موضوعی که در بعضی اذهان می آید این است که چرا گناهان کبیره در قرآن کریم تعیین نشده اند، و دیگر آنکه چرا در اخبار این مسأله اختلاف است؟ در بعضی روایات تعداد آن را پنج و در برخی هفت و در پاره ای نه و در بعضی بیست و یک و در پاره ای سی و یک. برای پاسخ به سوال اول دو جواب ذکر می گردد:
1ـ برخی از بزرگان در جواب این سؤال گفته اند:
در ابهام گناهان کبیره و تعیین نکردن آن در قرآن مجید حکمتی عظیم و لطفی بزرگ از طرف پروردگار عالم به بندگانش می باشد زیرا که اگر تعیین می گردید، مردم سعی می کردند فقط از آنها اجتناب کنند و از روی جهالت و هوای نفس بر اقدام به سایر گناهان جرأت می نمودند به خیال اینکه سایر گناهان به ایشان صدمه ای نمی زند آنگاه گرفتار عواقب ناگوار بسیاری می شوند که از آن جمله جرأت نمودن بر مخالفت نواهی الهی است. چه بد بنده ای است کسی که بر مولای خود جری شود و اموری را که امر به ترک آن فرموده، مخالفت کند بلکه این جرأت و بی حیایی سبب می شود که جرأت بر کبائر هم نماید زیرا کسی که نسبت به نواهی پروردگارش به صغائر بی پروا شد کم کم نسبت به گناهان کبیره هم بی باک می گردد. علاوه بر اینکه ارتکاب هر گناهی چه کبیره و چه صغیره، موجب کاهش ایمان شخص می شود و کاهش ایمان سبب ارتکاب سایر گناهان می شود تا آنجا که ممکن است عاقبت گناهکار به کفر و شرک منتهی شود. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «ثم کان عاقبة الذین أساؤا السواى أن کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن؛ سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!» (الروم/ 10)، زیرا از دیدگاه اسلام، ایمان و عمل تأثیر متقابلی بر یکدیگر دارند.
یکی دیگر از آن عواقب سوء ابتلا به تکرار گناه صغیره است که موجب کبیره شدن آن می شود. چون مسلم است که گناه صغیره در اثر تکرار، در حکم گناه کبیره می شود. پس حکمت و رحمت الهی، در ابهام کبائر است تا بلکه به سبب ابهام و اجمال کبائر بندگان از سایر گناهان نیز پرهیز کنند که مبادا در گناه کبیره واقع شوند. و از آن جمله است مبتلا شدن به تحقیر گناه صغیره که موجب کبیره شدن آن می شود. و یکی دیگر از آن آثار سوء، وقوع در مفاسد کثیره ای که در گناهان صغیره است و محرومیت از خیرات زیادی که بر ترک کردن صغائر مترتب است زیرا هر عملی را که خداوند، از آن نهی فرموده، به سبب مفسده ای است که در انجام آن می باشد و هر گاه بنده ای مرتکب گناه صغیره گردد هر چند به برکت دوری کردن از کبائر گناهانش بخشیده می گردد ولی دچار مفسدۀ آن گناه شده و قلبش به همان اندازه تیره گردیده است مگر اینکه بعدا آنرا جبران کند. و نیز هر گاه شخص گناه صغیره ای را بخاطر آن که مورد نهی پروردگار است ترک نماید مستحق عذاب الهی می گردد. پس معلوم شد که مرتکب گناه صغیره هم دچار مفسده آن گناه است و هم محروم از ثواب ترک آن.
علامه طباطبایی (ره) مطلب فوق را قبول ندارند و عقیده دارند که از آیه 31 سوره نساء «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهى شده اید اجتناب کنید، ما از بدیهاى شما صرفنظر مى کنیم و به منزلگاهى گرامى داخلتان مى سازیم» استفاده می شود که مخاطبین به این آیه، گناهان کبیره را مى شناختند، و و مى فهمیدند گناهى که اینطور شدید از آن نهى شده، هلاکت آور است، و لااقل این آیه مى خواهد به شناسایى آن ها دعوت کند، تا مردم مکلف درباره پرهیز از آن اهتمام کامل بورزند. نه اینکه آیه شریفه بفرماید: چون شما که کبائر را نمى شناسید به ناچار باید از همه گناهان اجتناب کنید، تا دچار کبائر نشوید، زیرا چنین معنایى از آیه شریفه بعید است بلکه آنچه از آن استفاده مى شود این است که مخاطبین به آیه، گناهان کبیره را مى شناختند، و از لحن دلیلى که از آن نهى کرده آن را تشخیص مى دادند، و مى فهمیدند گناهى که اینطور شدید از آن نهى شده، هلاکت آور است، و لااقل اگر آن معنا از آیه استفاده نشود، این مقدار هست که مى خواهد (در ضمن نهى از ارتکاب کبائر) دعوت کند به شناسایى آن، تا مردم مکلف درباره پرهیز از آن اهتمام کامل بورزند، البته نسبت به غیر آن نیز سهل انگارى نکنند چون گفتیم سهل انگارى درباره گناهان هر قدر هم که آن گناه صغیره باشد خود یکى از گناهان کبیره هلاکت آور است.
توضیح این که انسان وقتى گناهان کبیره را شناخت، و آنها را تشخیص داد، مى داند آنها محرماتى هستند که هرگز از ناحیه خداى تعالى مورد اغماض واقع نمى شوند، مگر آنکه مرتکب آنها توبه نصوح بکند، و به طور قاطع از ارتکاب آنها پشیمان شود، و همین علم خود یکى از موجبات بیدارى آدمى، و انصرافش از ارتکاب آنها مى شود. پس کسى نمى تواند به دلخوشى از این که اجتناب از کبائر، گناهان صغیره را محو مى کند هم چنان مرتکب گناه صغیره بشود. و اما شفاعت هر چند که حق است، ولی به حال آنهایى که درباره تکالیف الهى سهل انگارى مى کنند، و مثلا توبه و ندامت را استهزا نموده و به امید شفاعت همچنان به ارتکاب گناه ادامه مى دهند هیچ سودى ندارد چون چنین کسى با بى اعتنائیش به امر خداى سبحان، مرتکب بزرگترین و هلاک آورترین کبائر شده، و دیگر راهى براى شفاعت باقى نگذاشته است. و از همین جا مطلب قبلى ما خوب روشن مى شود، که گفتیم: بزرگى معصیت از شدت نهى از آن، فهمیده مى شود، اگر در نهى اصرار شده باشد، و یا بشدت صادر شده باشد، مى فهمیم این گناه کبیره است.
2ـ این مطلب نیز مانند بسیاری از مطالب دیگر در قرآن مجید به نحو اجمالی ذکر شده و شرح آن را به پیغمبر اکرم و ائمه اطهار که قلوبشان خزینه علم است واگذار فرموده و مردم را به ایشان ارجاع داده است. چنانچه قرآن کریم نسبت به لزوم رجوع مردم به اهل بیت، می فرماید: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛ از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید» (نحل/ 43 و انبیاء/ 7).
علت اختلاف بین روایات در تعداد گناهان کبیره
اما در مورد اینکه چرا بین روایات در مورد گناهان کبیره اختلاف وجود دارد. پس از مراجعه به روایاتی که ذکر گردید و سایر روایاتی که در این مورد رسیده است معلوم می گردد که ائمه ما (ع) در مقام شمارش گناهان کبیره نبوده اند یعنی قصد نداشتند تمام گناهان کبیره را در جواب پرسش کنندگان بیان فرمایند، بنابراین گاهی به طور اجمال مانند صحیحه حلی، حضرت صادق (ع) می فرمایند، گناهان کبیره آنهایی است که خدای تعالی برآن ها وعده آتش داده است. و گاهی در جواب سوال کننده، چند گناه کبیره را که از سایر گناهان بزرگتر بوده است بیان فرموده اند مانند روایت ابن بصیر از حضرت صادق (ع) که می فرماید: بزرگترین گناهان کبیره شرک به خداست تا آخر. و گاهی گناهانی که در نظر سؤال کننده کبیره نبوده، یعنی آن را از جمله کبائر نمی دانسته بیان فرموده و از ذکر آنچه را خود شنونده مسلم می دانسته خودداری می فرموده اند.
و گاهی هم از ذکر بعضی از گناهان کبیره خودداری می کردند چون در ضمن گناه کبیره دیگری که آن را ذکر کرده یا کبیره بودنش مسلم است مانند روایت عبیدبن زراره که از حضرت صادق (ع) نقل نموده است پس از اینکه حضرت فرمود: «کبائر در کتاب علی (ع) هفت تا است»، و آنها را شمارش فرمود، پرسید یک درهم مال یتیم را از روی ظلم خوردن بزرگتر است یا ترک نماز؟ فرمود: ترک نماز. گفت پس چرا آنرا از کبائر نشمردید؟ فرمود اولین کبیره را که برایت گفتم چه بود عرض کرد کفر، فرمود ترک کننده نماز کافر است. پس چون ترک کننده نماز در عنوان کافر داخل می شود، حضرت آن را ذکر نفرمودند. بنابراین معلوم شد که اخبار مربوط به گناهان کبیره در مقام بیان کامل این گناهان نیستند و هیچیک بیان نمی کند که گناهان کبیره در موارد ذکر شده محدود می باشند و هیچ گناه دیگری کبیره نمی باشد. و از تأمل در یکی از روایات (صحیحه عبدالعظیم) فهمیده می شود که پس از آنکه امام صادق (ع) بیست و یک گناه کبیره را از قرآن مجید بیان کردند، مخاطب ایشان طاقت شنیدن بیش از آنرا نداشت و ناله کنان از نزد امام بیرون آمد و شاید اگر طاقت می آورد و صبر می کرد، باز امام (ع) گناهان دیگری را بیان می فرمودند.
علامه طباطبایی (ره) اختلاف این روایات را بخاطر اختلاف در بزرگی گناهان می دانند. ایشان می فرمایند: «اگر در بعضى از روایات، گناهان کبیره منحصر در هشت و یا نه کبیره شده، نظیر بعضى از روایات نبوی که از طرق اهل سنت نقل شده، و یا منحصر در بیست کبیره شده، نظیر این روایات و یا هفتاد نظیر روایاتى دیگر، همه به اعتبار اختلافى است که در بزرگى گناه است، هم چنان که در روایتی در باره شرک به خداى تعالى تعبیر کرده بود به بزرگترین کبایر، و در تفسیر الدر المنثور آمده است که بخارى و مسلم و ابوداود و نسایى و ابن ابى حاتم از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: «از هفت گناه کشنده اجتناب کنید، اصحاب پرسیدند: آن هفت گناه کدام است، یا رسول الله فرمود: شرک به خدا و کشتن به ناحق انسانى که خونش محترم است، و سحر و رباخوارى، و خوردن مال یتیم، و پشت کردن به لشگر دشمن در روز جنگ، و تهمت زنا به زنان مؤمن (بى گناه و از همه جا بى خبر) زدن».