بررسی تاریخ شیعه دوازده امامی از ظهور صفویان تا انقلاب اسلامی ایران

English 5732 Views |

یکی از جریانهای عمده ای که در دوران پس از حمله مغولان و سقوط خلافت بغداد در جهان اسلام شکل گرفت جریان تصوف بود، و در این میان خاندان شیخ صفی اردبیلی (د.735ق/1334م.) پرچمدار یکی از عمده ترین گروههای صوفی بودند تا جایی که بسیاری از وابستگان به فرقه های صوفیه پس از سده هشتم در صف مریدان شیخ صفی درآمدند. جریان صوفیگری صفوی که در شام و آسیای صغیر ریشه داشت و در آغاز جریان شیعی نبود- و البته در صف سنیان به مفهوم سنتی آن نیز قرار نمی گرفت- و کسانی چون ابن تمیمه و فقیهان اهل سنت با آن روی خوشی نداشتند، به تدریج به سوی گرایشی شیعی گام برداشت و همزمان به مبارزه سیاسی و نظامی روی آورد، چنان که ظاهرا نخستین گروههای فدائیان که بعدها جای خود را به نیروهای قزلباش دادند در روزگار سیدعلی سیاهپوش (د.832ق./1428م.) شکل گرفت. پس از او در روزگار جنید (پس از سال 861ق./1456م.) نوعی از تشیع غالی رخ نمود و همین امر سبب شد که فقیهان حلب او را به محاکمه بخوانند. وی نیز از آنجا آهنگ اردبیل کرد، اما در شروان به قتل رسید. جانشین او سید حیدر (د.893ق./1477م.) گامهای جدی تری به سوی تشیع برداشت و فرمان داد کلاه دوازده پاره ای را که نشان از وفاداری به دوازده امام بود بر سر نهند. از این زمان به بعد مبارزان صوفی مسلک صفوی قزلبا نام گرفتند. هرچند سید حیدر بیشتر عمر خود را در اردبیل گذراند، در روزگار او حسن طویل به نام وی و یا به طرفداری از وی عراق و آذربایجان را در اختیار گرفت و بر آخرین فرمانروای تیموریان، ابوسعید (د.873ق./1469م.) غلبه کرد. هرچند پس از کشته شدن سید حیدر پاره ای اختلافها و درگیریها میان صوفیه روی داد و یار علی شاه فرزند ارشد سید حیدر و برادر او ابراهیم در این ماجراها جان باختند، برادر دیگر آنان یعنی اسماعیل، همو که بعدها شاه اسماعیل خوانده شد، توانست حرکتی جدی را از سال905ق./1499م. از آذربایجان سامان دهد، یک سال بعد از قاتلان پدر خود در شروان انتقام ستاند، در سال 907ق./ 1502م. بر تبریز چیره شود و آن شهر را مرکز فرمانروایی خود کند، در سال910ق./  1505م. اصفهان، یزد، کرمان و جنوب خراسان را در اختیار گیرد، در سال 914ق./1508م. به سوی بغداد براند و به حکمرانی آق قویونلوها پایان دهد، در سال 913ق./1507م. و در پی مرگ سلطان حسین بایقرا آهنگ فتح خراسان شمالی کند، در سال918ق./1512م. حوزه فرارو را به فرمان درآورد و دو سال بعد یعنی در سال 920ق./1514م. آهنگ نبرد با امپراتوری عثمانی کند. هرچند نبرد چالدران در سال 920ق./1514م. ناکامی شاه اسماعیل صفوی را در پی داشت و او را از چشم داشتن به سرزمینهای غربی رویگردان ساخت، اما بی هیچ تردید در آغازین دهه های سده دهم هجری/ شانزدهم میلادی سرزمینهای وسیعی از ایران قدیم قلمرو فرمانروایی صوفیانی شده بود که به اهل بیت ارادت می ورزیدند و به شیعه دوازده امامی گرایش یافته بودند.

