«انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون؛ ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع نماز زکات می پردازند، میباشند.» (مائده/ 55)
این آیه در اصطلاح آیه ولایت نامیده می شود و بسیاری از اهل تفسیر و روایت و تاریخ از آن به همین عنوان یاد کرده اند. البته در برخی موارد، آیه "زکات به خاتم" نیز نامیده شده است. این تعبیر از سخن امام علی (ع) در یکی از احتجاجهای آن حضرت استفاده شده است. به هر حال این آیه، ولایت را از آن خداوند، رسول خدا و گروه خاصی از مؤمنین می داند.
در این آیه خداوند برای آن دسته از مؤمنین که دارای مقام ولایت هستند، نشانی خاصی را بیان نموده است و آنان را کسانی معرفی می نماید که در حال رکوع نماز، زکات می دهند.
برای فهم بهتر این آیه لازم است این مطلب را بررسی نماییم که چگونه می توان شخصی را به وسیله توصیف نمودن او به مردم معرفی نمود، تا مردم به او مراجعه نمایند. به طور کلی می توان شخص را به دو گونه وصف نمود. یکی آنکه گوینده نشانی خاصی را می دهد و منظور گوینده فقط فرد خاصی است و کس دیگری را در بر نمی گیرد. نوع دوم آن است که گوینده نشان عامی را می دهد و هر کس که آن خصوصیت را داشته باشد مورد نظر گوینده قرار می گیرد. برای روشن تر شدن مسأله مثالی را برای هر دو وصف به ترتیب می آوریم.
مثال وصف نوع اول: از استادی سئوال می شود: کدامیک از شاگردانت، از بقیه عالمتر می باشد؟ استاد در جواب می گوید: آن شاگردی که از همه تمیزتر است. چون تمیز بودن و عالم بودن با یکدیگر تناسبی ندارد، پس استاد با دادن این پاسخ خواسته است نشانه ای را مشخص نماید و بگوید فقط این فرد (و با این مشخصه)، مورد نظر من است. در واقع استاد با این نشانه ملاکی خاص را برای فردی خاص معین کرده است. و اینگونه نیست که اگر کسی بعد از این خود را تمیز نماید جزء جواب استاد قرار گیرد. چون پاسخ استاد در زمانی خاص داده شده است و اشاره به عالمترین فرد دارد و در غیر آن زمان، دیگر معنایی ندارد. در این مورد و در موارد مشابه، از پاسخ استاد این نکته نیز می تواند به ذهن بیاید که یکی از موارد مورد پسند استاد تمیز بودن است و او تمیز بودن را دوست دارد. همچنین استاد بطور غیر مستقیم خواسته به بقیه شاگردان بگوید که اگر نمی توانید عالم ترین بشوید، ولی خود را تمیز نگاه دارید.
مثال وصف نوع دوم: حال اگر استاد در پاسخ اینگونه گفته بود: آن فردی عالمتر است که از همه بیشتر درس می خواند، این دیگر ملاک خاص نبود. چون درس خواندن و عالم شدن با هم تناسب دارد و هر کس که بیشتر درس بخواند می تواند عالمترین باشد. پس، استاد در اینجا ملاک عامی را معرفی کرده است و درس خواندن را مساوی با عالم شدن مطرح کرده است و منوط به فردی خاص نمی باشد. برای استفاده از این مطلب، به سراغ آیه مورد بحث می رویم.
خداوند متعال در این آیه گفته است بعد از خود و رسولش، کسانی که در حال رکوع نماز، زکات می دهند، سرپرست مؤمنین می باشند. مشاهده می کنیم که بین زکات در حال رکوع و اینکه کسی سرپرست مؤمنین باشد هیچگونه تناسبی وجود ندارد. پس وصفی که در این آیه به وسیله آن، مؤمنین (آنهایی که بر سایرین ولایت دارند) مشخص شده اند، از نوع وصف اول می باشد. و خدا نشانه ای را در زمانی خاص داده است تا مشخص کند بعد از خود و رسولش چه کسی سرپرست مردم می باشد. با توجه به شأن نزول مشاهده می شود که منظور خدا کسی جز علی بن ابیطالب (ع) نمی باشد. همچنین از این آیه مشخص می شود که یکی از عوامل مورد پسند خداوند، زکات دادن می باشد. بدین معنی که خداوند متعال بطور غیر مستقیم به مؤمنین می گوید: با اینکه تمامی شما نمی توانید سرپرست سایر مؤمنین باشید ولی سعی در انجام این عمل پسندیده داشته باشید و دادن زکات را فراموش نکنید، که این عمل مورد رضای خداوند می باشد.
