مقام رشیدالدین فضل الله در تاریخ فلسفه و علوم اسلامی
English 15536 Views |بستر فرهنگی زیست رشیدالدین فضل الله
شهرت جهانگیر حکیم و طبیب و مورخ و سیاستمدار نامور عصر مغول، رشیدالدین فضل الله آن چنان است که برخی ممکن است او را فردی شناخته شده و آثار او را در زمره آثار معروف اسلامی قلمداد کنند. در حالی که شهرت رشیدالدین، علاوه بر آنچه در تواریخ بعدی از او به عنوان وزیر مقتدر غازان محمود ذکر شده است، بیشتر مرهون تاریخ جهانی اوست، بسیاری از آثار دیگر او در علوم و فلسفه (نیز) به بوته فراموشی سپرده شده است و به همین جهت نیز بررسی مقام او در این زمینه ها از دانش بشری امری بس مشکل است؛ وانگهی رشیدالدین در دوره ای می زیست که از لحاظ حیات عقلی خود ناشناخته باقی مانده و تحقیقات کافی درباره آن انجام نگرفته است. به علت قرنها کوشش غریبان در مطالعه فرهنگ و تمدن اسلامی به عنوان فصلی از تاریخ فکری غرب، آنچه پس از قرون ششم و هفتم هجری مطابق با قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی، که دوره انقطاع رابطه نزدیک بین اسلام و مسیحیت در اندلس و صقلیه (سیسیل) است، در تمدن اسلامی به وقوع پیوسته تا چند سال اخیر کمتر توجه غربیان را به خود معطوف ساخته است. نیز به همین جهت در محافل غربی و بین آن گروه از دانشمندان شرقی که بیشتر از غربیان تقلید می کنند، آن چنان که باید و شاید به دوران بعد از قرن ششم و هفتم هجری توجه نشده است. فقط در چند سال اخیر است که به تدریج اهمیت فعالیتهای نجومی و ریاضی این دوره و نیز مکتبهای فلسفی و عرفانی آن به تدریج آشکار می شود.
پیامدهای علمی و اجتماعی حمله مغول
البته حمله مغول به سازمانهای اجتماعی و اقتصادی کشورهای شرقی اسلام و به ویژه ایران، خسارتهای جبران ناپذیر وارد آورد؛ لکن برعکس آنچه در اکثر کتب متداول مذکور است، این حمله مصادف با از بین رفتن تمام فعالیتهای فکری و عقلی نبود. فقط پس از بررسی هزاران نسخه خطی موجود در زمینه علوم و فلسفه متعلق به این دوره، می توان درباره وضع علمی و فلسفی سالیان پس از حمله مغول به طور دقیق قضاوت کرد. ولی از آنچه تا کنون مطالعه شده است، می توان به این نتیجه رسید که به علت علاقه خاص مغولان به احکام نجوم، علوم ریاضی احیا شد و به سبب وجود بزرگانی چون خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی، احیای علوم ریاضی با دمیدن حیات جدیدی در سایر علوم عقلی بخصوص فلسفه توأم بود. لذا قرن هفتم شاهد ظهور سلسله ای از دانشمندان و فلاسفه مشائی است همچون خود خواجه و قطب الدین شیرازی و دبیران کاتبی و محیی الدین مغربی و علامه حلی که همانند آنان در قرن ششم مشاهده نمی شود. البته فعالیتهای علمی، پایه مستمر و ثابت اجتماعی نداشت و بیشتر به توجه افراد بانفوذ و علاقه مند متکی بود؛ به ویژه که نظام آموزشی مدارس رسمی اسلامی از بین رفته بود و با از نو ساخته شدن مدارس در قرن بعد، اکثرا آموزش و تعلیمات علوم دینی و عقلی به خانقاهها منتقل شده بود و در دست صوفیان که در واقع ناجی معارف اسلامی در این عهد بودند، قرار گرفته بود.
قرن هفتم نقطه عطف حیات فکری در اسلام
وانگهی قرن هفتم ناظر بر تحول عمیقی در حیات فکری اسلامی بخصوص در ایران بود که به تدریج به ظهور حوزه های بزرگ حکمی و دینی عصر صفویه منجر شد. از قرن هفتم به بعد، حکمت اشراق در ایران گسترش یافت و عرفان نظری نیز که در آغاز همین هفتم به بعد، حکمت اشراق در ایران گسترش یافت و عرفان نظری نیز که در آغاز همین قرن به دست محی الدین بن عربی به صورت منظم تدوین یافته بود، در ایران به سرعت طرفداران مهمی همچون قطب الدین شیرازی و فخرالدین عراقی و سعدالدین حمویه به دست آورد و اثر بسیار عمیقی در تفکر عرفانی و فلسفی ایرانیان به جای گذاشت. از قرن هفتم امتزاجی بین فلسفه مشائی و اشراقی و کلام و عرفان آغاز شد و به تدریج افرادی همچون قطب الدین شیرازی و ابن ترکه اصفهانی و سیدحیدر آملی به بار آورد که در مکتبهای مختلف استاد بودند؛ یا در تلفیق این نظرگاه های علمی و فلسفی برآمدند و زمینه را برای ظهور حکمایی چون میرداماد و بخصوص ملاصدرا، که به تلفیق نهایی این مکتبها توفیق یافت، آماده ساختند.
رشیدالدین فضل الله لحظه ای قدم به عرصه هستی نهاد که این نهضت تقریب بین مکاتب گوناگون فکری اسلامی آغاز شده بود و در واقع یکی از نزدیکترین دوستان او صدرالدین محمد ترکه، که رسالة الحکمة الرشیدیة را به نام او نگاشت، از خاندانی است که یکی از اعضای آن یک قرن بعد اولین اثر مبتنی بر تلفیق بین فلسفه و عرفان را که همان تمهیدالقواعد باشد، تصنیف کرد. البته تا تمام آثار رشیدالدین در کلام و فلسفه و علوم به دقت مطالعه نشود، تشخیص اینکه او به طور مشخص درباره این مکتبها چگونه می اندیشید، و خود پیرو چه نظریات فلسفی بوده است، روشن نخواهد شد. لکن از مطالعات انجام شده چنین برمی آید که او با مکتبهای مختلف فلسفی و علمی اسلامی آشنایی داشته و راهی شبیه به آنچه قطب الدین شیرازی و برخی دیگر از معاصران او پیموده اند، دنبال می کرده است.
مقام رشیدالدین در تصوف
رشیدالدین برای تصوف احترام فراوان قایل بود و در چند مورد در مکتوبات خود ضرورت آن را به یکی از فرزندان خود متذکر می شود، چنان که در جایی می فرماید: «پس قرة العین و ثمرة الفؤاد! ایدک الله بروح القدس! بدانک تو را برای کاری بزرگ آفریده اند و در باطن تو سر امانت خدای و نور خلافت حق عز سلطانه به ودیعت نهاده، زنهار تا نور الهی و سر قدس را به تصاعد بخار ظلمات متابعت هوا منطفی و مضمحل نگردانی.»
و در جایی دیگر: «خود را به زیور طریقت و خرقه حقیقت که رتبت فقرا و زینت اولیا بدان حاصل شود، مزین دار و بدان که فقر، که مصطفی (ص) بدان فخر آورده که الفقر فخری، شش چیز است: اول توبه، دوم تسلیم، سوم صفا، چهارم رضا، پنجم قناعت، ششم عزلت.»
سخنان رشیدالدین درباره ارکان و مراحل فقر آن چنان است که آشنایی و نیز علاقه او را به تصوف آشکار می سازد و نیز تصوف در نظر او جنبه ای از دین محمدی و همان بطن قرآن و پیام درونی وحی اسلامی است. به همین جهت، در پی تشویق و نصیحت فرزندش در گراییدن به سلک تصوف، او را به توسل هرچه بیشتر به پیامبر و کتاب خداوند ترغیب می کند: «اکنون دست در حبل متین قرآن و عروه وثقی فرقان زن که از هاویه عمیق دنیا جز به حبل متین خدا به سرادق ملکوت و مشاهدات جبروت نتوان رسید، واعتصمو بحبل الله جمیعا ایهاالمؤمنون لهلکم تفلحون، و از ظلمات هواجس نفس جز به متابعت محمد مصطفی (ص) خلاص نتوان یافت.»
رشیدالدین از لحاظ باورمندی به ضرورت مرشد در تربیت سالک، همانند سایر صوفیان عصر خود بود و تصوف را فقط امری ذهنی و فکری نمی پتداشت بلکه معتقد به تعلیم و عمل تحت راهنمایی مرشد و مربی واقعی بود: «اول امری که لازم و اول فرضی که واجبست بر مرید طلب استاد کامل و شیخ عالم است که او را به تهذیب اخلاق و طیب اعراق رهنمایی کند.»
اینکه رشیدالدین به کدام صبغه از تفکر و مشرب صوفیانه تعلق دارد، قضاوت درباره آن چندان آسان نیست. فقط می توان گفت که در آثار او برخی از اصطلاحات خاص ابن عربی مانند انسان کامل دیده می شود؛ ولی نحوه رشیدالدین در بیان مطالب بیشتر به متصوفه طریقه سهروردیه در قرن ششم و نیز غزالی مشابهت دارد.
مشرب کلامی رشیدالدین فضل الله
از لحاظ کلامی، رشیدالدین فضل الله را می توان متعلق به مکتب دیرین کلام اشعری دانست که پس از امام فخر رازی خود با فلسفه آمیخته شد. رشیدالدین در آثار خود بارها از امام فخر رازی یاد کرده است و چهاردهمین رساله التوضیحات الرشیدیه را به دفاع از غزالی اختصاص داده و متکلمان را "حکمای اسلام" می خواند. در رساله "فی تفسیم الموجودات" به بحث درباره نظر متکلمان و حکما درباره جوهر پرداخته و روی هم رفته طریقه متکلمان را بر نظر فلاسفه ترجیح می دهد. لکن در عین حال کلام او کلامی فلسفی است و در برخی موارد مانند مبحث صدور مراتب وجود و عالم مجردات، از نظری که اختصاص به فلاسفه دارد دفاع می کند؛ یا آن را مورد تأیید قرار می دهد و نیز آگاهی دقیق به تعاریف فلسفه مشائی دارد؛ چنان که در مورد جوهر می گوید: «قد قری فی حد الجوهر انه کل شیء یقوم بنفسه و لایحتاج فی وجوده الی غیره» البته این نظر فلاسفه مشائی است که متکلمان سخت با آن مخالفت ورزیده اند. مشرب رشیدالدین را در کلام می توان ادامه مکتب امام فخر رازی و سایر متکلمان فیلسوف مآب قرن هفتم و هشتم دانست که در عین حال که از اقوال فلاسفه آگاهی داشتند، پیرو مکتب کلام اشعری بودند؛ لکن به آن بعدی فلسفی داده بودند که در آثار متکلمان قبل از امام الحرمین جوینی دیده نمی شود.
گرایشات فلسفی رشیدالدین فضل الله
رشیدالدین را نمی توان فیلسوفی تمام عیار مانند ابن سینا یا خواجه نصیر خواند، لکن بدون شک او از فلسفه بهره ای وافر داشت و گرچه رسائل او بیشتر جنبه کلامی دارد تا فلسفی، اما بسیاری از فصول آن حاکی از غور او در سطح فلسفی و آشنایی وی با مکتب اسلاف بخصوص بوعلی است؛ چنان که از تقسیم بندی وجود در رساله "فی تقسیم الموجودات" به واجب و ممکن، و ممکن به وجود و عرض، و جوهر به جوهر محسوس و غیر محسوس الی آخر برمی آید. و نیز او را از طبیعیات بهره ای فراوان بود؛ نه فقط از آنجا که به عنوان طبیبی حاذق، محتاج به آشنایی با امزجه و طبایع و اخلاط بود بلکه بدین جهت که شوق علم، او را به بررسی جوانب گوناگون فلسفه کشانیده بود. چه بسا که در اسئله و اجوبه گوناگون که از او به جای مانده است، اشارت مستقیم به طبیعیات و مسائل مربوط به عناصر و طبایع و ترکیب آنها شده است.