شاه اسماعیل صفوی، که بنابر روایتهای طرفدارانش از سوی امام مهدی علیه السلام تأیید شده و گاه می گفتند ایشان تاجی سرخ بر سر او نهاده و شمشیر بر تن او آراسته است، در شرایطی که شیعه به لحاظ جمعیت خود دست کم در بخشهایی از ایران در اقلیت بود تشیع را مذهب رسمی اعلام کرد و مردم را بر آن بداشت. همانگونه که پیش از شاه اسماعیل در میان صفوفیان نوعی گرایش غلوآمیز شیعی البته شیعه به مفهوم ارادتمند اهل بیت و نه مفهوم کلامی آن- وجود داشت، شاه اسماعیل نیز، چنان که آورده اند، هم خود گرفتار غلو بود و هم درباره او غلو روا می داشتند. و چنان که شیبی می نویسد حرکت او به لحاظ چهارچوب یک حرکت شیعی و به لحاظ درونمایه یک حرکت صوفی مسلکانه بود و تشیع نزد وی معنایی جز مسائل سطحی و ساده آیینی نداشت. چنین بود که از روزگار او تشیع آیینی گاه حتی در نوع افراط آمیز آن رواج یافت و دیگر بار شهادت ثالثه که نزد قدمای شیعه بدعت خوانده می شده است، جزو بندهای اذان و اقامه قرار گرفت. پس از او در دوره شاه طهماسب صفوی، به تدریج فقیهان جبل عامل در دستگاه حکومتی جایگاهی چشمگیر یافتند. سرآمد این گروه از فقیهان علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی مشهور به محقق ثانی (د.940ق.) بود که خود صاحب مکتب فقهی مشخصی است و این مکتب بر همه فقیهان پس از او تا پایان دوره صفوی سایه افکنده است. یکی از ویژگیهای مکتب و آثار فقهی او توجه به مسائلی چون حدود اختیارات فقیه، نماز جمعه، خراج و مباحثی از این دست است که پیش از دوره صفوی به سبب عدم ابتلا چندان مورد توجه نبود و اکنون نظام جدید حکومتی و قدرت یافتن فقیهان، آنها را اقتضا می کرد. در پی آمدن محقق کرکی به ایران موجی از عالمان منطقه شام و لبنان به این سرزمین آمدند و دیگر بار یادآور نشر معارف شیعی از سرزمینهای عربی ای چون بغداد پس از دوره شیخ مفید و حله و پس از دوره علامه حلی شدند. از جمله این مهاجران می توان از حسین بن عبدالصمد حارثی (د.984ق./1576م.) پدر شیخ بهایی و زین الدین جبعی عاملی ملقب به شهید ثانی ( د.966ق./1558م.) نام برد. این عالمان و نسلهای پسین ضمن آنکه به تدریج میان حکومت صفوی با رویکرد صوفیانه فاصله افکندند و سرانجام در دوره محمدباقر مجلسی یعنی اواخر سده یازدهم اوایل سده دوازدهم به جایگاه اندیشه مبتنی بر تصوف در حکومت ایران پایان بخشیدند، قرائت فقهی از اسلام و تیع را برای جای قرائتی عرفانی نشاندند، خود بستر پیدایی چند جریان متفاوت در دانش شیعی شدند که در دوره قاجاریه نیز ادامه یافت و دنباله های آن به روزگار حاضر هم رسید. این جریانها عبارت بودند از:

