شبهه در مورد مقام امامت حضرت ابراهیم علیه السلام
English 7245 Views |اصل شبهه
برخی از معارف و آموزه های قرآن کریم به ظاهر ساده و آسان می نماید؛ اما درک و فهم حقیقت آن، تأمل و ژرف کاوی زیادی می طلبد. یکی از آن آموزه ها، موضوع امامت حضرت ابراهیم (ع) است. قرآن کریم این حقیقت را به صراحت و وضوح بیان می کند که حضرت ابراهیم (ع) پس از آزمایش ها و امتحان های فراوان و متعدد به مقام امامت برگزیده شد: «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما. قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین؛ (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد.» (بقره/ 124) با توجه به اینکه اتمام و پایان این آزمایش ها در اواخر عمر حضرت ابراهیم (ع) بوده است و در نتیجه اعطای مقام امامت در زمانی صورت گرفته که ابراهیم پیامبر بوده است، این شبهه مطرح می شود که مقام امامت چگونه مقام و منصبی است که ابراهیم به رغم نبوت و پیامبری اش فاقد آن بوده و سپس بدان نائل شده است؟ نبوت و پیامبری خود نوعی امامت یا دست کم متضمن امامت است. چگونه ممکن است پیامبر در بخش عمده دوره نبوت و پیامبریش فاقد مقام امامت باشد و سپس بدان دست یابد؟!
بنابراین ابراهیم (ع) در زمان نبوتش دارای امامت بوده است و مقام امامت او چیزی جدای از مقام نبوت او نیست.
عناصر منطقی شبهه:
1- شیعیان می گویند منصب امامت ابراهیم (ع) بعد از منصب نبوت به او داده شده و چیزی جدای از مقام نبوت اوست.
2- در حالی که نبوت و پیامبری خود نوعی امامت یا دست کم متضمن امامت است.
3- در نتیجه ابراهیم (ع) در زمان نبوتش دارای امامت بوده است و مقام امامت او چیزی جدای از مقام نبوت او نیست.
پاسخ شبهه
آزمایش حضرت ابراهیم و امامت او
آیه 124 از سوره مبارکه بقره، آیه ای بحث انگیز و قابل دقت می باشد. خداوند می فرماید: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین؛ چون ابراهیم را خدایش با دستورهایی امتحان کرد، و ابراهیم آنها را به اتمام رسانید، خداوند فرمود: من تو را برای مردم، امام و پیشوا قرار دادم. ابراهیم گفت: از ذریه من نیز؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمان نمی رسد.» این آیه شریفه از چند جهت قابل بررسی است:
1- منظور از کلمات و دستوراتی که خداوند متعال، حضرت ابراهیم را با آنها امتحان کرد، به طوری که در مجمع البیان از امام صادق (ع) روایت شده، دستور ذبح نمودن حضرت اسماعیل در خواب است. ظاهرا اسکان ذریه اش در سرزمین مکه نیز از آن باشد.
2- امامت جعل خدایی و در اختیار و تحت قدرت اوست. به عبارت دیگر همانطور که نبوت، منصب خدایی است و باید به دست او منصوب شود، امام نیز باید به فرمان خداوند منصوب شود. چرا که هیچکدام اینها در دست مردم نیست.
3- امامت حضرت ابراهیم (ع) بعد از نبوت او بوده است بنابراین، امامت مقام دیگری است که به وی عطا شده بود. آن حضرت، مدتها پیش از آنکه مأمور به ذبح حضرت اسماعیل باشد، به نبوت رسیده بود. لذا در کافی از حضرت باقر (ع) نقل شده است که: خداوند متعال، حضرت ابراهیم را عبد اتخاذ کرد، پیش از آنکه مبعوث گرداند. و او را نبی گردانید، پیش از آنکه رسول گرداند. و رسول گردانید پیش از آنکه خلیل گرداند. و خلیل گردانید، پیش از آنکه امام گرداند. هنگامی که همه اینها برای او جمع گردید (حضرت در اینجا مشت خود را جمع کرد) خداوند به او فرمود: «انی جاعلک للناس اماما» و چون حضرت ابراهیم (ع) متوجه بزرگی مقام امامت بود، گفت: «و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین».
4- امامت عهد خدایی است. و این، بیان دیگری در تأیید «انی جاعلک» می باشد.