از لحاظ نفوذ فلسفه اشراقی که در آن زمان به تدریج در ایران گسترش می یافت و در زمانی معاصر با حیات رشیدالدین شرح بسیار معتبری توسط قطب الدین شیرازی بر شاهکار این مکتب فلسفی یعنی کتاب حکمة الاشراق سهروردی نگاشته شده بود، قضاوت چندان آسان نیست. کتب و رسائلی که از او مورد مطالعه قرار گرفته است، بحث جامعی در این زمینه ندارد. فقط در چهاردهمین رساله از التوضیحات الرشیدیه به نام "فی الجواب عن معارضی حجة الاسلام" که در آن به دفاع از غزالی برآمده است، در تفسیر آیه مبارکه نور و نظریات غزالی در مشکوة الانوار مطالبی بیان می کند که شباهت فراوان به برخی از عقاید اساسی اشراقیان دارد. البته غیر ممکن نیست که با نزدیکی رشیدالدین به میراث مکتب خواجه نصیرالدین طوسی و آشنایی با قطب الدین شیرازی، او را از حکمت اشراقی از طریق شرح قطب الدین؛ یا به نحوی دیگر آگاهی حاصل شده باشد.
قدر مسلم این است که رشیدالدین در رسائل فلسفی خود می کوشید تا بین فلسفه و کلام و تصوف هماهنگی ایجاد کند؛ و در حالی که در مواردی چند بر فلاسفه استدلالی از دیدگاه شرع اسلامی خرده گرفته است، اصولا طرفدار تفکر فلسفی و عقلی بوده است و علاوه بر نوشتن رساله ای در دفاع از عقل، در تمام موارد ممکن کوشیده است تا نظر متکلمان و فیلسوفان را یکی جلوه دهد و در تلفیق علوم عقلی و نقلی یا عقل و ایمان بکوشد. از بررسی مختصری که از آثار چاپ نشده این مورخ و طبیب شهیر به عمل آمد، مسلم شده که نظرگاه او نمونه ای دیگر از این کوشش در تلفیق و تقریب مکتبهای گوناگون فکری اسلامی است که از خصایص قرن هفتم و هشتم به شمار می رود.
مقام رشیدالدین در مطالعات ادیان
جنبه ای از افکار رشیدالدین فضل الله که هنوز آن چنان که باید و شاید مورد توجه محققان ایرانی قرار نگرفته است، نظر او درباره تاریخ ادیان است. رشیدالدین بهترین شرح را از آیین بودایی در طول تاریخ تفکر اسلامی آورده است؛ و بعد از بیرونی، باید او را مهمترین محقق اسلامی خارج از هند در معارف و ادیان هندی دانست و نیز شرح او از معارف چینی در نوع خود در متون اسلامی بی نظیر است.
روی هم رفته شاید بزرگترین خدمت رشیدالدین به علوم و معارف اسلامی، همانا بسط دادن افق این علوم است به سطحی که شامل تمدنهای چینی و هندی و نیز تا حدی آنچه متعلق به روم شرقی یا بیزانس بود، گردد؛ و حتی بیشتر از آنچه بانیان معارف اسلامی انجام داده بودند، این علوم را دیدی جهانی عطا کند. رشیدالدین از یکسو متوجه معارف چینی و هندی بود و از سوی دیگر توجهی خاص به کلام و فلسفه مسیحی معطوف می داشت. در اسئله و اجوبة خود در فصل هشتم به سؤالات حکیمی فرنگی پاسخ می دهد، و در هفتمین سؤال این فصل که بخصوص بلند است، به مباحث کلام تطبیقی پرداخته است و با علم و حکمتی شایان تحسین، پاسخ سؤالات کلامی و فلسفی حکیم فرنگی را که به نظر زکی ولیدی طوقان شاید ژورژ کیونیادس (George chioniades) از اهالی تیربزوند باشد، داده است و در نسخه عربی همین اسئلة و اجوبة که از فارسی آن مفصلتر است، باز به قول طوقان درباره رابطه بین عقل و ایمان از دیدگاه یهودی و مسیحی و بودایی بحث کرده و آشنایی و علاقه خود را به ادیان تطبیقی جلوه گر ساخته است. با توجهی که امروزه در جهان نسبت به ادیان تطبیقی وجود دارد و کمبود تحقیق درباره ادیان تطبیقی از نظر دانشمندان اسلامی، آثار رشیدالدین می تواند منبع مهمی برای تحقیقات سودمند در آینده باشد.