الف) جریان اهل حدیث و اخباریگری: هرچند مکتب اهل حدیث در اواخر سده چهارم و اوایل  سده پنجم با ظهور مکتب کلامی شیخ مفید به سختی سرکوب شده و طرفدارانی پراکنده در گوشه و کنار برایش برجای مانده بود، از اوایل سده دهم به تدریج دیگر بار زمینه برای احیای این جریان فراهم گردید. نماینده این جریان در دوران اخیر گرایشی بود که خواستار آزادی بیشتری در فقه بود و با اجتهاد و انحصار برداشتها در سبک و سیاقهای سنتی مجتهدان مخالفت داشت. در این بستر، شهید دوم رساله ای در نقد پیروی از سلف بودن تحقیق در استدلالهای آنان نوشت، حسین بن عبدالصمد عاملی راه او را ادامه داد و مدعی شد اجتهاد، یگانه راه کشف احکام شرعی نیست و پس از او نیز کسانی چون عبدالنبی بن سعد جزائری، سیدمحمد عاملی، ملاعبدالله شوشتری و حسن بن زین الدین عاملی در آثار خود این گرایش را نمایاندند. با این زمینه ها محمدامین استرآبادی (د.1033ق./1623م.) در کتاب الفوائد المدنیه سخت بر اصول فقه و فقیهان تاخت و حجیت عقل را در استنباط احکام عقلی انکار کرد و گرایشی را آشکار ساخت که با گرایش افراطی تر مکتب اهل حدیث در سده سوم همانندی می کرد. جریان اخباریگری که همه احادیث را معتبر می دانست و با نقد حدیث مخالفت می ورزید از آن پس در طیفهای مختلف تندرو و میانه رو و با کسانی چون محمدتقی مجلسی (د.1070ق.)، خلیل بن غازی قزوینی (د. 1088ق.) ملامحسن فیض کاشانی (د.1090ق.)، محمدبن حسن حر عاملی (د.1104ق.)، محمدباقر مجلسی (د.1111ق.)، سیدنعمت الله جزائری (د.1112ق.)، سلیمان بن عبدالله بحرانی ماحوزی (د.1121ق.)، عبدالله بن صالح سماهیجی بحرانی (د.1135ق.)، و یوسف بن احمد بحرانی (د.1186ق.) به حیات خود ادامه داد. این جریان هرچند به رویکرد خردورزانه در دانش تشیع ضربه سختی وارد آورد که هنوز نیز آثار آن دست کم در بخشهایی چون فقه دیده می شود، ثروتی از مجموعه های حدیثی بزرگ از خود برجای گذاشت که از آن جمله می توان از آثاری چون وسائل الشیعه، الوافی و بحارالانوار یاد کرد. جریان اخباریگری در دوره قاجاریه و در هماورد با بزرگانی چون وحید بهبهانی (د.1205 ق.) شکست خورد و از محافل علمی شیعه در عرصه اصول فقه رخت بربست و تنها توانست در یکی از زادگاههای خود یعنی بحرین قدیم - شمال شرق عربستان کنونی - به حیات خویش ادامه دهد. با آنکه طرفداران حدیث در آغاز روابط خوبی با صوفیان داشتند و حتی برخی از آنان درحالی که به سختی بر فقیهان می تاختند خود در آثارشان رویکردی عرفانی را آشکار می ساختند، دیری نپایید که در دوران سلطان حسین صفوی و در پی تمردهای قزلباشان نسبت به دستگاه حکومتی، اوضاع به زیان صوفیان رقم خورد و فقها در کنار حکومت صفوی به حیات صوفیه در حکومت ایران پایان بخشیدند. در این همکاری بود که شیخ حر عاملی الرساله الاثناعشریه فی رد الصوفیه را تألیف کرد و علامه مجلسی نیز با نفی هرگونه ارتباط پدر خویش با صوفیه بر پیشوایان طریقت و تصوف تاخت، با پشمینه پوشی مخالفت کرد و سرانجام به تکفیر صوفیان پرداخت، و از آن سوی هم حکومت صفوی، صوفیان را از اصفهان بیرون راند و مجالس ذکر و رسوم صوفیه را منع کرد. شاید همین تحول در حکومت صفوی یکی از عواملی بود که زمینه های سقوط آن را فراهم آورد. به هر روی، در پی این تحولات باقیمانده صوفیان یا همان قزلباشها، راهی سرزمینهای دیگر شدند، چونانکه جماعتهایی به سمت هند رفتند و گروههایی نیز در ترکیه به حیات خود ادامه دادند. امروزه در نواحی میان خائقین و سلیمانیه گروههایی از «اهل الحق» هستند که دنباله همان صوفیه صفوی به شمار می روند.

ب) جریان اصولی: به رغم آنکه جریان اخباری در نیمه نخست سده دوازدهم بر محافل شیعی سایه گسترده بود، این جریان به تدریج به سوی نوعی اعتدال رفت و کسانی چون شیخ یوسف بحرانی صاحب الحدائق، مهدی بن محمد صالح فتونی عاملی (د.1183ق.) و محمد بن علی بحرانی (زنده در سال 1169ق.) نمایندگانی از این لایه از اخباریان بودند. این جریان میانه رو از یک سوی و نیز دامن زدن برخی اخباریان به مسائلی چون سهوالنبی یا نفی اجتهاد و نقش مجتهدان – مسائلی که برای عامه مردم پذیرفتنی نمی نمود-  بستر فکری را برای  ظهور مجدد اصولیان یا جریان فکری مجتهدان فراهم ساخت و سرانجام محمدباقر بن محمد اکمل مشهور به وحید بهبهانی ( د.1205ق.) مکتبی را پایه گذاشت که با نام او شناخته شد و کسانی چون شیخ انصاری  و شاگردانش آن را توسعه بخشیدند و در دهه های بعد نیز بی آنکه تغییری ماهوی در این مکتب روی دهد به نسل حاضر رسید.

ج) جریان فلسفی: هرچند شرایط و اوضاع در دوران میانی صفویان برای عرفان و تصوف و صاحبان این رویکرد سخت شده بود، اما برای جریان فلسفی وضع بدین حد دشوار نبود و برخی از فیلسوفان در همین عصر به تجدید حیات فلسفه پرداختند. از آن جمله می توان از میرداماد (د.1041ق.)، صدرالدین شیرازی مشهور به ملاصدرا (د.1050ق.) صاحب کتاب مشهور الاسفار الاربعه، ابوالقاسم میرفندرسکی (د.پیش از1052ق.)، بهاء الدین عاملی ( د. 1030ق.)، ملامحسن فیض کاشانی (د.1090ق.) و عبدالرزاق لاهیجی (د.1051 ق.) نام برد. این جریان فلسفی-  کلامی که البته با عرفان هم روابط خوبی داشت بعدها  نیز به همت کسانی چون حاج ملاهادی سبزواری (د.1289ق.) به حیات و بالندگی خود ادامه داد و به نسل کنونی رسید. افزون بر جریانهای یاد شده در این دوره باید از دو رخداد دیگر نیز در این مقطع از تاریخ شیعه یاد کرد:

الف) ظهور شیخ احمد بن زین الدین ابراهیم مشهور به احسانی ( د.1241ق./1827م.) است که نوعی اندیشه همانند اندیشه مفوضه را آشکار ساخت و از سوی کسانی چون ملامحمد تقی برغانی، تکفیر شد و پیروان او به شیخیه نامور شدند. اندیشه شیخیه بعدها به همت شاگردان احسانی و کسانی چون حاج ابراهیم کلباسی، میرزا محمدتقی نوری و از همه مشهورتر سیدکاظم رشتی استمرار یافت و طرفداران این اندیشه عمدتا در کرمان به حیات خود ادامه دادند. هرچند گاه شیخیه جزو دین بابیه قلمداد شده و آن را مقدمه ای بر بهائیت دانسته اند، اما برخی از اندیشمندان معاصر همچنان جریان فکری شیخیه را جزو اثنی عشریه می دانند.

ب) ظهور سید محمدعلی شیرازی مشهور به باب (د.1266ق.) که نخست در شماریاران سیدکاظم رشتی و بعدها ادعا کرد «باب» واسطه وصول به امام زمان است و گروهی از علمای طایفه شیخیه نیز به او پیوستند. طایفه ای که وی آن را رهبری می کرد بعدها بابیه نام گرفت و سلف اندیشه بهائیت شد. هرچند اندیشه شیعی و عالمان دینی که مروج اندیشه بودند در روزگار صفویه و نیز قاجاریه جایگاهی در خور و البته همراه با فراز و فرود داشتند، در دوران حکمرانی پهلوی خواه در دوره رضا شاه و خواه فرزند او محمدرضا محدودیتهای سختی البته با تفاوت در نوع آن در این دو دوره- بر ضد اندیشه دینی و پرچمداران آن اعمال شد و این روزگار سخت تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران ادامه یافت. پس از پیروزی  انقلاب اسلامی، شیعه حکومت دینی را در شکل تمام عیار آن برای نخستین بار تجربه کرد و این تجربه امروز در معرض داوری و تکامل و پویایی است.

Sources

دکتر حسین صابری- کتاب تاریخ فرق اسلامی – از صفحه 206 تا213

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information