5- امامت به ظالمان نمی رسد: «لاینال عهدی الظالمین» اطلاق آیه شریفه این است که مقام ولایت عهدی، به هیچ ظالمی نمی رسد، خواه فعلا ظالم باشد و یا در گذشته ظالم بوده و اکنون توبه کرده است؛ زیرا اطلاق لفظ ظالم بر کسی که قبلا نیز ظالم بود، صحیح است. لذا از آیه شریفه استفاده می شود که امام حتما باید معصوم باشد. علامه طباطبائی در المیزان می فرماید: «با این بیان ظاهر شد که مراد از ظالمین مطلق من صدر عنه ظلم ما است؛ از شرک یا معصیت. هر چند که این ظلم، فقط در وقتی از عمرش بوده و سپس توبه کرده باشد.»
مراد از امامت
ممکن است مراد از امامت یکی از این سه معنای ذیل باشد:
اول: به معنای مقتدا بودن در افعال و اقوال.
دوم: پیشوا بودن در اداره امور مردم، پیاده کردن احکام خدا، حکومت در جامعه، اقامه حدود و جنگ با دشمن و...
معنای اول، شامل همه انبیا می شود و هیچ پیامبری نیست مگر آنکه مقتدا در افعال و اقوال است. ولی راجع به معنای دوم باید گفت ممکن است پیامبری مأمور به تشکیل حکومت و پیاده کردن احکام الهی نشود. اما خداوند متعال این مقام و امامت را به حضرت ابراهیم (ع) داده است.
سوم: به معنای ولایت است. امام به معنای سوم، یک انسان کامل، منحصر به فرد، یک قطب، یک حجت و یک ولی اکمل است. زنده و مرده او یکی است. همانطور که در زندگی می شنود، بعد از مردن نیز مصداق «اشهد انک تسمع کلامی و تشهد مقامی» (بحار، ج 97، ص 376) می باشد. چنانکه اغلب زیارتهای معصومین (ع) با کلمه خطاب علیک و علیکم است.
از هفتاد و سه نوع اسم اعظم خداوند، هفتاد و دو نوع آن، نزد امام می باشد؛ همان اسم اعظمی که عاصف بن برخیا؛ وزیر حضرت سلیمان بن داود (ع) به وسیله آن، تخت ملکه سباء را در یک چشم به هم زدن نزد حضرت سلیمان، حاضر کرد. امام کسی است که اعمال بندگان، شب و روز بر او عرضه می شود و آنها را می داند. و در روز قیامت بر اعمال آنها گواهی خواهد داد. امام کسی است که علم غیب می داند و خداوند مقداری از علم غیب را به او آموخته است تا جایی که علی بن ابیطالب (ع) قبل از شروع به جنگ با خوارج، فرمود: «به خدا قسم! ده نفر از یاران من شهید نمی شوند، و ده نفر از آنها زنده نمی ماند.» پس از تمام شدن جنگ، از یاران آن حضرت، فقط هشت نفر شهید شده بود و از خوارج (که چهار هزار نفر بودند) فقط نه نفر زنده ماندند.
امام دارای روحی است که با آن همه جای دنیا را می بیند. و از همه جریانها باخبر است. در حالی که در خانه خود نشسته است. به احتمال نزدیک به یقین و یا به طور یقین، مراد از امامت در آیه شریفه، معنای سوم است که خداوند ابراهیم (ع) را پس از آنکه از عهده امتحانها برآمد، به چنین مقامی رفیع، رسانید و تا آن وقت به آن مقام بزرگ نرسیده بود. از تفسیر المیزان معلوم می شود که علامه طباطبائی نیز این معنا را اختیار فرموده است و این مقامی است که جا داشت حضرت ابراهیم (ع) آن را برای ذریه اش نیز بخواهد.