فعالیت های علمی رشیدالدین
از لحاظ علمی آثار و فعالیتهای رشیدالدین حائز اهمیت سه گانه است: تأسیسات علمی که بنا کرد؛ و کتبی که در علوم و بخصوص طب اسلامی نگاشت؛ و سرانجام سهمی که در اشاعه علوم چینی داشت. از جهت تأسیسات علمی، رشیدیه و ربع رشیدی را می توان وارث مستقیم مرکز علمی خواجه نصیرالدین دانست، و در واقع جامع التواریخ خود او از لحاظ حوزه خواجه نصیر حائز اهمیت فراوان است. منتهی رشیدالدین را توجه بیشتری به ملل غیر اسلامی بود، و دانشمندان هندی و چینی و رومی (اهل بیزانس) را در ربع رشیدی دعوت کرده، رنگ واقعا بین المللی به این مجمع علمی داده بود و از آنجا که خود علاوه بر فارسی و عربی تا حدی با مغولی و چینی و عبری آشنایی داشت، به شخصه به منایع علمی با زبانهای غیر اسلامی توجه می کرد. البته چنان که در اکثر فعالیتهای علمی بعد از حمله مغول دیده می شود، تأسیسات عظیم علمی که بنا کرده بود، اتکا به شخص او داشت و با افول ستاره او از هم پاشیده شد؛ لکن با وجود این حیات کوتاه، مراکز علمی که رشیدالدین به وجود آورد و کوششی که در اشاعه آثار خود مبذول داشت و نیز سعی وافری که در هماهنگی فعالیتهای دانشمندان از ملل مختلف انجام داد، از لحاظ تاریخ علوم اسلامی اهمیت زیادی دارد و از فصول درخشان تاریخ علوم به شمار می رود.
مقام رشیدالدین در مطالعات طب تطبیقی
در طب، علاقه رشیدالدین آن چنان بود که جوایز بزرگی برای بهترین کتب طبی ترتیب می داد؛ تا این حد که از مناطق دوردست اسلامی همچون مغرب اقصی، کتبی به نام او نوشته، به تبریز ارسال می شد. حتی پس از ارتقا به مقام وزارت نیز از ساختن بیمارستانها در نواحی دوردست غفلت نکرد، و با نوشته های شخصی خود، که بیشتر شرح و بسط طب بوعلی است و ترغیب دیگران به تصنیف کتب طبی و تأسیس مراکز بیمارستانی، عامل بسیار مؤثری در احیای علوم طبی در قرن هشتم بود.
شاید مهمترین خدمت رشیدالدین به علوم به طور کلی، و طب بخصوص، معرفی علوم چینی به مسلمانان عموما و بخصوص ایرانیان است. نه تنها جامع التواریخ شامل مطالب مفیدی درباره رابطه علمی بین ایران و آسیای مرکزی و چین است و توصیفهایی سودمند از وضع علوم در ایران و نیز چین آن زمان دربردارد، بلکه رشیدالدین دستور داد کتب جداگانه ای در علوم هندی و چینی و مغولی تألیف شود. در طب چینی و مغولی به دستور او چهار مجلد تهیه شد که مجلد اول آنکه به فارسی است، چند سال پیش به همت زکی ولیدی طوقان در کتابخانه ایاصوفیه تحت عنوان تنسوخنامه ایلخان در فنون علوم خطایی کشف شد.
