مواضع صاحبان اندیشه در قبال همزیستی با یکدیگر

English 4052 Views |

پیشینه بررسی مواضع صاحبان اندیشه های گوناگون در قبال یکدیگر، شاید به هنگام دوری باز گردد که اربابان آن اندیشه ها، پی به این «گوناگونی» بردند. از جمله بحثهای مطرح در این زمینه (که مورد علاقه عالمان «کلام» و معرفت شناسان، هر دو بوده است) یافتن پاسخی بر این پرسش بوده که: «اگر ما پیرو دینی هستیم، و به همین جهت این دین را بر حق می دانیم، نسبت به دیگرانی که از لحاظ دینی بر نهج دیگری هستند، چگونه موضعی باید داشته باشیم؟ البته این پرسش، به پیروان فرق و مذاهب مختلف درون یک دین، و از آن هم گذشته به طیف وسیع سطوح مختلف دینداری درون یک فرقه نیز قابل تعمیم است. همزیستی پیروان اندیشه های مختلف»، فطری ترین، دینی ترین و منطقی ترین شکل ارتباطی میان ایشان است.
پرسش این است: «اتخاذ چگونه موضعی از سوی ما (به عنوان افرادی که پیرو دینی هستیم) نسبت به آنان که بر نهج دینی دیگری هستند، شایسته است؟» و بدیهی است که ارایه هر پاسخی به این پرسش در مقام تئوری، سرنوشت موضع ما را نسبت به رفتار، اقدام و عمل تعیین خواهد نمود، و قابل ذکر است که در باور به پاسخی برای این پرسش نه فقط مبانی اعتقادی، که پارامترها و عوامل بسیار زیاد دیگری نیز تأثیر گذارند. از دیدگاهی کلی، سه نوع پاسخ به پرسش مورد اشاره قابل تصور است:
1. «تقابل» به مفهوم رد مطلق «اندیشه دیگر» و سپس رد قائلان به آن اندیشه، از رایجترین پاسخها به پرسش مزبور است. در این شکل از تفکر پیروان یک دین (یا اصولا یک اندیشه)، قوام و تثبیت اندیشه خود را منوط به حذف اندیشه های [نادرست] دیگر یا اندیشه های مزاحم (یا رقیب) می دانند، یا اقلا این حذف را در راستای تحکیم موضع خود، اگر نه واجب، عملی مفید قلمداد کرده، آن را نشانی از وفاداری کامل به اندیشه خود و موجب رضایت خداوند (به عنوان صدرنشین اندیشه آنها و فقط آنها) قلمداد می کنند. در موضع «تقابل»، آنچه مطرح است، کاستن از حجم گستره نظام فکری «دیگر» و افزودن به گستره خودی (از هر طریق و شیوه ممکن) است در اینجا گفتگو با دیگری اصولا مطرح نیست، یا صرفا در حدی موضوعیت می یابد که بتوان از آن به عنوان روشی در جهت «کاستن و افزودن» فوق الاشاره سود برد. در نتیجه چنین تفکری، پیرو یک دین، به پیروان دیگر ادیان به چشم دشمنان بالقوه ای خواهد نگریست که در صورت فعالیت، حذف یکی را در پی خواهند داشت.
در نهایت، این شیوه فکری، در آنجا به تجلی عملی خواهد انجامید که قائلان به آن، از دو دین یا فرقه گوناگون در کنار یکدیگر قرار گیرند... و البته حافظه تاریخ را از تبدیل این «همجواری» به «رویارویی» خاطره بسیار است، از جدلهای عناد ورزانه و کینه توزانه و حذف اندیش گرفته (و مسلما در اینجا، منظور، جدلهای منطقی و خردورزانه ای نیست، تعداد آنها هم البته در تاریخ زیاد است، که از سر صداقت و دغدغه طلب داشتن و حقیقت جویی و حق طلبی صورت پذیرفته اند. جنگ و جهاد علیه عناد ورزان با اندیشه الاهی هم بحثی جداست که در تمامی ادیان، مورد قبول و لازم بوده است) تا سوزاندن آدمیان در دادگاههای تفتیش عقاید و جنگهای نظامی گسترده، کشتارها و قتل عامها و... و همگی به نام دفاع از دین یا نوعی اندیشه.
هر چند با آغاز قرن بیستم و رویکرد بخش عظیمی از نیروهای فکری به پهنه مطالعه و تفکر تحقیق (در جانشینی تفکر "تقلیدی") و تکیه بر اطلاعات، موجبات میل دینداران به کسب آگاهی درست از دیگر ادیان فراهم آمد، و به همین جهت نگرش «تقابل» نیز جایگاه نظری خود را تا حدودی از دست داد، اما برخی میراثهای برجای مانده از تفکر سنتی- به این شیوه بعضی کینه جوییهای تاریخی و بالاخره وجود مبانی سیاسی دخالت کننده در نظامهای فکری موجب شده است که نه تنها در دنیای امروز باز هم شاهد حضور و حتی رشد اندیشه تقابل در برخی جهات باشیم (رفتار "صربها" با مسلمانان بوسنی و نیز عملکرد صهیونیستها، از نمونه های بارز حضور این شکل از تفکر جهان معاصر است)، که متفکرانی چون دکتر «ساموئل هانتینگتون» از «رویارویی تمدنها» بر مبنای اختلافات فکری و فرهنگی در جهان قرن بیست و یکم سخن گویند. در تئوری مزبور، به طور خلاصه، جهان از هفت یا هشت تمدن عمده متشکل است که روند تحولات آتی جهانی، و نیز رشد انحصار گرایی تدریجی فکری در ایشان، موجبات یک رویارویی عظیم میان آنها را (با مقدمه تلاقی های فرهنگی و دینی) پدید خواهد آورد.
2. «تحمل» نیز پاسخی دیگر به جهان کثرت زده فکری بوده است. در این نگرش، نباید با دگراندیشان مقابله حذفی داشت، چرا که شرایط (و یا قوانین حاکم اجتماعی) چنین اقتضا می کند. آنان مقبول و مورد پسند نیستند، قلبا میل داریم که وجود نداشته باشند (یا لااقل کنار ما نباشند) اما حالا که متأسفانه هستند، برای ایجاد جامعه ای آرام و جهانی مورد پسندتر، برای ایجاد زمینه زندگی آرام و بی نزاع خودمانی و به منظور عدم تحریک افکار عمومی، از حق مسلم خود مبنی بر حذف ایشان گذشت کرده، به «تحمل» ایشان تن در می دهیم و با اکراه برای ایشان حق حیات و برخی حقوق شهروندی قائل می شویم. بدیهی است که این شیوه فکری، تفکر «تقابل» را نه تنها نفی نمی کند بلکه خود نیز (اگر موانعی اجتماعی و سیاسی وجود نداشته باشد) به سطح آن فرو می غلتد. تن در دادن به اراده مقدر خداوندی نیز می تواند زمینه ساز تحمل دیگری، و با درجه ای بالاتر از آنچه بیان شد، باشد، اینگونه که بگوییم: «عجیب است که خداوند، به جز ما، آدمیانی با معتقدات دیگر را هم خلق نموده است و ای کاش چنین نمی کرد! اما لابد حکمتی در میان بوده...، و حالا که او خلق کرده، ما هم رضا می دهیم و تحمل می کنیم.»
3. و بالأخره، نگرش «همزیستی میان پیروان اندیشه های گوناگون»، سومین نوع پاسخ و واکنشی دیگر به پرسش مورد نظر است. در این دیدگاه، قائلان به اندیشه های گوناگون، اولا نه تنها همجواری و همراهی و یگانگی را بر تقابل و رویارویی ترجیح می دهند، که آنرا از نعمات و آیات الاهی و نوعی حضور در جلوه پر گستره گلستان رنگارنگ معرفت می بینید...، و ثانیا این همراهی و همزیستی، نه از سر اجبار و اکراه یا تجمل اجتماعی، که از اعتقادی ژرف و اعتمادی قلبی برمی خیزد. اعتقاد و اعتماد و بزرگ منشی و فراخ اندیشی و کرامت و تساهل و خلوصی نشأت گرفته از نهادینگی اصولی در ذهن و قلب آدمی است.
احترام به مقام شامخ نوع انسان به عنوان مقام جانشین حضرت حق بر کره ارض، جلوه ای از آفرینش و آیتی از قدرت کبریایی (این مفهوم در تورات، برشیت، 9: 6 مورد تأکید قرار گرفته است: "خداوند انسان را به شکل معنوی خود آفرید.")، و توجه و تمرکز بر «انسانیت» انسان پیش و بیش از توجه به چگونگی «اندیشیدن» یا اعتقادات وی به ایمان به این مفهوم که «تن آدمی شریف است به جان آدمیت» و انسان به موجب انسان بودنش از حقوقی شهروندی و احترامی ذاتی برخوردار می شود. احترامی قرین عشق و همنشین با دوستی به آنگونه که در قاعده «زرین»، مورد تصریح تورات نیز قرار گرفته است: «همنوعت را مانند خودت دوست بدار.» (وییقرا، 19:18) این اصل که در تمامی ادیان به گونه ای مورد اشاره قرار گرفته است، بدون شک همچون دیگر مبانی معنویت الاهی ریشه در سرشت حق جوی آدمیان دارد و اگر چنین نبود، ثمراتی چون مبانی متجلی در تلاش فکری صادقانه آدمیان (همچون "اعلامیه حقوق بشر") چگونه می توانست از این شجره پاک به عمل آید؟
باور به این نکته که «حقیقت»، به شکل کامل و مطلق آن، فقط نزد ما نیست. چه بسا دیگران را هم حظی و بهره ای از حقیقت و معرفت باشد، و به همین جهت ما و آنها بتوانیم در بستر همزیستی فکری و فرهنگی، به گستردن سفره هایی مشترک نیز توفیق یابیم و از خوان یکدیگر نصیبی بریم، و شناخته ها و برداشتهای خود را با شناخته های دیگران ضمیمه، تصحیح و تفتیح نماییم. این امکان را لااقل محتمل بدانیم که «حقیقت» در یک جلوه و جامه محدود نشود. و چه بسا تماشای از زوایای گوناگون، جلوه های گوناگون، و اندامهای متکثر، جامه هایی متکثر از «حقانیت» را موجب گردند. و شاید آن حقیقت دلربا، و آن محبوب شیرین، تماشا کردنی و گنجانیدنی در یک جلوه و یک جامه نباشد و از همین رو، خود، به خواست خود، با صد هزار جلوه برون آمده است،
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
و چه بسا که هر کس با "صداقت و جدیت" در راه کسب و تحری حقیقت بکوشد، به میزان صداقت و جدیتش، به اندازه "دغدغه حقیقت داشتن" و "درد محبوب داشتنش" و به میزان مقداری که کوشیده، اهل نجات باشد و از شفقت و رحمت باری بهرمند گردد (حتی اگر به نتیجه ای نظری متفاوت با دیدگاههای ما برسد) و باور به اینکه جمال و جلال خداوندی، نه فقط در میان ما، که در همه جا گسترده است: «تمامی نقاط زمین مملو از جلال اوست.» (یشعیا، 6:3، و براخوت 43 ب) و باور به این نکته که حقیقت مطلق (به شکل اکمل آن) فقط نزد خداست، و ما آدمیان متوسط الحال، صرفا به فراخور استعداد و دانش خود، هر یک، به بخشهایی از آن دست می یابیم. چه بسا (به قول مولانا) هیچ یک شمعی کامل در کف نداشته باشیم تا با دیدگان ضعیف خود، پیل عظیم و چند وجه "حقیقت" را در تاریکخانه به جستجو بنشینیم. در کتب مقدس یهود، همین اصل اخلاقی به انسان گوشزد می شود که: «شرافت و اهمیت و احترام فقط نزد تو و برای تو نیست.» بلکه همنوع تو نیز از این صفات بهره دارد. (آووت ربی ناتان، فصل 15)
باور به این نکته که اشاعه صلح و یگانگی و معنویت واقعی، جدی ترین ارکان مورد تأکید ادیان و همچنین، مهمترین نیاز و مصلحت دنیای امروز است، دنیایی تشنه صلح و معنویت. که البته به اعتقاد این قلم، استقرار صلح و نیاز به معنویت واقعی، نه فقط ویژه دنیای امروزه که ویژگی همه ادوار بوده است، و بالواقع، دنیای ما (علیرغم آنچه معمولا بیان می شود) از اعصار گذشته بدتر نیست. اگر حضور ادیان، گسترش جدل و جنگ و جنجال را در پی داشته باشد، آیا نتیجه ای معکوس نداشته اند؟
تو برای وصل کردن آمدی *** نی برای فصل کردن آمدی
تورات اشاعه صلح و دوستی بین انسانها را بر احترام به نام بزرگ الاهی نیز ارجح دانسته است (بمیدبار، 5: 23) و ربی مئیر (از دانشمندان یهودی) با الهام از همین نگرش، برای اشاعه دوستی در جوامع، تا پای از میان رفتن احترام خود نیز تلاش می نموده است. (یروشلمی سوطا، 2، دال)
در نظر داشتن این نکته که ادیان، صرفا برای معتقد ساختن ما به چند واقعه تاریخی خاص ظهور نکرده اند. بلکه مقصود آنان، القای پیام بسیار عمیق تر و باطنی تر و مهمتری بوده است. آیا در نظر گرفتن هدف ادیان در حد اتصال اذهان و نفوس آدمیان با چند واقعه تاریخی خاص، نگرشی فروکاستنی و ساده سازانه در مورد آنان نیست؟ و از شأن آنان نمی کاهد؟ وقایع تاریخی اگر چه مهمند، اما خود دین نیستند، بلکه نحوه تحقق عینی و خارجی دینند. مغز ادیان، فارغ از پوسته ها، گامی و راهی در "اخلاقی تر کردن" و "معنوی تر کردن" آدمیان و ایجاد رشته الفت میان ایشان و مقصود است، و اگر واقعه ای در این اخلاقی تر کردن و معنوی تر کردن سهمی و نقشی داشته باشد، به میزان همان سهم و نقش باید مورد تأکید واقع شود، و به همان میزان باید مورد موضوعیت و دارای قداست تلقی شود.
به همین جهت هر چند ادیان در وقایع تاریخیشان (و در شکل ظهور) مفترقند، اما در موضوع ظهور مشترکند، و توجه و تأکید بر همین محورهای اصلی می تواند سر منشأ و موضوع گفتگوی ادیان و همزیستی آنان باشد. بسیاری از آیات و عبارات کتب مقدس یهود، نعمات الاهی و پاداشهای غایی را، نه ویژه یهودیان، که متعلق به کسانی دانسته که خصوصیات مورد نظر معنوی را همچون «عدالت، بندگی، نیکوکاری و پاکدلی» دارا باشند: «دروازه ها را بگشایید تا عادلان که امانت را نگاه می دارند، به درون آیند.» (یشعیا، 26:2)، «این دروازه خداوند است که عادلان و نیکوکاران از آن داخل خواهند شد.» (مزامیر داود، 118: 20)، «ای عادلان و نیکوکاران! با خداوند شادی نمایید.» (مزامیر داود، 33: 1) «خداوندا، به خوبان و پاکدلان خوبی بکن.» (مزامیر داود، 125: 4) آری، مبانی مشترک ادیان، و از جمله «توحید، جاودانگی انسان و اصل وحی» و نیز مسأله سعادت واقعی بشر، دوستی الاهی، معنویت، عرفان و اخلاقیات انسان و... می تواند به عنوان محورهایی بر گفتگوی میان ایشان قرار گرفته، همزیستی واقعی و قلبی پیروان را به ارمغان آورد، که دوستداران خدا را همان رشته الفت به هم پیوند می زند...، هر جا که باشند و هرگونه که به ظاهر عمل کند، و وعده الاهی، بر فلاح و درخشش و طلوع خورشید گونه آتش حقیقت نهفته در دلهای گرم ایشان است: «و دوستداران خدا، همچون خورشیدی، در اوج طلوع خواهند کرد.» (داوران، 5: 31)

Sources

افشين تاجيان- مقاله تقریب ادیان و مذاهب - پيروان اديان؛ تقابل، تحمل يا همزيستي؟!

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information