باید مدنظر داشت که وجود کلمه "انما" در ابتدای آیه شریفه مقام ولایت را منحصر در عده ای خاص می نماید و به جز موارد مذکور در آیه شریفه کسی سزاوار مقام ولایت نیست. به بیان دیگر، این آیه تنها سه موررد را در هنگام نزول آیه به عنوان ولی مؤمنین معرفی می کند و این مقام را ازسایرین نفی می نماید.
توضیح بیشتر اینکه در زبان عربی برای بیان یک مفهوم، دو نوع جمله از لحاظ ساختاری وجود دارد. یکی را فعلیه و دیگری را اسمیه گویند. جمله فعلیه جمله ایست که با فعل شروع شود و جمله اسمیه به جمله ای گفته می شود که با اسم شروع گردد. هر یک از انواع مختلف جمله، دارای پایه ها و ارکانی اصلی می باشند که بوسیله آنها، معنای جمله تکمیل می شود و در صورتی که هر یکی از آنها حذف گردد، معنا ناقص باقی می ماند. انما بر سر هر دو نوع جمله می آید و آخرین رکن جمله (و یا رکنی را که پیش از ذکر تمامی ارکان ذکر گردیده است) حصر می نماید.
حال برای روشن تر شدن بحث، مثالی را ذکر می کنیم. فرض کنیم فردی به نام محمد ایستاده است. این واقعیت را می توان به دو صورت بیان نمود: 1- فرد ایستاده محمد است. 2- محمد ایستاده است. در حالت اول اگر از انما استفاده شود و بر سر جمله بیاید، محمد را که در انتها آمده حصر می نماید. بدین معنا که فرد ایستاده فقط محمد است. (یعنی کس دیگری ایستاده نیست.) اما در حالت دوم در صورتی که از انما استفاده گردد، ایستادن که در انتها آمده حصر می شود. یعنی محمد فقط ایستاده است. (و کار دیگری غیر از ایستادن انجام نمی دهد). در آیه محل بحث نیز، آخرین رکنی که از جمله ذکر شده است، معرفی افرادی است که بر مؤمنین ولایت دارند. در نتیجه بنابر مطالبی که ذکر گردید، انما این اشخاص را حصر می نماید و آیه بیان می کند که ولی شما تنها خدا و رسول و مؤمنینی که نماز می گذارند و در حال رکوع زکات می دهند، می باشند.
پس از روشن شدن مفهوم آیه و برای اینکه مشخص شود که مقصود از "مؤمنینی که در حال رکوع زکات می دهند" چه کسی یا چه کسانی هستند به سراغ شان نزول آیه و روایاتی که از محدثین و مفسرین شیعه و اهل سنت در این زمینه موجود است می رویم.
حاکم حسکانى (محدث بزرگ اهل سنت) در "شواهد التنزیل" و ثعلبى مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر "الکشف و البیان" به اسناد خود از عبایه ربعى، چنین روایت کرده اند: «روزى عبدالله بن عباس در کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (ص)، نقل حدیث مى کرد. در این هنگام مردى با عمامه و چهره اى پوشیده سر رسید، پس هرگاه ابن عباس مى گفت: رسول خدا چنین فرمود، او نیز مى گفت رسول خدا چنین فرمود....
ابن عباس رو بدان مرد کرده، گفت: تو را به خدا تو که هستى؟ مرد، دستار از چهره گشود و گفت: هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمى شناسد، من جندب بن جناده بدرى، ابوذر غفارى هستم، با گوشهاى خود بدون واسطه، از پیامبر شنیدم... که مى فرمود: "على پیشواى نیکان و کشنده کافران است، هر کس او را یارى کند یارى شده خداست و هر کس او را واگذارد، واگذاشته خداست." هان بدانید که من همراه رسول خدا (ص) در روزى از روزها نماز ظهر را به جاى آوردم که سائلى در مسجد از مردم درخواست کمک کرد و کسى به او چیزى نداد.