اطلاعات این مجلد به طور قطع به همت پزشک معروف معاصر چینی وانگ شو هو (Wang – shu – ho) فراهم آمده است؛ از آنجا که این مجلد به نام وانگ شو خو است.
ارزش تنسوخنامه فقط در معرفی علوم چینی به فارسی نیست؛ اگرچه این امر خود به لحاظ آشنایی با علوم چینی آن زمان و نفوذ بعدی علوم چینی و مغولی بخصوص در برخی از جوانب نجوم و حتی طب در ایران حائز اهمیت فراوان می باشد. علاوه بر ایران، معرفی علوم چینی در ایران خود وسیله ای برای انتشار افکار طبی چینی در غرب شد. چنان که از تحقیقی که اخیرا انجام یافته است برمی آید، تصاویر تشریح در تنسوخنامه از کتاب معروف تشریح چینی تسون هسین هوان چونگ تو (Tsun hsin chung tu) اقتباس شده است و این تصاویر و نظریات مربوط به آن، به احتمال قوی در مکتب جدید تشریح، که از قرن چهاردهم میلادی در ایتالیا توسط موندی نوس از بولونیا (Mundinus de bologna) که با منابع اسلامی آشنایی داشت آغاز شد، مؤثر افتاده است.
نقش رشیدالدین در نفوذ علوم اسلامی به غرب لاتین
این جنبه ای است از اهمیت علمی رشیدالدین که کمتر به آن توجه شده است. اکنون به تدریج روشن می شود که علاوه بر نفوذ علوم اسلامی در غرب در قرن دوازدهم میلادی از طریق اندلس و صقلیه، غرب با تحولات بعدی علوم اسلامی بخصوص نجوم و طب و مکتب خواجه نصیر و پیروانش مانند قطب الدین شیرازی آشنا شد، لکن هنوز نحوه این آشنایی آشکار نشده است؛ گرچه می توان تأیید کرد که به احتمال قوی از طریق بیزانس بوده است. با توجه به فعالیتهای رشیدالدین در گرد آوردن دانشمندان بیزانس در تبریز و مکاتبه با آنها که دال بر آشنایی آنان با او و آثارش است، شاید از همین طریق نه فقط علوم چینی بلکه تحولات بعدی علوم اسلامی، بخصوص آنچه در مراغه به تحقق پیوست، به غرب رسید و رشیدالدین با دیدی جهانی که داشت، میانجی سریان دومین موج نفوذ علوم اسلامی در غرب شد و در عین حال وسیله ای برای اشاعه علوم خاوری در اروپا گردید.
فقط غور و تعمق بیشتر در آثار رشیدالدین، که بسیاری از آنها هنوز به صورت نسخ خطی دور از دسترس صاحبان علم و علاقمندان به تحقیق قرار دارد و نیز بررسی دقیقتر در منابع یونانی بیزانس، می تواند این معما را حل کرده، سهم دقیق رشیدالدین را در این دومین نهضت ناشناخته اشاعه علوم اسلامی در غرب روشن سازد. به هر تقدیر، نتیجه این تحقیقات بعدی فقط می تواند این باشد که به مقام بس رفیع این مورخ و حکیم و وزیر بی همتا بیفزاید، و ستاره او را در آسمان علوم اسلامی درخشانتر سازد. بر عهده محققان و صاحب نظران طراز اول که وسائل انتشار آثار کامل او را فراهم آورد، و تحقیقات درباره رابطه او با دانشمندان تمدنهای دیگر دنبال شود تا یکی از قابل توجه ترین و اعجاب انگیزترین فصول تاریخ تفکر اسلامی و جهانی، و بخصوص حیات فرهنگی ایران، روشن شود و مثال و نمونه ای اعلی برای آنان که امروز و فردا در این دیار در راه طلب علم و معرفتند، فراهم آید.
Sources
سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 357-349
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites