تلفظ می کرده و به «قبا» «طبا» می گفته، به «طباطبا» معروف گشته است. ابن طباطبا در مدینه زاده شد و در تمام زندگی خود شاهد اذیت و آزار علویان، بالاخص خانواده خود بود. زیرا پدرش همیشه مورد تعقیب خلافت عباسی بود و مدت ها در زندان بود.
پدربزرگش، اسماعیل دیباج، در واقعه فخ شرکت کرده و به همراه پسرش به شهادت رسیده بود. وی در زمان جنگ قدرت میان مأمون و امین عباسی، قیام کرد و با ابوالسرایا (یکی از فرماندهان عباسی که از آنها جدا شده بود) هم پیمان شد و با لباس سبز در سال 199 هجری به کوفه وارد شده، مردم کوفه با وی به عنوان «امیرالمؤمنین» بیعت کرده و این چنین شهر کوفه به تصرف ابوالسرایا و ابن طباطبا درآمد و در همان زمان ابن طباطبا به علت بیماری درگذشت.
به اعتقاد اکثر مورخین ابن طباطبا به دست ابوالسرایا مسموم گشت و به شهادت رسید. مأمون در سال 200 هـ. سپاهی عظیم برای سرکوب ابوالسرایا فرستاد و ابوالسرایا کشته شد و این چنین پرونده قیام ابن طباطبا نیز بسته شد. از بیعت کنندگان با ابن طباطبا می توان از قاسم رسی، برادر ابن طباطبا، محمد بن جعفر الصادق، معروف به محمد دیباج و ابراهیم بن موسی بن جعفر یاد کرد. (تاریخ طبری، ج6، صص117ـ122 و مقاتل الطالبیین، صص424ـ452)

Sources

مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه «تاریخ و عقاید»- نشر ادیان

www. adyan. org

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information