امامت ابراهیم (ع) در نگاه مفسران
مفسران در معنای امامت ابراهیم (ع) دیدگاه های متفاوت دارند:
1- امامت به معنای نبوت
بسیاری از مفسران اهل سنت امامت را در آیه، به معنای نبوت گرفته اند؛ بدین صورت که نخست امامت را به لحاظ مفهوم لغوی به مقتدا و پیشوا بودن تعریف می کنند آنگاه در مورد ابراهیم (ع) به معنای پیشوای دینی یا پیشوا در دین می گیرند و آن را مترادف با نبوت می شمارند. مراغی در این زمینه می گوید: «قال انی جاعلک للناس اماما. ای انی جاعلک للناس رسولا یؤتم بک و یقتدی بهدیک الی یوم القیامة فدعا الناس الی الحنفیة السمحة وهی الایمان بالله و توحیده و البرائة من الشرک؛ گفت تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. یعنی تو را برای مردم پیامبر قرار دادم که به تو اقتدا کنند و از هدایتت تا روز قیامت پیروی نمایند و ابراهیم نیز مردم را به دین آسان حنیف که عبارت است از ایمان به خدا و یگانگیش و برائت از شرک، فراخواند.»
قاسمی در محاسن التأویل می نویسد: «المراد بالعهد تلک الامامة المسئول عنها و هل کانت الا الامامة فی الدین و هی النبوة التی حرمها الظالمون من ذریتة.... فظهر ان المراد من العهد انما هو الامامة فی الدین خاصة؛ مقصود از عهد در آیه همان امامت مورد درخواست است و آیا این جز همان امامت در دین که نبوت است و فرزندان ظالم ابراهیم از آن محرومند می باشد؟... پس آشکار شد که مراد از عهد همان امامت در دین است فقط.»
فخر رازی می گوید: «قال اهل التحقیق المراد من الامام ههنا النبی و یدل علیه وجوه.»
همچنین آلوسی می نویسد: «المراد به ههنا النبی المقتدی به فان من عداه لکونه مأموم النبی لیست امامته کامامته.»
این دیدگاه به رغم مقبولیتش نزد اهل سنت، بر یک پیش فرض غلط استوار است و آن اینکه ابراهیم (ع) قبل از اعطای امامت، پیامبر نبوده است. در حالی که از یک سو آزمایش ها و امتحانات ابراهیم (ع) از دوره جوانی (در آتش افکنده شدن) تا کهنسالی (ذبح اسماعیل) ادامه داشته است. از سوی دیگر آیه به صراحت می گوید که جعل امامت بعد از اتمام و پایان رساندن آزمایش ها صورت گرفته است. نتیجه آن می شود که اگر امامت همان نبوت باشد باید ابراهیم در دوره کهولت و پیری به پیامبری رسیده باشد!!! و این چیزی است که هیچ مسلمانی نمی پذیرد. فخر رازی با توجه به همین اشکال می گوید چون خداوند می دانست که ابراهیم این آزمایش ها را پس از پیامبری اش با موفقیت سپری می کند، از این رو پیشاپیش به او مقام نبوت داد. معنای این سخن آن است که فعل ماضی «اتمهن» به معنای فعل مضارع «یتمهن» است. واین توجیهی است که هیچ مبنای معقولی ندارد. گذشته از این بر اساس این نظریه جای این پرسش است که چرا خداوند به جای نبوت، امامت تعبیر کرد؟ یعنی اگر مقصود از امامت نبوت بود باید می فرمود « انی جاعلک نبیا».
2- امامت به معنای زعامت و رهبری سیاسی- اجتماعی
برخی مفسران امامت ابراهیم (ع) را به معنای زعامت و رهبری سیاسی- اجتماعی گرفته اند و بر این باورند که ابراهیم (ع) پیش از ابتلاء پیامبر بود اما تدبیر و مدیریت امور جامعه از قبیل تأدیب جنایتکاران، اقامه حدود، جمع آوری مالیات، دفاع در مقابل دشمن و... را به عهده نداشت. پس از پایان آزمایش ها خداوند این منصب را به او عطا فرمود. این نظریه را می توان از مجمع البیان طبرسی به دست آورد؛ زیرا مرحوم طبرسی نخست می گوید امامت به معنای مقتدائی و پیشوائی است. آنگاه پیشوائی را به دو قسم تقسیم می کند:
1- پیشوائی در گفتار و رفتار
2- رهبری و تدبیر امور جامعه
سپس می گوید معنای نخست ملازم نبوت است و هر پیامبری، پیشوا در گفتار و رفتار نیز است.
اما معنای دوم ملازم نبوت نیست؛ ممکن است پیامبر باشد اما منصب زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی را نداشته باشد. بعد می گوید چون اسم فاعل «جاعل» متضمن زمان حال یا آینده است و نه گذشته و گرنه عمل نمی کرد و «اماما» را نصب نمی داد، پس جعل امامت در گذشته نبوده، از سوی دیگر ابراهیم (ع) قبل از آزمایش ها و جعل امامت، پیامبر بوده است. نتیجه این می شود که این منصب پیشوای به معنای نخست که ملازم بانبوت و پیامبری است، نمی باشد؛ بلکه به معنای دوم یعنی زعامت و رهبری سیاسی است. بلاغی نیز در تفسیر آلاء الرحمن همین نظریه را پذیرفته است.
این تفسیر نیز با واقعیت سازگار نمی نماید؛ زیرا در تاریخ و نیز در قرآن هیچ نشانه ای از حکومت و زعامت ابراهیم (ع) مطرح نشده است. اگر چنانچه امامت ابراهیم (ع) به معنای رهبری سیاسی و اجتماعی وی باشد، باید گزارشی هر چند کوتاه از این پدیده در تاریخ زندگی ابراهیم (ع) به چشم بخورد در حالی که نه در تاریخ و نه در آیات قرآن چنین گزارشی نیامده است. گذشته از این که بر پایه این دیدگاه مقصود از «ناس» مردم زمان ابراهیم (ع) خواهد بود و این مخالف اطلاق است.
3- امامت به معنای پیشوائی پیامبران
بعضی از مفسران امامت ابراهیم (ع) را به معنای پیشوائی وی نسبت به انبیاء غیر اولواالعزم می داند و بر این باور است که امامت پیامبران سه سطح دارد:
یکی امامت نسبت به مردم عادی که در این سطح تمام انبیاء امامند.
دوم امامت بر مردم و پیامبران غیر اولواالعزم که این سطح از امامت ویژه پیامبران اولواالعزم است و امامت ابراهیم (ع) ازین گونه می باشد.
سوم امامت بر مردم و تمام انبیاء چه اولواالعزم و چه غیر اولواالعزم که این درجه امامت ویژه پیامبر اسلام است.
به دلیل اینکه تمام پیامبران وظیفه داشتند به پیامبری و نبوت پیامبر اسلام ایمان بیاورند و تن دهند «و اذ أخذ الله میثاق النبیین لما اتیتکم من کتاب و حکمة ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ءأقررتم و أخذتم علی ذالکم اصری قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین؛ و هنگامی که خدا از پیامبران [و امت های آنان] پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت بخشیدم، آن گاه پیامبری سویتان آمد که گواهی دهنده بر کتاب آسمانی شما گردید، بر شماست که به او ایمان آورید و حتما یاریش دهید آن گاه گفت: آیا گردن نهادید و پیمانم را پذیرفتید؟ گفتند: آری، گردن نهادیم. گفت: پس گواه باشید و من نیز با شما از گواهانم.» (آل عمران/ 81)
بنابراین با توجه به اینکه ابراهیم (ع) قبل از نیل به مقام امامت، پیامبر بوده است، پس مقصود از امامت، سطح نخست نیست. از سوی دیگر با توجه به آیه بالا که همه پیامبران مأمور به پذیرش پیامبری پیامبر اسلام بوده اند، امامت ابراهیم (ع) از گونه سطح سوم نیز نیست پس ناگزیر باید از گونه دوم باشد. دکتر صادقی می گوید: «فلان الامامة هناهی بعد کامل العبودیة والنبؤة و الرسالة و النبوة والخلة حیث تخطاها الی القمة مرحلیا کلا تلوا الاخری اذا فهی الامامة بین المرسلین دون سائر الناس فحسب حیث الامامة الرسالیة علی الناس کانت له سابقة فلتکن الامامة الحاصلة بعد اتمام کلماتها هی الامامة علی المرسلین کماهم علی سائرالناس؛ از آنجا که امامت در مورد ابراهیم (ع) بعد از مقام عبودیت، نبوت، رسالت و خلت بوده است چه اینکه آن حضرت همه این مراحل را یکی پس از دیگری گذرانده بود، ناگزیر باید مقصود از آن امامت میان پیامبران باشد نه مردم عادی فقط. چون امامت میان مردم را قبلا داشته است.»
این نظریه نیز از جهات گوناگون خدشه پذیر است:
نخست اینکه با ظاهر آیه نمی سازد چون در آیه «ناس» آمده است و این، ظهور در همه مردم دارد و نه خصوص انبیا. و ثانیا امامت بر انبیاء به ویژه با قید غیر اولواالعزم که مفسر بر آن تأکید دارد، معنای جز پیشوائی و سلطه شریعت ندارد. و این بدان معناست که امامت ابراهیم (ع) همان حاکمیت شریعت وی تا زمان شریعت موسی (ع) است. و این، از یک سو با ظاهر آیه ناسازگار است؛ چون آیه امامت را به خود ابراهیم (ع) نسبت می دهد، در صورتی که بر پایه این تفسیر باید به شریعت نسبت داده شود. از سوی دیگر باعث محدودیت امامت ابراهیم (ع) برای یک دوره خاص یعنی تا زمان حضرت موسی (ع) می گردد، امری که هم با اطلاق واژه «ناس» نمی سازد و هم با مقام امتنان که آیه در آن قرار دارد.
4- امامت به معنای پیشاهنگی در عمل
برداشت برخی از آیه امامت ابراهیم (ع) این است که امامت آن حضرت پیشوائی علمی نیست؛ بلکه پیشوائی عملی است. یعنی ابراهیم (ع) راهنما (نشان دهنده راه) یا راهبر (رساننده به مطلوب) نیست؛ بلکه نماد و نمونه کامل رونده راه عبودیت است و ایندو یعنی راهنما بودن و رونده نمونه راه بودن، یا به تعبیر دیگر پیشوای علمی و پیشوای عملی بودن گر چه در یک نقطه اشتراک و همانندی دارند و آن پیشوائی و مقتدا بودن است، هر دو سالار قافله و جلودار جمع اند و دیگران بایستی گفتار و رفتارشان را با گفتار و رفتار آنان عیار کنند و در راه آنان گام بگذارند، اما یک تفاوت عمده هم دارند وآن اینکه پیشوائی علمی پدیده و منزلت اعطائی است که خداوند بر پایه شایستگی های افراد بدانها اعطا می کند: «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد.» (انعام/ 124)
«قل إن الفضل بیدالله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم؛ تفضل به دست خداست، آن را به هر که خواهد می دهد و خدا گشایشگر داناست.» (آل عمران/ 73) اما پیشوائی عملی مقام کاملا اکتسابی و محصول تلاشها و مجاهدتهای خود فرد است که باید چنان بر طبق معیارهای دقیق عبودیت زندگی کند که در نهایت سر قافله و جلودار انسانهایی که عزم رفتن در این راه دارند، قرار گیرد. ابراهیم (ع) این گونه بود. او پس از سپری کردن تمام امتحانات و آزمایشهای الهی که زمینه ظهور و پدیداری لیاقتها و شایستگی های او در بندگی و تسلیم بود، به امامت رسید و چنین امامتی جز از طریق همین عمل و آزمایشها قابل دسترسی نیست. در این جا دو پرسش مطرح می شود:
نخست آنکه اگر امامت (ع) به معنای پیشاهنگی در عمل باشد که از مقوله پدیده ها و امور رسیدنی است نه دادنی، در این صورت جعل الهی چه معنا دارد؟
دیگر اینکه پیامبران همانگونه که پیشوای در علمند، پیشوای در عمل نیز هستند؛ یعنی در ساحت عمل نیز پیش و بیش از دیگران در مسیر عبودیت قدم می نهند، پس چگونه است که ابراهیم (ع) پس از سالها پیامبری به مقام امامت و پیشوائی در عمل می رسد؟
در رابطه با پرسش نخست، باید گفت جعل امامت از سوی خداوند به معنای اعطا نیست؛ بلکه به مفهوم تصدیق و تصویب و رسمیت بخشیدن است. یعنی ابراهیم (ع) در حرکت در مسیر عبودیت و بندگی خدا به جایی رسید که خداوند تقدم و جلودار بودنش را تصدیق کرد و آن را به همه انسانها اعلام نمود. چنانکه در آیه: «و جعلناهم ائمة یدعون الی النار؛ و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش می خواندند، و روز رستاخیز یاری نخواهند شد.» (قصص/ 41) که ساختار همانند با آیه: «و جعلنا هم ائمة یهدون بأمرنا؛ و آنها را پیشوایانی کردیم که [مردم را] به فرمان ما هدایت می کردند.» (انبیاء/ 73) دارد، نیز جعل به همین معناست و نه اعطا و بخشش. بدین ترتیب معنای آیه: «انی جاعلک للناس اماما» این خواهد شد که من تو را با توجه به این مقام و منزلتی که در عبودیت و بندگی کسب کرده ای، به عنوان الگو و اسوه جلو چشم مردم قرار می دهم که همه انسانها نمونه کامل بنده خدا را ببینند و به او اقتداء کنند.
و اما پرسش دوم، آنچه در این زمینه می توان گفت این است که گرچه تمام انبیاء و پیامبران در عبودیت و بندگی و تسلیم در برابر اراده الهی، نسبت به امت خویش پیش گامند، اما این واقعیت را نیز نمی توان انکار کرد که مسیر عبودیت، مسیر بی پایان است و پیامبران در این مسیر برابر نیستند؛ بلکه برخی بر برخی دیگر برتری دارند. چنانکه قرآن می گوید: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات؛ این پیامبران، پاره ای از ایشان را بر پاره ای برتری دادیم.» (بقره/ 253) «و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض و آتینا داود زبورا؛ و پروردگار تو به [احوال] هر کس که در آسمان ها و زمین است داناتر است. و به تحقیق بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم، و به داود زبور دادیم.» (اسراء/ 55)
بنابراین همه پیامبران نمی توانند امام و پیشوا و مقتدا باشند. تنها کسانی به این مقام می رسند که در اوج باشند و بسان ابراهیم (ع) همه آزمایشها را پشت سر گذاشته باشند. پس هیچ اشکالی ندارد که برخی پیامبران به رغم مقام نبوت و پیامبری و راهنمائی انسانها به سوی عبودیت و بندگی، در عمل به مقام پیشوائی نرسند؛ بلکه در این ساحت پیرو پیامبران برتر از خود باشند، که آنان امام و پیشوایند.
بنابراین امامت ابراهیم (ع) از سنخ امامت در آیه «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا» (انبیاء/ 73) نیست؛ زیرا امامت در این آیه به معنای راهنمائی علمی و به وسیله وحی است که ویژه پیامبران می باشد و ابراهیم (ع) قبل از امامت این مقام را داشت. بلکه از سنخ امامت در آیه: «و اجعلنا للمتقین إماما؛ و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان.» (فرقان/ 74) است که به معنای پیش گامی و پیشاهنگی در ساحت عبودیت و تقواست و «عبادالرحمان» به عنوان یک آرزو، نیل به آن را از خداوند درخواست می کنند. ابراهیم (ع) «عبدی» است که با تلاش و اخلاص به این مقام رسیده و آرزویش به عمل پیوسته است و خداوند این نیل و رسیدن را به همه انسانها نشان می دهد و آنان را به اقتداء و پیروی از ابراهیم (ع) فرا می خواند.
5- امامت به معنای هدایت و راهنمائی باطنی
علامه طباطبائی مفسر المیزان بر این باور است که امامت در آیه یاد شده به معنای هدایت باطنی انسان هاست. بر پایه این دیدگاه حضرت ابراهیم (ع) تا قبل از جعل امامت تنها هدایتگر و راهنمای انسانها بر اساس شریعت و دین بود، اما پس از آن، جلودار جانها و دلهای انسانها به سوی حق و مقامات معنوی گردید که با تصرف تکوینی آنها رابه مقامات شایسته شان می رساند.
منطق و استدلالی که این نظریه بر آن استوار است، مرکب از چند مقدمه می باشد:
1- در آیات قرآن امامت همراه و ملازم هدایت معرفی شده است: «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین. و جعلناهم أئمة یهدون بامرنا؛ و اسحاق و یعقوب را به عنوان عطیه به او بخشیدیم و همه را شایسته قرار دادیم. و آنها را پیشوایانی کردیم که [مردم را] به فرمان ما هدایت می کردند، و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و ادای زکات را وحی کردیم و آنان پرستشگر ما بودند.» (انبیاء/ 72- 73) و خداوند می فرماید: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و نظر به این که شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند از آنها پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.» (سجده/ 24)
2- هدایت یاد شده در آیات، مطلق نیست؛ بلکه مقید به «امرالهی» گردیده و این بدان معناست که هدایتگری امام به وسیله امری الهی صورت می گیرد.
3- مقصود از «امرالهی» امر و فرمان تشریعی نیست؛ بلکه فرمان، تکوینی است که در آیه «انما أمره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ فرمان او هرگاه چیزی را اراده کند، تنها این است که به آن بگوید: باش، پس می شود.» (یس/ 82) معرفی گردیده است.
دلیل بر این مطلب آن است که امامت مستلزم هدایتگری است. پس جعل امامت برای ابراهیم (ع) سبب اعطای مقام هدایتگری به وی خواهد بود، و از آن جا که ابراهیم (ع) قبل از امامت به لحاظ نبوت و پیامبریش مقام هدایتگری به معنای ارائه طریق داشته است، ناگزیر هدایتگری ناشی از امامت به معنای ارائه طریق نیست؛ بلکه مفهوم ایصال به مطلوب دارد. از سوی دیگر ایصال به مطلوب نوعی تصرف تکوینی در نفوس جهت سیر دادن آنان به سوی کمال است. پس مقصود از «امر الهی» که سبب این هدایت و تصرف است، باید فرمان ایجادی و تکوینی باشد.
4- فرمان تکوینی الهی که منشأ تسلط و تصرف در نفوس انسانها می شود، چیزی جز فیوضات معنوی و مقامات باطنی نیست که امام و هدایتگر نخست بدانها نائل می شود. سپس از طریق او به نفوس و جانهای دیگران سرایت می کند.
نتیجه چهار مقدمه بالا این است که کسی که به مقام امامت نائل می شود، در حقیقت به مقام و مرتبه تسلط و تصرف بر جانها می رسد و روح و دل انسانها را به سمت کمالات سوق می دهد. پس امامت ابراهیم (ع) به معنای هدایت باطنی و تصرف بر جانهاست. علامه می گوید: «این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرا داده، هدایت به معنای راهنمائی نیست؛ چون می دانیم که خدای تعالی ابراهیم (ع) را وقتی امام قرار داد که سالها دارای منصب نبوت بود. و معلوم است که نبوت منفک از منصب هدایت به معنای راهنمائی نیست. پس هدایتی که منصب امام است نمی تواند معنای غیر از رساندن به مقصد داشته باشد و این معنا یک نوع تصرف تکوینی در نفوس است که با آن تصرف راه را برای بردن دلها به سوی کمال و انتقال دادن آنها از موقفی به موقفی بالاتر هموار می سازد.
چون تصرفی است تکوینی و عملی است باطنی، ناگزیر مراد از امری که با آن هدایت صورت می گیرد نیز امر تکوینی خواهد بود نه تشریعی که صرف اعتبار است؛ بلکه همان حقیقتی است که آیه شریفه: "انما أمره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون* فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی ء" آن را تفسیر کرده است که عبارت است از فیوضات معنوی و مقامات باطنی که مؤمنین به وسیله عمل صالح به سوی آن هدایت می شوند و مشمول رحمت پروردگارشان می گردند. و چون امام به وسیله امر هدایت می کند (با در نظر گرفتن اینکه باء در "بأمره" باء سببیت و یا آلت است) می فهمیم که خود امام قبل از هر کس متلبس به آن هدایت است. و از او به سایر مردم منتشر می شود و بر حسب اختلافی که در مقامات دارند هر کس به اندازه استعداد خود از آن بهره مند می شود. از این جا می فهمیم که امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابط میان مردم و خدای تعالی است در گرفتن فیوضات ظاهری یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر می شود.»
خلاصه سخن علامه این است که امامت همراه با هدایت است و منشأ هدایت امر تکوینی است. پس هدایت نیز باید از مقوله تکوینیات باشد و هدایت این چنینی، همان تصرف و تسلط بر نفوس و جانهاست که از آن به هدایت باطنی یاد می کنند. بنابراین امامت به طور کلی و در مورد ابراهیم (ع) به ویژه به معنای هدایت باطنی است.
نتیجه
بنابراین از آیه مورد بحث اجمالا چنین استفاده می شود مقام امامتی که به ابراهیم بعد از پیروزی در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوت و رسالت بود. امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامه های دینی اعم از حکومت به معنی وسیع کلمه، و اجرای حدود و احکام خدا و اجرای عدالت اجتماعی و همچنین تربیت و پرورش نفوس در "ظاهر" و "باطن" و این مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زیرا "نبوت" و "رسالت" تنها اخبار از سوی خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد "امامت" همه اینها وجود دارد به اضافه "اجرای احکام" و "تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن" (البته روشن است که بسیاری از پیامبران دارای مقام امامت نیز بوده اند).
در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنی "ایصال به مطلوب" است، نه فقط "ارائه طریق".علاوه بر این "هدایت تکوینی" را نیز شامل می شود یعنی تاثیر باطنی و نفوذ روحانی امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهای آماده و هدایت معنوی آنها. امام از این نظر درست به خورشید می ماند که با اشعه زندگی بخش خود گیاهان را پرورش می دهد، و به موجودات زنده جان و حیات می بخشد نقش امام در حیات معنوی نیز همین نقش است.
در قرآن مجید می خوانیم «هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات إلی النور و کان بالمؤمنین رحیما؛ خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود می فرستند تا شما را از تاریکیها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است.» (احزاب/ 43) از این آیه به خوبی استفاده می شود که رحمتهای خاص خداوند و امدادهای غیبی فرشتگان می تواند مؤمنان را از ظلمتها به نور رهبری کند. این موضوع درباره امام نیز صادق است، و نیروی باطنی امام و پیامبران بزرگ که مقام امامت را نیز داشته اند و جانشینان آنها برای تربیت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهی به سوی نور هدایت تاثیر عمیق داشته است. شک نیست که مراد از امامت در آیه مورد بحث معنی هدایت باطنی است، زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده می شود که در مفهوم امامت مفهوم "هدایت" افتاده، چنان که در آیه 24 سوره سجده می خوانیم: «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و از آنها امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند.»
این هدایت به معنی ارائه طریق نیست، زیرا ابراهیم پیش از این، مقام نبوت و رسالت و هدایت به معنی ارائه طریق را داشته است. حاصل اینکه قرائن روشن گواهی می دهد که مقام امامت که پس از امتحانات مشکل و پیمودن مراحل یقین و شجاعت و استقامت به ابراهیم بخشیده شد غیر از مقام هدایت به معنی بشارت و ابلاغ و انذار بوده است. پس هدایتی که در مفهوم امامت افتاده چیزی جز "ایصال به مطلوب" و "تحقق بخشیدن روح مذهب" و پیاده کردن برنامه های تربیتی در نفوس آماده نیست. این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنی و جالبی از امام صادق (ع) نقل شده: «ان الله تبارک و تعالی اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا، و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا، و ان الله اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا، و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما، فلما جمع له الاشیاء قال: "إنی جاعلک للناس إماما" قال: فمن عظمها فی عین ابراهیم قال: "و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین" قال: لا یکون السفیه امام التقی؛ خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبی انتخاب کرد پیش از آنکه او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد، هنگامی که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدری در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا از دودمان من نیز امامانی انتخاب کن، فرمود: پیمان من به ستمکاران آنها نمی رسد. یعنی شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد.»
بنابراین تفسیر امامت به نبوت، مطاع بودن، پیشوایی، ریاست دینی و دنیایی و امثال آن، ناشی از سبک شمردن معانی الفاظ قرآن است. آیات قرآن خود نشان می دهد که منصب امامت منصب هدایتگری است؛ با این تفاوت که امام، هدایت کننده ای است که هادی بودن او مانند هدایتگری مؤمنان عادی یا حتی نبی و رسول، فقط نشان دادن راه نیست؛ بلکه اهمیت آن در هدایت تکوینی انسان ها به سوی خداوند به معنای ایصال به مطلوب و قرار دادن آن ها در درجات قرب است؛ البته بسیاری از پیامبران دارای مقام امامت نیز بوده اند که از آن جمله، به امامت ابراهیم (ع)، اسحاق (ع) و یعقوب (ع) در آیه 73 انبیاء «و جعلنـهم أئمة یهدون بأمرنا» تصریح شده است.
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 1 ص 404-415 و جلد 14 ص 304
سیدموسی صدر- مقاله درنگى در آیه امامت ابراهیم-نشریه پژوهش های قرآنی-شماره 49-50
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 438 – 440
سید على اکبر قرشى- نگاهى به قرآن- آزمایش حضرت ابراهیم و امامت او
محمد صالحی منش- امامت ابراهیم (ع)
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites