قرآن کریم رسما بنی آدم را دعوت به شناخت می کند. این همه در قرآن امر به نظر هست، امر به تفکر و تدبر هست و تعبیراتی از این قبیل. «قل انظروا ماذا فی السموات و الارض؛ به این مردم بگو نظر کنید، (نظر یعنی فکر کردن) فکر کنید، در این آسمان ها و زمین چه چیزهایی هست، بشناسید.» (یونس/ 101)
قرآن می گوید در این آسمان ها و زمین نظر کنید، بروید هر چه هست بشناسید، ای انسان خودت را بشناس، جهانت را بشناس، خدایت را بشناس، زمانت را بشناس، جامعه و تاریخ خودت را بشناس. حتی آیه «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم؛ ای اهل ایمان بر شما باد خودتان.» (مائده/ 105) آنطور که الان در ذهنم هست مفسرینی از قبیل علامه طباطبایی می گویند یعنی خودت را بشناس.
عرفان نفس مساوی عرفان رب
در آیه معروف "ذر" نکته عجیبی در باب شناخت خود و خودشناسی هست اگر چه به صورت رمز مانند بیان شده است. می گوید: «اشهدهم علی انفسهم؛ مردم را شاهد بر نفس های خود گرفت.» (اعراف/ 172) شهادت یک وقت ادای شهادت است که اول انسان چیزی را دیده، بعد می خواهد برای دیگران نقل کند و شهادت بدهد و یک وقت یکی را می آورند برای اینکه اول ببیند و بعد شهادت بدهد.
آن را می گویند "ادای شهادت" و این را می گویند "تحمل شهادت".
قرآن می گوید خدا خود بشر را به خودش ارائه داد (البته این آیه از آیات فطرت است)، خودش را شاهد بر خودش گرفت، یعنی گفت خودت را ببین! «اشهدهم علی انفسهم» تا بشر خودش را دید، خدا گفت: «الست بربکم؛ آیا من پروردگار شما نیستم.» (اعراف/ 172)
گفتند: بله، نمی گوید خدا خودش را به بشر ارائه داد بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم، می گوید بشر را به بشر ارائه داد و بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم. به چه مناسبت (اینطور گفت؟) (آیا) این مثل این است که آقای زید را (به کسی) نشان بدهند بعد بگویند آیا عمرو را نمی بینی؟ نه، این حساب دیگر است.
در مقام مثل، مثل اینست که کسی به دوستش می گوید آن آینه را نگاه کن، او در آینه نگاه می کند، صورت رفیقش را می بیند، تا به آینه نگاه کرد می گوید من زیبا هستم یا نه؟ چرا؟ چون به آینه نگاه کرده است.
اگر به دیوار نگاه کرده بود اینطور نبود. اینقدر خدا با بشر نزدیک است! اینقدر خودشناسی و خداشناسی با یکدیگر آمیخته است! می گوید بشر! خودت را ببین، تا خودش را می بیند می گوید آیا من پروردگار تو نیستم؟ تو خودت را ببینی مرا دیده ای، خودت را بشناسی مرا شناخته ای.
جمله «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کس خودش را بشناسد خدا را شناخته است.» از جملات معروف جهان است، قبل از اسلام هم این جمله گفته شده است، سقراط هم گفته است، در هند هم خیلی ها گفته اند ولی احدی به زیبایی قرآن بیان نکرده است.
امیرالمؤمنین از این تعبیرات، زیاد در کلماتش هست، در کلمات پیغمبر (ص) نیز هست، ولی به این زیبایی که در این آیه قرآن آمده احدی بیان نکرده است، با آن لسان رمز آمیز قرآن: بشر را به بشر ارائه داد و گفت خودت را ببین، تا خودش را دید گفت مرا خوب می بینی؟ گفت: آری، تو را خوب می بینم. نمی گوید «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دو تا معرفت ردیف نمی کند: معرفت خودت، تا بعد از آن منتقل بشوی به معرفت خدا.
اینقدر این دو معرفت به هم نزدیک است که اگر این را ببینی آن را دیده ای. دیگران دو تا معرفت در کنار هم قرار داده اند، قرآن به یک تعبیر می گوید همان عرفان نفس کافی است، اگر عرفان نفس باشد عرفان رب هم هست. اینقدر عرفان نفس با عرفان رب یکی است! مثل نگاه کردن به آینه است. در عین اینکه آینه غیر از صورتی است که در آن است اما اگر آینه را ببینی نمی توانی صورت درون آن را نبینی.
وقتی انسان این نکات قرآن را تدبر می کند واقعا حیرت می کند. آیت بودن یعنی این. شما حساب کنید پیغمبر یک مرد عرب امی، یک دهاتی، در مکه که مثلا به اندازه سولقان ما بوده است و چهار تا تاجر رباخور در آنجا بوده، مکتب ندیده است، استاد و معلم ندیده است، با سوادهای جامعه اش در سطح کلاس سوم امروز بوده اند، فقط یک خطی می خوانده اند و کج و کوله ای می نوشته اند، آیا به زبان چنین مردی اینچنین سخنان لطیف و ظریف جاری بشود باوری است، بدون اینکه یک ارتباط معنوی با عالم دیگر در کار باشد؟ سخنی بگوید که سقراط ها هرگز نتوانسته اند به این لطافت سخن بگویند؟ اینقدر دید وسیع داشته باشد.
یک مرد عرب امی که معلومات خودش (معلومات بشریش) از یک چوپان ما کمتر بوده است (بگوید): «قل انظروا ماذا فی السموات و الارض» نظر کنید در این آسمان ها و زمین (به زمین هم قناعت نمی کند)، ببینید در تمام این جهان چیست! تمام جهان را بشناسید. پس قرآن که دعوت به شناخت می کند، امکان شناخت برایش مطرح نیست یعنی امکان شناخت (از نظر او) مسلم است.