پس سر به طرف آسمان برداشته، گفت: خدایا شاهد باش که در مسجد پیامبر خدا کمک خواستم و کسى چیزى به من نبخشید. على بن ابى طالب که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خویش که در آن انگشترى مى کرد به سوى آن مرد اشاره کرد. مرد پیش آمد و انگشترى را از انگشت او گرفت و این در پیش چشم پیامبر بود. پس چون پیامبر از نماز خویش فارغ گردید سر به سوى آسمان برداشته، عرض کرد:
"خدایا برادرم موسى (ع) از تو درخواستى کرد و گفت: پروردگارا سینه مرا بگستران و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزیرى از کسانم براى من قرار ده؛ هارون برادرم را. پشتم را بدو محکم گردان و او را در کارم یار و همراه ساز. پس تو بر او پیام گویا نازل فرمودى: به زودى پشت تو را به برادرت محکم خواهیم کرد. بار خدایا من نیز محمد، پیامبر و برگزیده توام، خدایا سینه ام را بگستران و کارم را آسان کن و وزیرى از کسانم برایم قرارده؛ على برادرم را. پشتم را به او محکم گردان." ابوذر گفت: پس به خدا قسم پیامبر (ص) سخن خود را به انجام نرسانیده بود که جبرئیل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت: اى محمد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنایت کرد. پیامبر گفت: آن چیست اى جبرئیل؟ جبرئیل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قیامت امر نمود و آیه اى بر تو نازل فرمود که چنین است. "انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنو اللذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون"»
این روایت را با همین سند، ابن بطریق حلى در خصائص الواحى المبین و حموئى در فرائد السمطین همراه با سندى دیگر و سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص و شبلنجى در نور الابصار و رزندى در نظم دررالسمطین نقل کرده اند و ذیل آن را فخر رازى در تفسیر خود آورده است. بزرگان و مفسران شیعه نیز از جمله طبرسى در مجمع البیان از ثعلبى و حسکانى آن را روایت کرده اند.
همچنین فخررازى مى نویسد: «روایت شده که عبدالله بن سلام، هنگامى که این آیه نازل شد، گفت: اى پیامبر خدا! من على را دیدم که انگشترى خویش را به نیازمندى صدقه بخشید، در حالى که رکوع کرده بود. پس ما او را به ولایت بر مى گزینیم.»
روایتى دیگر در این زمینه از طرق خاصه وارد شده که تفاوت چشمگیرى با آنچه گذشت دارد. شیخ صدوق در امالى و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابى طالب از امالى شیخ صدوق از ابى الجارود از امام باقر (ع) روایت مى کند که فرمود: «جماعتى از یهود که اسلام آورده بودند، از جمله عبدالله بن سلام، اسید، ثعلبه، بنامین، سلام و ابن صوریا گفتند: اى پیامبر خدا، همانا موسى، یوشع بن نون را وصى خویش قرار داد. پس اى پیامبر وصى کیست؟ و ولى پس از تو کیست؟ در این هنگام آیه فرود آمد. رسول خدا (ص) فرمود: برخیزید! پس همه برخاسته، به مسجد درآمدند. در این هنگام سائلى بیرون مى آمد. فرمود: اى مرد سائل! آیا کسى به تو چیزى عطا نکرد؟ گفت: چرا این انگشترى را. فرمود: چه کسى آن را به تو داد؟ گفت: این مرد که نماز مى خواند آن را به من بخشید. فرمود: در چه حالى آن را به تو بخشید؟ گفت: در حال رکوع. پس پیامبر تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند. پس از آن پیامبر (ص) فرمود: على بن ابى طالب ولى شما پس از من است و آنان گفتند ما راضى شدیم به پروردگارى خدا و دیانت اسلام و رسالت محمد (ص) و ولایت على (ع). آن گاه خداوند این آیه را فرو فرستاد: "و من یتول الله و رسوله و الذین امنوا فان حزب الله هم الغالبون؛ و هر کس خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند ولى بداند پس حزب خدا رستگارانند." (مائده/ 56)»
روایت فوق را نیز بسیارى از مفسران و محدثان شیعه در کتابهاى خود آورده اند.
با توجه به آنچه که تاکنون گذشت مقصود از "الذین آمنوا الذین..." حضرت علی (ع ) است. حال ممکن است این سوال مطرح شود که اگر مقصود از این عبارت یک فرد خاص است چرا عبارت به صورت جمع آمده است؟ در این رابطه باید این نکته را در نظر داشته باشیم که میان استعمال لفظ جمع در مفرد و انطباق عنوان جمع بر یک فرد تفاوت است. در آیه شریفه، «الذین آمنوا» با توجه به اوصافى که براى آن ذکر شده است، فقط بر على بن ابى طالب (ع) منطبق مى شود و یک مصداق بیشتر ندارد اما این بدان معنا نیست که جمع در مفرد به کار رفته است.
بلکه مصداق آن لفظ، واحد بوده است؛ و این گونه استعمال بسیار شایع و رایج است؛ و در کلام اهل بلاغت و فصاحت متداول؛ و چه بسا از محسنات تعبیرات، شمرده می شود؛ که لفظ کلی که دارای معنای عامی باشد را گفته؛ و همان معنای کلی را قصد کنند؛ ولیکن در خارج، آن کلی یک مصداق و یا دو مصداق بیشتر نداشته باشد.
در قرآن نیز در موارد متعدد اینگونه عمل شده است. به عنوان مثال (در قرآن آمده است):
«و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لوؤا رئوسهم و رایتهم یصدون و هم مستکبرون؛ و هرگاه به آنها گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچند و مشاهده می کنی با تکبر و نخوت روی برمی گردانند.» (منافقون/ 5)
«هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا؛ اینها همان کسانی هستند که می گویند بر آنان که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند.» (منافقون/ 7)
در این دو آیه خداوند، حکمی کلی را در مورد منافقین آورده است که با تکبر و نخوت روی برمی گردانند و می گویند بر اصحاب رسول انفاق نکنید. در حالیکه با مراجعه به شأن نزول مشاهده می شود در عین اینکه خدا در این آیات منافقین را مورد خطاب قرار داده است و حکمی را صادر کرده است، ولی مصداق خارجی این آیات شخصی واحد، به نام عبدالله بن أبی بوده است.
از مطالب گفته شده به این نتیجه می رسیم که آوردن کلمه جمع برای مفرد بلامانع است و موارد متعدد از آن وجود دارد. از سوی دیگر این آیه با آوردن جمع و مورد نظر داشتن شخص واحدی به عنوان ولی، معنای کاملتری را به ذهن می آورد، بدین معنی که خداوند با آوردن جمع در این آیه بطور غیر مستقیم به مؤمنین گفته است با اینکه نمی توانید ولی و سرپرست باشید ولی می توانید پرداخت زکات را به تاخیر نیندازید و آنرا به فراموشی نسپارید.
زمخشری از مفسرین بزرگ اهل تسنن در تفسیر کشاف ذیل این آیه، می نویسد: «پس اگر بگویید: چگونه صحیح است که این لفظ (الذین آمنوا) در مورد حضرت علی (ع) باشد در صورتی که به صورت جمع آورده شده، خواهم گفت این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن یک مرد می باشد، به صورت جمع آورده شده تا مردم را در مانند کار او ترغیب کند، که سرانجام ایشان به ثوابی مانند ثواب او نایل شوند. و تا توجه دهد که خلق و خوی مؤمنین باید در چنان درجه ای از علاقمندی و نیکی و احسان و رسیدگی به فقرا باشد که حتی اگر در حال نماز، کار نیکی برای ایشان پیش آمد که تأخیرپذیر نبود، (تأخیر موجب فوت آن کار می شد) آنها تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند.»
با این توضیح تا بدینجا روشن شد که آیه، مقام "ولایت " را منحصر در خدا و پیامبر خدا و حضرت علی (ع) می داند. اما سوال عمده این است که: مقصود از "ولایت" چیست؟
معنای واژه "ولی": در کتب لغت عرب همانند مفردات القرآن و لسان العرب و... برای این کلمه، معانی متعددی آورده شده است. که می توان از آن جمله داماد، هم قسم، دوست، سرپرست، یاور و... را ذکر نمود. بسیاری از این معانی گفته شده در توضیح کلمه «ولی» نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن کریم (که در آنها نیز، کلمه ولی به کار رفته است) مفهوم درستی را نمی رساند. به عنوان مثال اگر معنای داماد را از بین معانی ولی در این آیه جایگزین نماییم معنای آیه اینگونه می شود: «فقط خدا و رسولش و کسانی که در حال رکوع نماز زکات می دهند، داماد شما هستند.» که عدم صحت این معنی کاملا آشکار است. با توجه به این مطلب، مفسرین و صاحبنظران اسلامی درباره معنای ولی در این آیه فقط یکی از سه معنی:
1- دوست 2 - یاور و ناصر 3- سرپرست و صاحب اختیار را برگزیده اند. ما نیز ابتدا دو معنی اول را بررسی کرده و سپس به سراغ معنی سوم می رویم.
دوست و یاور (ناصر)
با در نظر گرفتن این دو معنی آیه اینگونه معنا می شود: «تنها دوست یا ناصر شما، خدا و رسولش و آن کسانی هستند که ایمان آوردند. کسانیکه در حال رکوع نماز زکات می دهند.»
گفتیم «انما» برای حصر نمودن به کار می رود. پس با توجه به انما و معنای دوست یا ناصر نتیجه می گیریم که فقط دوست و یاور ما، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع نماز زکات می دهند، می باشند. با توجه به این معنی ما دیگر نباید هیچ دوست و یاوری داشته باشیم. و نمی توانیم کس دیگری را (که مثلا زکات در حال رکوع نداده است) دوست یا ناصر خطاب کنیم.
پس معلوم می شود معنای ولی در آیه مورد بحث، نمی تواند دوست یا ناصر باشد. چون معنای دوست و ناصر معنای کلی می باشد و در افرادی خاص منحصر نمی شود.
ولی به معنای سرپرست
حال اگر ما ولی را به معنای سرپرست و صاحب اختیار معنی کنیم، با سایر آیات قرآن در تناقض نیست. چون امر سرپرستی نمی تواند بر عهده هر کسی باشد. و اینگونه نیست که هر کس، بتواند بر ما امر و فرمان کند و سرپرست ما شود. مگر فرد یا افرادی خاص که از جانب خدا باشد. و این آیه می گوید که امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش به عهده فرد یا افرادی است که در حال رکوع نماز زکات می دهند.
با دقت بیشتر مطلبی دیگر نیز از آیه دریافت می شود: با وجود اینکه خدا ولایت بر مؤمنین را بعد از خودش برای رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) نیز مطرح می کند، ولی به جای به کار بردن کلمه "اولیاءکم" به صورت جمع از "ولیکم" که مفرد است استفاده نموده است.
از مطرح شدن کلمه ولی به صورت مفرد می توان فهمید که خداوند متعال خواسته است ولایت خویش را در اختیار رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) نیز قرار دهد بدون آنکه این مقام را از خود سلب کند. که ولایت آنها از همان سنخ ولایت خداوند می باشد. بدین معنی که اگر خداوند گفته بود اولیاءکم معلوم بود که صحبت از چند نوع ولایت متفاوت است که افرادی آنرا بر مؤمنین دارند. در حالیکه خدا اینگونه نگفته است و یک نوع، ولایت را مشخص کرده است. در حقیقت ولایت خداوند و ولایت رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) یک نوع ولایت است با این تفاوت که ولایت خدا، ذاتی و به طور مستقل است؛ بدین معنی که ولایت خداوند را کسی در اختیارش نگذاشته است. (خدا به این علت که خالق همه چیز است، باید ولی و سرپرست و صاحب اختیار همه موجودات باشد.) اما ولایت پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) را خدا به آنها اعطا نموده است و ولایت آنها به ولایت خدا وابسته می باشد.
همانطور که شیعه نیز قائل است رسول اکرم و ائمه معصومین (ع) بنده خدا می باشند و هر آنچه که در اختیار دارند از جانب خداوند می باشد و خدا به آنها اعطا کرده است و آنها از خود به تنهایی هیچ ندارند.
امامت ولایت قرآن جامعه اسلامی امام علی (ع) تاریخ اسلام تفسیر