تجلی کلام علوی در مثنوی معنوی
English 6364 Views |مولانا
مولانا جلال الدین نماینده عرفان منظوم اسلامی- ایرانی است. به غیر از مسئله بعد مسافت میان بغداد عراق و قونیه عثمانی (محل سرایش مثنوی معنوی) در ظاهر قضیه، نخست اختلاف صوری مذهب مولانا با موازین تشیع و سپس موضوع احادیث علوی و ارتباط آن با مثنوی جلب نظر می کند که این موضوع البته با در نظر آوردن وسعت نظر و عمق مشرب فکری و نهایتا تسامحات عارفانه- شاعرانه این پیر کبیر بلخ چندان جای بحث و نکته گیری بر جای نمی نهد.
پیر دانا دلی که خود را با هفتاد و سه ملت یکی می داند! و سخت گیری های متعدد مذهبی و فرقه ای را در ردیف تعصبات خام می شمارد، اگر مباحث روزمره و ساده و درعین حال، کورکورانه کلامی را وارد اندیشه ژرف او گردانیم، البته چندان به عدل و انصاف داوری نکرده ایم. همچنین باید افزود کسی که به صراحت به اساسی ترین مسئله تشیع (حدیث غدیر) اشاره دارد و در بعضی موارد در تأیید و درستی آن پای می فشارد، هرگز نمی توان او را در بند علایق بسته فکری- عقیدتی محصور دانست:
این چنین پیغمبر با اجتهاد *** نام خود و آن علی (ع)، مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست *** ابن عم من، علی (ع)، مولای اوست
کیست مولا؟ آنکه آزادت کند *** بند رقیت زپایت برکند.
همچنان که از مضمون صریح ابیات فوق دانسته می شود، مولانا علاوه بر ذکر حدیث معروف و متواتر «غدیر» در شعر خود، به مقتضای سخن به تفسیر و بررسی آن نیز پرداخته و در حد مشرب فکری خویش سعی در اثبات آن دارد.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
مولانا در جایی دیگر از مثنوی معنوی درباره قول نابخردانه پاره ای از اصحاب رسول که طی آن علی (ع) را محکوم به حریص بودن در درک خلافت می دانسته اند، به کلی به دیده انکار نگریسته و در نتیجه، وجود الهی این انسان ایده آل را از این اتهامات سخیف و بربسته کاملا پاک و منزه دانسته است:
آنکه او تن را بدین سان پی کند *** حرص میری و خلافت کی کند؟
ز آن به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم *** تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر *** تا دهد نخل خلافت را ثمر
همچنین تأمل در روایت مشروح خدو انداختن خصم بر روی علی (ع) که توسط مولانا در دفتر نخست مثنوی آمده، در ذهن کنجکاو و حقیقت جوینده مخاطب، هرگونه ریب و شائبه را درباره ارادت بی غل و غش مولانا به شخصیت آرمانی امیرالمؤمنین، علی (ع) برطرف می کند و نهایتا این پیر فرزانه را در ردیف ارادتمندان مخلص و از جان علاقه مند این انسان الهی و نمونه قرار می دهد.
مطالعات علوی مولانا
با توجه به اینکه مولانا در دوره جوانی به تأکید منابع موجود از قبیل مناقب العارفین افلاکی و رساله فریدون سپهسالار و همچنین ولدنامه سلطان ولد، سخت تحت تعلیم پدر عارف خویش قرار گرفته و حتی پس از هجران وی در دایره آموزش و تربیت شاگرد مبرز پدری، یعنی سیدمحقق ترمذی واقع شده و از طرفی، چنانکه از مطالعات و توغل وسیع مولانا در علوم گوناگون به توسط مثنوی دانسته می شود، می توان با اطمینان اظهار کرد که مولانا به انحای مختلف و به تناسب در مسیر مطالعات علوی هم قرار گرفته و به قطع و یقین در متون تاریخ اسلام و غیر آن در واقع مربوط به مولای متقیان تأملاتی در خور داشته است.
همچنان که پس از مولانا، از میان بزرگان ادب فارسی حافظ شیرازی نیز، که بنا به گواهی شعر آسمانیش در گونه های مختلف علوم تحصیل کرده، بعید نیست در کنار منابع متنوع خود به پاره های کلام علوی هم عنایت داشته باشد و در پیوند این مطلب باید گفت این شاعر نامبردار در بیتی از شعر خود به قصیده ای از سروده های جامع نهج البلاغه، سید رضی، توجه داشته و مصراعی از آن اشعار دلکش را در غزل ناب خویش گنجانیده است:
بسا که گفته ام از شوق با دو دیده خویش *** «أیا منازل سلمی، فأین سلماکی؟»
از سوی دیگر، مولانا هم به مانند سایر بزرگان تسنن دست کم به واسطه اینکه علی (ع) را در شمار خلفای راشدین و چهارمین آن ها می داند، از این طریق هم که شده، قطعا روزگاری را به مطالعه در آثار و اخبار خلفا و در میان آن ها خلیفه چهارم، علی (ع) گذرانیده است. بنابراین، در اینکه صاحب مثنوی در مضامین ژرف نهج البلاغه و یا هر مجموعه منسوب به حضرت توغل و ارتکاز معانی نموده، تقریبا شکی بر جای نمی ماند و اگر این نکته را هم بپذیریم که جناب مولانا مستقیما به نهج البلاغه مدون سید رضی دسترسی پیدا کرده و شخصا به مطالعه آن پرداخته است، چندان به بیراهه سخن نرانده ایم. ضمن اینکه شخصیتی همچون مولانا بی دلیل ارادتمند کسی نمی گردد و از وی سخن نمی راند، مگر پیش از آن دلداده بینش و منش وی شده باشد؛ یعنی پیش از سرودن شعری یا مدح و ستودن خصالی باید با آن شخصیت آشنایی داشته باشد و در کلام و عمل وی غور نموده باشد.
بازتاب کلام علوی در مثنوی
بررسی ذکر و یاد علی (ع) در مثنوی معنوی مولانا به دو گونه ممکن است: نخست، باز نمود وقایع و روایات کلی مرتبط با تاریخ زندگانی امام همام و دیگر، بررسی اقوال و سخنان امیرالمؤمنین در مثنوی است. در اینجا ضمن ارائه توضیحات مختصر به پاره ای از استفاده های مضمونی مولانا از کلام امیرالمؤمنین (ع) اشاره می شود:
در زمین مردمان خانه مکن *** کار خود کن، کار بیگانه مکن
این بیت می تواند به مضمون قسمتی از خطبه پنجم نهج البلاغه ناظر بوده باشد، آنجا که ابوسفیان برای تحریک امام علی (ع) برای قیام علیه غاصبان خلافت به در خانه ایشان رفته و حضرت را به زعم خود برای قیام و اعتراض تشویق می کند. حضرت نیز با پاسخی مسکت پرده از نیت ناصواب او برمی دارد و با این گفتار زیبا و تمثیلی، وقت قیام و اعتراض را هرگز مناسب اوضاع نمی داند: «هذا ماء آجن و لقمة یغص بها آکلها و مجتنی ء الثمره لغیر وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه!؛ این گونه خلافت چون آبی بدمزه و لقمه ای گلوگیر است و آن کس که میوه را به صورت نارس و بی موقع بچیند، همانند کشاورزی است که در زمین دیگران چیزی بکارد!»
عاقبت دوستی با احمق
اژدهایی خرس را در می کشید *** شیر مردی رفت و فریادش رسید
داستان خرس و مرد ابله که طی آن مردی بر تملق و دوستی نااستوار خرسی دل بسته بود و سرانجام عقوبت تلخ این دوستی ظاهری را به جان چشید، احتمالا می تواند از مضمون وصایای نغز علوی در ذهن نیرومند مولانا تراویده و در مثنوی به یادگار مانده باشد: «یا بنی، ایاک و مصادقة الأحمق، فإنه یرید ان ینفعک فیضرک؛ فرزندم! از دوستی احمق بپرهیز؛ چرا که او می خواهد به تو نفع برساند ولی ضررش عاید تو می شود.» (نهج البلاغه، کلمات قصار، 38)
فاصله حق تا باطل!
کرد مردی از سخندانی سؤال *** حق و باطل چیست ای صاحب مقال؟
گوش را بگرفت و گفت: این باطل است *** چشم حق است و یقینش حاصل است
مولای متقیان در نهج البلاغه در موضوع پرهیز مردمان از شنیدن غیبت و بدگویی دیگران می فرماید: «أما إنه لیس بین الحق و الباطل الا اربع أصابع؛ بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.» کسی از میان مردم از معنای این سخن می پرسد و حضرت در حالی که انگشتان خویش را میان چشم و گوش خویش قرار می دهد، می فرماید: «الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رأیت!» (نهج البلاغه، خطبه 141) که به نظر می رسد مولانا در نظم دو بیت مذکور به این گفتار امام توجه داشته است.
ارتباط خلق با حکمرانانشان
شه چو حوضی دان خلق چون لوله ها *** آب از لوله رود در کوله ها
چون که آب جمله از حوضی است پاک *** هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک
ور در آن حوض آب شور است و پلید *** هر یکی لوله همان آرد پدید
میان این ابیات مثنوی و گفتار زیر از علی (ع) ارتباطی دیده می شود: «الملک کالنهر العظیم تستمد منه الجداول فإن کان عذبا عذبت و ان کان ملحا ملحت.»
دشمن ترین دشمنان انسان
نفس، هر دم از درونم در کمین *** از همه مردم، بتر در مکر و کین
مقتبس است از این فرموده علوی: «لا عدو اعدی علی المرء من نفسه، الله الله فی الجهاد للأنفس فهی اعدی العدو لکم.»
تن مپوشانید از باد بهار
گفت پیغمبر ز سرمای بهار *** تن مپوشانید یاران زنهار
گفت پیغمبر به اصحاب کبار *** تن مپوشانید از باد بهار
«توقوا البرد فی اوله و تلقوه فی آخره، فإنه یفعل فی الابدان کفعله فی الأشجار، اوله یحرق و آخره یورق؛ بپرهیزید از سرما در آغازش (پاییز) و استقبال کنید از آن در آخرش (نزدیک بهار)؛ زیرا در بدنها همان می کند که با درختان می کند: در آغاز خشک می کند و در آخر برگ می رویاند.» مولانا در مثنوی در ضمن اقوال مختلف و معروف منسوب به پیامبر (ص)، این سخن علوی را نیز به پیامبر اسلام نسبت داده است.
گفت پیغمبر قناعت چیست؟ گنج *** گنج را تو وا نمی دانی زرنج.
این بیت نیز همانند بیت پیشین از نظر مولانا به پیامبر اسلام منسوب شده است، ولی در میان احادیث و روایات مربوط به علی (ع) بهتر می توان سراغی از آن گرفت: «القناعة کنز لا یفنی، و القناعة مال لا ینفد». با این توضیح که سید رضی در ذیل این حدیث در نهج البلاغه این سخن پرمغز را از قول «بعضی از نویسندگان» به حضرت پیامبر (ص) نسبت داده است.
حق محیط جمله آمد ای پسر *** وا ندارد کارش از کار دگر
به نظر استاد فروزانفر در شرح مثنوی شریف، مصراع دوم بیت از این گفتار امام از نهج البلاغه اقتباس شده است: «لا یشغله شأن عن شأن؛ خدا را هیچ کاری از کار دیگر باز نمی دارد.»
ده مرو، ده مرد را احمق کند *** عقل را بی نور و بی رونق کند
قول پیغمبر شنو ای مجتبی *** گور عقل آمد وطن در روستا
که برگرفته از این قول معروف علی (ع) در نهج البلاغه است: «علیکم بالمدن و لو جارت و علیکم بالطرق و لو دارت علیکم بالسواد الاعظم.»
آنکه او تن را بدین سان پی کند *** حرص میری و خلافت کی کند
زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم *** تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر *** تا دهد نخل خلافت را ثمر
قال عبدالله بن عباس: «دخلت علی امیرالمؤمنین (ع) بذی قار و هو یخصف نعله، فقال لی: ما قیمه هذا النعل؟ فقلت: لا قیمه لها! فقال (ع): و الله لهی احب الی من إمرتکم، الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا.»
گوش و زبان و چشم
از دو پاره پیه آن نور روان *** موج نورش می رود تا آسمان
گوشت پاره که زبان آمد از او *** می رود سیلاب حکمت همچو جو
سوی سوراخی که نامش گوش هاست *** تا به باغ جان که میوه ش هوش هاست
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «اعجبوا لهذا الانسان ینظر بشحم و یتکلم بلحم و یسمع بعظم و یتنفس من خرم!؛ در شگفت شوید از این انسان که با قطعه پیه ای می نگرد و با پاره گوشتی سخن می گوید و با استخوانی می شنود و از شکافی نفس می کشد!»
کآن رسول حق بگفت اندر بیان *** اینکه منهومان همالایشبعان
طالب الدنیا و توفیراتها *** طالب العلم و تدبیراتها
که از این گفتار نغز امیر مؤمنان در نهج البلاغه برگرفته شده است: «منهومان لا یشبعان: طالب علم و طالب دنیا».
اسب تازی بر نشست و شاد تاخت *** خون بهای خویش را خلعت شناخت
ای شده اندر سفر با صد رضا خود *** به پای خویش تا سوء القضاء
ابیات مزبور در ضمن داستان معروف پادشاه و کنیزک در مثنوی آمده که در آن زرگر سمرقندی برای رسیدن به محبوب خود (کنیزک) سریعا شهر خود را به مقصد وی ترک می کند و عاقبت در پی چاره گری طبیب داستان، تلخکامانه جان می سپارد که در میان این قسمت از داستان و ابیات فوق و این بهره از کلام علوی ارتباطی دیده می شود: «و رب ساع فی ما یضره؛ و چه بسا سعی کننده ای که در تلاش او ضرر نهفته باشد.»
پس کلام پاک در دل های کور *** می نپاید، می رود تا اصل نور.
«خذ الحکمه أنی کانت، فان الحکمة تکون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسکن الی صواحبها فی صدر المؤمن؛ حکمت را هر کجا باشد فراگیر، گاهی حکمت در سینه منافق است و بی تابی کند تا بیرون آید و در سینه مؤمن آرام گیرد.»
اندر این فسخ عزایم و آن همم *** در تماشا بوده بر ره هر قدم
«عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم؛ خدا را از سست شدن اراده های قوی، گشوده شدن گره های دشوار و در هم شکسته شدن تصمیم ها، شناختم.»
Sources
دیوان حافظ- به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی- چ دوازدهم- طلوع- 1374
بدیع الزمان فروزانفر- گزیده مثنوی- چ دوم- جامی- 1375
بدیع الزمان فروزانفر- شرح مثنوی شریف- تهران- زوّار- ج 1362
محمد دشتی- ترجمه نهج البلاغه- ستاد اقامه نماز- 1379
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites