در آیه 31 سوره مبارکه نساء می خوانیم: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهى شده اید اجتناب کنید، ما از بدی هاى شما صرف نظر مى کنیم و به منزلگاهى گرامى داخلتان مى سازیم.»
کلمه (اجتناب) باب افتعال از ماده (ج- ن- ب) است و کلمه (جنب) به معناى پهلوى آدمى است، که به طور استعاره از آن فعل ساخته اند، به این مناسبت که وقتى انسان چیزى را بخواهد و دوست بدارد، با روى خود و با مقادیم بدن رو به آن مى رود و اگر چیزى را دوست نداشته باشد و بلکه از آن متنفر باشد پهلوى خود را رو به آن کرده و سپس از آن دور مى شود، پس در حقیقت اجتناب به معناى ترک است.
راغب در مفردات مى گوید کلمه: (اجتناب) از کلمه (ترک) بلیغ تر و رساتر است و رساتر بودنش جز بدین جهت نیست، که بناى کلمه اجتناب بر استعاره است و از همین باب است کلمات 1- جانب (پهلو) 2- جنیبه (اسب و شتر و گاوى که پهلو به پهلوى صاحبش راه مى رود) 3- اجنبى (بیگانه).
کلمه "نکفر" از ریشه (ک- ف- ر) گرفته شده و کلمه (کفر) در لغت عرب به معناى پوشاندن است، ولى در قرآن کریم استعمالش در عفو از گناهان شایع شده.
کلمه "کبائر" جمع کبیره (بزرگ) است و در آیه مورد بحث وصفى است که در جاى موصوف به کار رفته و در حقیقت معنای کلام این است که: «ان تجتنبوا معاصی کبیره» (اگر از گناهان بزرگ اجتناب کنید) و یا چیزى نظیر آن.
مسئله بزرگى گناه امرى است اضافى و معنایى است که جز با مقایسه با کوچک تر از خودش تحقق نمى یابد و از همین کلمه است که استفاده مى شود در شرع گناهانى دیگر هست که از آن نهى نیز شده، ولى صغیره (کوچک) اند. البته عصیان و تمرد هر چه باشد از انسان که مخلوقى ضعیف است، و مربوب (تحت پرورش و اداره) خداى تعالى است نسبت به خدایى که قدرت و حکومت او عظیم است، کبیره و بزرگ است؛ ولى این مقایسه بین انسان و پروردگار او است، نه بین یک معصیت با معصیت دیگر، پس منافات ندارد که تمامى گناهان به اعتبار اول کبیره باشند، و به اعتبار دوم بعضى کبیره و بعضى صغیره باشند.
و بزرگى معصیت وقتى تحقق مى یابد که نهى از آن نسبت به نهی ای که از معصیت دیگر شده مهم تر باشد. و جمله: «ما تنهون عنه...»، خالى از این اشاره و یا دلالت بر این معنا نیست و دلیل بر اهمیت نهى شدیدتر بودن خطاب است، یا اینکه در خطاب اصرار شده باشد و یا اینکه مرتکبش به عذاب آتش تهدید گشته باشد و یا به نحوى دیگر از آن اهمیت گناه استفاده شود.
«و ندخلکم مدخلا کریما» کلمه "مدخل" به ضمه میم و فتحه خا اسم مکان از ماده دخول است و منظور از این مکان بهشت و یا مقام قرب الهى است، هر چند که برگشت هر دو به یک معنا است.
در این که آیه فوق بر دو نوع بودن گناهان دلالت دارد هیچ تردیدى نیست، که جامع بین آن دو به عنوان سیئات نامیده شده.
و نظیر این آیه در دلالت بر دو نوع بودن گناهان آیه شریفه زیر است، که مى فرماید: «و وضع الکتاب فترى المجرمین مشفقین مما فیه، و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها؛ نامه اعمال را مى گذارند، در این حال تو -اى پیامبر- مجرمان را مى بینى که از وضعى که دارند به وحشت افتاده اند مى گویند: اى واى بر ما، این چه کتابى است که نه صغیره اى راى از قلم انداخته و نه کبیره اى را، مگر آنکه همه راى شمرده است.» (کهف/ 49)
چون وحشتشان از دیدن مطالب نامه دلالت دارد بر اینکه مراد از صغیره و کبیره گناهان صغیره و کبیره است.
کلمه سیئة که جمعش سیئات مى آید به طورى که از ماده آن (سین- واو- همزه) و هیات آن بر مى آید به معناى حادثه و یا عملى است که زشتى و بدى را با خود همراه دارد، و به همین جهت گاهی لفظ آن بر امور و مصائبى که آدمى را بد حال مى کند اطلاق مى شود، گاهی که بر نتایج معاصى و آثار خارجى و دنیوى و اخروى آن اطلاق شود، گاهی نیز بر خود معصیت نیز اطلاق مى شود و سیئة به معناى معصیت، گاهى بر مطلق گناهان اطلاق مى شود، چه صغیره و چه کبیره، مانند آیه: «أم حسب الذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات، سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون؛ نکند آنها که گناهان را به جرات مرتکب مى شوند، گمان کرده باشند که ما در دنیا و آخرت با ایشان همان معامله را مى کنیم که با افراد مؤمن و داراى اعمال صالح چه حکم بدى است که مى کنند.» (جاثیه/ 21)
و شاید در مواردى این کلمه در خصوص گناهان صغیره اطلاق شود، مانند آیه مورد بحث که مى فرماید: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» چون با فرض اجتناب از گناهان کبیره دیگر گناهى جز صغیره باقى نمى ماند.
وعده در گذشتن از سیئات، موجب امید نه جرأت
و همچنین هیچ تردیدى نیست در اینکه آیه شریفه در مقام منت نهادن بوده و نویدى است که با عنایتى لطیف و الهى به گوش مؤمنین مى رسد، که اگر از بعضى گناهان اجتناب کنند خداى عزوجل از بعضى دیگر گناهانشان در مى گذرد، پس نباید پنداشت که این آیه شریفه مؤمنین را در ارتکاب گناهان صغیره جرأت مى دهد، چرا که معنایى براى چنین توهمى نیست، چون هیچ تردیدى در این نیست که آیه شریفه از ارتکاب گناهان کبیره نهى مى کند، و ارتکاب صغیره از این جهت که مرتکبش به آن بى اعتنا است، خود مصداقى از مصادیق گناه کبیره است، و آن عبارت است از طغیانگرى و ناچیز شمردن دستور خداى سبحان، که نه تنها گناهى کبیره است، بلکه از بزرگترین گناهان به حساب آمده است.
آرى آیه شریفه در چنین مقامى نیست، بلکه مى خواهد به انسانى که خلقتش بر اساس ضعف و جهالت است و چون جهل و هوا بر او غلبه دارد هیچگاه خالى از ارتکاب گناهان نیست و عده تکفیر (آمرزش گناهان) بدهد و بفرماید تو اى انسان که همواره دستخوش کوران هاى هوا و شهوتى اگر بتوانى خود را از ارتکاب کبائر کنترل کنى من وعده مى دهم که از گناهان کوچکت صرف نظر کنم، پس زمینه آیه همان زمینه اى است که آیات توبه دارد و بشر را به سوى توبه دعوت مى کند، مانند آیه: «قل یا عبادی الذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم، و أنیبوا إلى ربکم؛ بگو اى بندگان من که بر خویشتن ستم کردید، از رحمت خدا نومید نباشید، که خدا همه گناهان را مى آمرزد، چون او آمرزگار مهربان است و به سوى پروردگارتان توبه ببرید.» (زمر/ 53-54) که در عین اینکه وعده آمرزش مى دهد دعوت به ترک گناه مى کند، پس همان طور که درباره این آیه نمى توان گفت: که مى خواهد مردم را به سوى گناهان بکشاند و به این منظور باب توبه را به روى آنان باز مى گذارد که بدون دلهره گناه کنند، همچنین در آیه مورد بحث چنین منظورى ندارد، بلکه اینگونه خطاب ها مایه زنده شدن دل هاى نومید و مرده است.
مخاطبین گناهان کبیره را می شناختند
از اینجا مطلب دیگرى نیز به دست مى آید و آن این است که آیه شریفه مانع از شناختن کبائر نیست و نمى خواهد بفرماید: چون شما که کبائر را نمى شناسید به ناچار باید از همه گناهان اجتناب کنید، تا دچار کبائر نشوید، زیرا چنین معنایى از آیه شریفه بعید است بلکه آنچه از آن استفاده مى شود همانطور که گفتیم این است که مخاطبین به آیه، گناهان کبیره را مى شناختند و از لحن دلیلى که از آن نهى کرده آن را تشخیص مى دادند و مى فهمیدند گناهى که این طور شدید از آن نهى شده، هلاکت آور است و لااقل اگر آن معنا از آیه استفاده نشود، این مقدار هست که مى خواهد (در ضمن نهى از ارتکاب کبائر) دعوت کند به شناسایى آن، تا مردم مکلف درباره پرهیز از آن اهتمام کامل بورزند، البته نسبت به غیر آن نیز سهل انگارى نکنند چون گفتیم سهل انگارى درباره گناهان هر قدر هم که آن گناه صغیره باشد خود یکى از گناهان کبیره هلاکت آور است.
توضیح این که انسان وقتى گناهان کبیره را شناخت و آنها را تشخیص داد، مى داند آنها محرماتى هستند که هرگز از ناحیه خداى تعالى به صرف تکفیر مورد اغماض واقع نمى شوند، مگر آنکه مرتکب آنها توبه نصوح بکند و به طور قاطع از ارتکاب آنها پشیمان شود و همین علم خود یکى از موجبات بیدارى آدمى و انصرافش از ارتکاب آنها مى شود.
پس کسى نمى تواند به دلخوشى از این که اجتناب از کبائر، گناهان صغیره را محو مى کند هم چنان مرتکب گناه صغیره بشود و اما شفاعت هر چند که حق است، ولی به حال آنهایى که درباره تکالیف الهى سهل انگارى مى کنند و مثلا توبه و ندامت را استهزا نموده و به امید شفاعت همچنان به ارتکاب گناه ادامه مى دهند هیچ سودى ندارد چون چنین کسى با بى اعتنائیش به امر خداى سبحان، مرتکب بزرگترین و هلاک آورترین کبائر شده، و دیگر راهى براى شفاعت باقى نگذاشته است.
و از همین جا مطلب قبلى ما خوب روشن مى شود، که گفتیم: بزرگى معصیت از شدت نهى از آن، فهمیده مى شود، اگر در نهى اصرار شده باشد و یا بشدت صادر شده باشد، مى فهمیم این گناه کبیره است.
اجتناب از کبائر دخیل در آمرزش گناهان، نه علت تامه
بحث دیگرى که در این آیه هست این است که از ظاهرش بر مى آید که خداى سبحان وعده مى دهد به کسانى که از کبائر خوددارى کنند این که همه سیئات آنان را بیامرزد، چه سیئات گذشته و چه آینده آنان، چون آیه شریفه اطلاق دارد، و ظاهر اطلاق هر دو نوع سیئات را شامل مى شود و از سوى دیگر این را مى دانیم که ظاهر از این اجتناب، اجتناب بقدر ممکن است. یعنى هر مؤمنى به مقدارى که مى تواند از کبیره ها اجتناب کند، به طورى که بر ترک گناه او کلمه اجتناب صادق باشد؛ چون هر ترک گناهى اجتناب نیست و اگر، کمترین توجهى به سلسله گناهان کبیره بکنیم، متوجه مى شویم که در عالم هستى حتى یک نفر پیدا نمى شود که به تمامى گناهان کبیره میل پیدا بکند و قدرت ارتکاب آنها را نیز داشته باشد، و به فرض هم که چنین کسى پیدا شود آن قدر نادر است که ملحق به عدم است و باید گفت اصلا چنین کسى وجود ندارد.
با این حال اگر بگوییم منظور آیه چنین کسى است قطعا طبع سلیم و مستقیم این حمل ما را نخواهد پسندید، به ناچار باید گفت:
مقصود آیه این است که هر کس به قدرى که مى تواند گناه کبیره بکند و نفس او کمال اشتیاق به آن گناهان را دارد، و قدرت بر انجام آن را نیز دارد، ولى به خاطر ترس از خدا مرتکب نشود خداى تعالى سیئات چنین کسى را مى بخشد، حال چه آن سیئات متناسب و هم جنس آن کبائر باشد و یا نباشد.
و اما اینکه این تکفیر و آمرزش خاصیت اجتناب باشد، به این معنا که اجتناب، خود به خود اطاعتى باشد که اثرش تکفیر سیئات است -نظیر توبه که چنین اثرى را دارد- از ظاهر آیه بر نمى آید و نمى توان این معنا را به گردن آیه گذاشت، که انسان همین که گناهان کبیره مرتکب نشود، در صغیره ها آزاد است و چون هر چه صغیره بکند حسناتش که یکى از آنها اجتناب از کبائر است آن را تکفیر و خنثى مى کنند.
تنها از ظاهر آیه مورد بحث که مى فرماید: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» بر مى آید که اجتناب از کبائر در مسئله تکفیر و آمرزش دخالت دارد، نه اینکه علت تامه آن باشد و گرنه مناسب تر این بود که بفرماید اطاعت ها که یکى از آنها اجتناب مورد بحث است، سیئات را تکفیر مى کنند، هم چنان که در آیه سوره هود همین را فرمود و یا بفرماید: خداى تعالى گناهان صغیره را هر چه باشد مى آمرزد، دیگر احتیاج نداشت به صورت جمله شرطیه بفرماید اگر شما از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما صغیره هایتان را تکفیر مى کنیم.