هیزم های دوزخ
فارسی 2720 نمایش |یکی از اوصاف جهنم این است که آتش بزرگی برای مجازات مهیا شده است، آتشی که هیزمش مردم و سنگ ها هستند: «فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدت للکافرین؛ پس از آتشى که هیمه آن مردمان و سنگ هاست برحذر باشید که براى کفار مهیا شده است.» (بقره/ 24)
کلمه ی (وقود) به معناى آتش گیرانه است، (که در قدیم به صورت سنگ و چخماق بود، و در امروز به صورت فندک در آمده) و در آیه ی مورد بحث تصریح کرده به اینکه آتش گیرانه دوزخ، انسانهایند، که خود باید در آن بسوزند، پس انسانها هم آتش گیرانه اند، و هم هیزم آن، و این معنا در آیه: «ثم فی النار یسجرون؛ سپس در آتش افروخته مى شوند.» (مؤمن/ 72) نیز آمده. و همچنین آیه: «نار الله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة؛ آتش افروخته که از دلها سر مى زند.» (همزه/ 6- 7) پس معلوم می شود که انسان در آتشى معذب مى شود، که خودش افروخته، و این جمله که مورد بحث ما است، نظیر جمله ایست که قرآن کریم درباره ی بهشتیان فرموده، و آن این است: «کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا، قالوا هذا الذی رزقنا من قبل، و أتوا به متشابها؛ از میوه هاى بهشت به هر رزقى که مى رسند، می گویند این همان است که قبلا هم روزیمان شد و آنچه را که به ایشان داده می شود شبیه با توشه اى مى یابند، که از دنیا با خود برده اند.» (بقره/ 25) زیرا که، هم از جمله مورد بحث و هم از این آیه بر مى آید آدمى در جهان دیگر، جز آنچه خودش در این جهان براى خود تهیه کرده چیزى ندارد، هم چنان که از رسول خدا (ص) هم روایت شده که فرمود: «همانطور که زندگى مى کنید، می میرید، و همانطور که می میرید، مبعوث می شوید.» تا آخر حدیث. هر چند میان دو طائفه، این فرق هست، که اهل بهشت را علاوه بر آنچه خود تهیه کرده اند می دهند، چون قرآن مى فرماید: «لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید؛ هر چه بخواهند در اختیار دارند، و نزد ما بیش از آن هم هست.» (ق/ 35)
البته قابل ذکر است که، عده ای هم گفته اند: به معنى "آتشگیره" است یعنى ماده قابل اشتعال مانند هیزم، نه به معنى "آتش زنه" همچون کبریت یا جرقه اى که با سنگهاى مخصوص ایجاد مى کنند.
از این قسمت آیه چند نکته استفاده می شود:
1- وقود و حطب چنانچه گیرانه آتش است خود هم در آتش می سوزد و اهل دوزخ نیز، آتش دوزخ از آنها روشن می شود و خود در آن می سوزند و چنانچه حطب خود می سوزد و چیزهاى دیگر را هم می سوزاند، اهل عذاب خود معذبند و جلساء و همنشینان آنها نیز از عذاب آنها معذب می باشند، چنانچه در دنیا اهل ضلال در گمراهى هستند و باعث گمراهى دیگران هم می شوند و بالجمله اعمال بد آتشى است که هم صاحب خود را و هم دیگران که به آن نزدیکند می سوزاند.
2- تعبیر به «حصب» در آیه ی «إنکم و ما تعبدون؛ در حقيقت شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد هيزم دوزخيد.» (انبیاء/ 98) نه به «حطب»، کنایه از این است که وقود حجارة آتشى است که از بین نمی رود. چنانچه وقود دیگر آتش که بدنهاى کفار باشد آن نیز از بین نمی رود و به همین معنى اشاره دارد آیه ی شریفه ی «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ در آتشى [سوزان] درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند.» (نساء/ 56)
3- اعمال ناشایسته و اخلاق و ملکات رذیله منشأ آتش دوزخ است و در همین دنیا آتش آخرت فراهم می گردد.
"الناس"، اسم جمع و خبر یعنى بشر رکن آتش سوزان دوزخ می باشد، به سبب سرائر ملکات رذیله که در نفس رسوخ داشته، و در حقیقت به آتش خود می سوزد. همچنانکه آیه ی «نار الله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة» همین حقیقت را بیان فرموده.
البته اهل اشاره و اصحاب بشارت در توجیه آیه ی "وقودها الناس و الحجارة" چنین گفته اند مقصود از ناس افرادى می باشند که فراموش نموده اند عهد و میثاقى که خداوند در روز «الست» با آنها بسته بود: «و لقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما؛ و هر آینه ما با آدم در پیش عهد بسته بودیم پس فراموش کرد عهد ما را و عزم و ثباتى در آن نیافتیم.» (طه/ 114) و مقصود از حجاره طلا و نقره و باقى معدنیات و نباتات و حیوانات و آنچه را که انسان به وى دلبستگى دارد و آن چیزى است که مراد وى به او حاصل و مطابق شهوات وى است. و احتمال دارد که مراد «بناس» انانیت و منیت انسان باشد یعنى خودیت او مادامى که خود را فانى در حق نبیند و خود را یک شى ء مستقل پندارد و مقصود از «حجاره» جسد او باشد که از اجزاء سخت تشکیل گردیده مثل استخوان و ناخن و غیره و در اینجا دو نحو عذاب دارد عذاب روحانى که مترتب بر روح اوست که در اثر جهل و قساوت نفس پدید می گردد چنانچه در جاى دیگر است: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة؛ پس از آن [همه معجزات] دل هاى شما سخت شد، به سختى سنگ ها.» (بقره/ 22) و دیگر عذاب جسمانى که در اثر مخالفت مترتب بر جسد می گردد.
حجاره چیست؟
عده اى از مفسران گفته اند که منظور از "حجاره" بتهایى است که آنها را از سنگ ساخته بودند و آیه 98 سوره انبیاء را شاهد آن دانسته اند: «إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم؛ شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید آتشگیره دوزخ است.» چون کلمه حصب نیز به همان معنى وقود است. در المنجد می گوید: «الحصب: الحجارة او صغارها، کلما یرمى فى النار کالحطب» بعضى دیگر مى گویند: "حجاره" اشاره به سنگهاى گوگردى است که حرارتشان بیش از سنگهاى دیگر مى باشد. چنانچه در بعض اخبار و کلمات بعضى از مفسرین است و در تفسیر صافى از احتجاج از امیرالمؤمنین (ع) نقل می کند. ولى بعضى از مفسران معتقدند که منظور از این تعبیر توجه دادن به شدت حرارت دوزخ است، تا به عظمت و شدت حرارت و هول انگیزى آن پى ببریم، زیرا آتش در صورتى می تواند سنگ را آب کند که حرارت فوق العاده داشته باشد. یعنى آن چنان حرارت و سوزندگى دارد که سنگها و انسانها را همانند هیزم شعله ور مى سازد.
برخى دیگر علت ذکرش را، این می دانند که چون بدن جهنمیان براى همیشه می سوزد و باقى می ماند و از بین نمی رود، همانند سنگى است که آتش او سرخ شده و می ماند و آتش دیگرى از او به دست مى آید و آیه ی «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها؛ هر چه پوست تن آنها بسوزد به پوست دیگرى تبدیل کنیم تا به سختى عذاب را بچشند.» (نساء/ 56) مؤید این قول است.
بعضى معتقدند که معناى آیه این است که اهل جهنم با سنگهاى گداخته شده به آتش، عذاب می شوند. آنچه با ظاهر آیات فوق، سازگارتر به نظر مى رسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعله ور مى شود، و با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، (یا به تعبیر دیگر انرژیهایى که قابل تبدیل به آتشند) درک این معنى مشکل نیست، و لزومى ندارد که آن آتش سوزان را شبیه آتشهاى معمولى این جهان بدانیم. در سوره ی همزه هم خوانیدم که: «نار الله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة؛ آتش سوزان پروردگار که از درون دلها سرچشمه مى گیرد و بر قلبها سایه مى افکند، و از درون به برون سرایت مى کند.» و این دقیقا عکس آتشهاى این جهان که از بیرون به درون مى رسد!
دلهایی از سنگ
می گویند مقصود از سنگ دلهاى سخت است که آیات خداى در آن تأثیر نمى نماید، دل انسانى که اثر پذیر است چرا چون سنگ مى گردد؟ براى آنکه به ماده و سنگ هاى ارزش دار علاقمند و پیوسته مى شود. بتهایى که از سنگ ساخته شده چرا پرستش مى شود؟ براى آنکه از جواهرات و سنگهاى بهادار ساخته می گردد، و یا ساخت و پرداخت، سنگ را داراى ارزش مى نماید، به هر صورت سنگى که ضمیمه به انسان مى گردد علاقه و بستگى به سنگ، یا ارزش سنگ است، همین است که پیوسته میزان ارزش و مبادله چیزهاى دیگر مى باشد.
با توجه به اصول قرآنى و نفسانى شاید تا اندازه اى بتوانیم کلید درک این آیه را به دست تفکر دهیم. آیاتى از قرآن منشأ و اصل عذاب و آتشهاى دوزخ را در باطن و ضمیر انسان و نتیجه اعمال و ملکات نشان می دهد، مانند: «ما یأکلون فی بطونهم إلا النار؛ جز آتش به شکم هاى خود فرو نمى برند.» (بقره/ 174) «نار الله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة؛ آتش برافروخته الهى است آتشى که بر دل ها افتد و زبانه کشد.» (همزه/ 6- 7) «علمت نفس ما أحضرت؛ [در آن روز] هر کس داند چه حاضر کرده است.» (تکویر/ 14) «یوم یتذکر الإنسان ما سعى؛ آن روز است که آدمى آنچه را کوشیده به یاد آورد.» (نازعات/ 35) «و حصل ما فی الصدور؛ و آنچه [از کفر و ایمان] در سینه هاست فاش گردد.» (عادیات/ 10)
تأویلات کاشانى (پس از تلخیص): «مقصود از حجاره موجودات پست و فانى است مثل جاه و مال که شراره اى از آتش حقیقى و قهر خداوندى است و در انسان به صورت غضب نمودار شده است و موجب دشمنى افراد است با یکدگر و چون دلبستگى به آنها روان آدمى را طورى به صورت خود تبدیل می کند که دل به شکل آنها نمودار می شود پس همین علاقه و دلبستگى مفرط آتشى است سرشته با روان آدمى که به واسطه دون همتى و نظر به جاه و مال به منزله ى سنگ آتش زنه است و خاصیت تولید آتش که وسیله ى سوختن خواهد بود چنانکه روایت است از پیغمبر آدمى با آنچه دلبسته ى آن است، محشور و همدم می شود، اگرچه پاره ى سنگى باشد.»
باطن و نفس انسانى از قوا و غرائز و عواطفى ترکیب یافته که رشته هاى پیچیده آن از سیم پیچیها و لوله کشى هاى دستگاه دقیق صنعتى بسى پیچیده تر و مرموزتر است. این قوا و غرائز تکامل یافته همان قواى حیوانى است و آنچه ممیز و مشخص انسان مى باشد عقل و اختیار است. چون این سر آدمى و شخصیت ضمیمه با این قوا و غرائز یا محکوم آنها گردید قدرت خلاقه عقل در راه تأمین شهوات و آرزوها و منافع و لذات فردى قرار می گیرد، چون مال وسیله تأمین شهوات است علاقه و بستگى به آن شدید و محکم می گردد چنان که شهوات و منافع فردى هم گاهى براى تأمین و تحکیم این علاقه از میان مى رود و مال که وسیله است مقصود مستقل و هدف مى گردد چون ارزش واقعى مال که همان وسیله بودن است از میان رفت همان علاقه به مال از جهت ارزش عددى و مقدار با عقل و نفس انسانى جوشش مى یابد و ضمیمه می گردد، از همین انضمام و جوشش است که آتش در مى گیرد «وقودها الناس و الحجارة» از انضمام انسان یعنى همان شخصیت باقى و قدرت تفکر با صورت نفسانى و ارزش غیر واقعى حجاره (سنگ با ارزش) شعله آز و حرص از هر سو زبانه می کشد و نیروى غیر محدود تعقل این شعله را به هیچ حدى متوقف نمى گرداند، این شعله ها است که همه عواطف و قواى درونى را مى سوزاند و منشأ حق سوزى و جنگ افروزى مى شود چون این شعله ها از داخل نفس به بیرون سر مى کشد حقوق و استعدادها و سرمایه هاى خلق را خاکستر می نماید تا به صورت شعله هاى جنگ در مى آید، تا در عوالم دیگر با توجه باصل بقاء به صورت چه جهنم سوزان در آید؟! پناه به خدا می بریم.
چنان که رشته هاى سیم و لوله هاى صنعتى با سر رشته ها و لوله هاى بزرگ آن باید با هندسه دقیق و فواصل معین قرار گیرند تا هر قسمتى کار خود را بخوبى انجام دهد و قدرت حرکت ایجاد نماید و مسافر و بار را به منزل رساند و نتیجه کار خود را به دست دهد، اگر تنظیم و هندسه آن با فکر مهندس و متخصص انجام نگیرد چه بسا با اتصال سیم هاى برق با لوله هاى مواد سوزنده احتراق در گیرد: قواى داخلى و نفسانى انسان هم باید به وسیله مهندسین خدایى و دستورات قرآنى تنظیم گردد، در اثر تنظیم هواها و شهوات در حدود خود عقل ایمانى از اصطکاک و انضمام و محکومیت شهوات آزاد مى شود و حاکم بر آنها می گردد و محیط نفسانى محیط امنیت و ایمان و سلم و اسلام می شود و سایه آن محیط اجتماع را فرا می گیرد و موانع تکامل فردى و اجتماعى از میان مى رود، همین که موانع نفسانى از میان رفت عقل که موجود متحرک با لذات است و قواى درونى که همه حرارت و قدرتند راه کمال را پیش می گیرند. در پرتو نور ایمان و سایه سلم نفسانى است که استعدادهاى طبیعى به کار مى افتد و سرزمین هاى خشک طبیعت هم به صورت باغستانهاى به هم پیوسته مى گردد، شاید از همین نظر است که درباره ی این آتش سوزان «أعدت للکافرین» فرموده یعنى به تدریج و کوشش آماده شده. از همین جا و همین عالم و از داخل نفوس بشرى آماده می گردد نه بعد ایجاد می شود و نه اکنون به طور کامل ظاهر است.
بعضى گمان کرده اند که نظر آیه تنها هراساندن از آتشى است که سنگ را مى گدازد، با آنکه صریح آیه شناساندن منشأ و گیرانه آن است نه آنچه مى سوزد، گر چه گیرانه هم مى سوزد، اگر مقصود تنها همین هراساندن از سوزاندن بود مى باید به جاى «وقود گیرانه»، «توقد مى سوزاند» و به جاى «الناس» مثلا «الحدید آهن» گفته شود.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 1 صفحه 138
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 3 صفحه 137
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 560
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 1 صفحه 464
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 3 صفحه 119
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 76
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 128
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24 صفحه 287
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 1 صفحه 179
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 12 صفحه 390
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 1 صفحه 85
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 116
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 1 صفحه 94
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 5 صفحه 38
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 1 صفحه 165
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 1 صفحه 96
شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد 1 صفحه 29
علي اكبر قرشي- أحسن الحدیث- جلد 11 صفحه 237
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 1 صفحه 91
ابوالفضل رشیدالدین میبدی- کشف الأسرار- جلد 1 صفحه 107
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 1 صفحه 125
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 1 صفحه 76
محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 1 صفحه 63
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها