روش فهم و تفسیر خوارج از دین و قرآن (فقه)

English 4986 Views |

دیدگاههای فقهی خوارج

رویارویی خوارج با شخصیتهای دینی و متهم ساختن ایشان به کفر و فسق، سبب شد تا آنان در اعتماد به روایات ایشان، گرفتار ناباوری شوند و بدین گونه منابع دریافت حدیث آنان بسیار محدود شود و در تفسیر آیات الاحکام با کمبود منابع شناخت روبرو شوند و به آرای شخصی و فهم مخدوش خود اتکا کنند! بر این اساس، آرای فقهی آنان بسیار شگفت انگیز و ناسازگار با سنت پیامبر است.

اطلاق در احکام سرقت

«السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما؛ دست مرد و زن دزد را جدا کنید.» (مائده/ 38) خوارج از آیه شریفه سه حکم فقهی درباره سرقت برداشت می کنند:
1. بریدن دست دزد از شانه، زیرا ید در لغت اسم است برای تمام عضو از شانه تا سرانگشتان. (زمخشری، کشاف، 1/ 632)
2. دست دزد بریده می شود، گرچه او از مکان دربسته ای (حرز) برنداشته باشد؛ زیرا آیه اطلاق دارد و مطلقا حکم به بریدن دست می کند، چه از مکان دربسته ای بدزدد، چه از غیر دربسته. (فخر رازی، مفاتیح الغیب، 11/ 225)
3. دست دزد باید بریده شود، هر چند اموالی که دزیده بسیار کم باشد؛ زیرا آیه دلالت در اطلاق دارد. (فخر رازی، الکبیر، 11/ 225) این در حالی است که روایات و اجماع دلالت دارد که دست سارق نباید از شانه بریده شود و مال دزدیده شده باید مقدار معینی باشد و قرار داشتن مال دزدیده در مکان نگهداری شده (حرز) شرط اجرای حکم است.

جایز نبودن تقیه

نافع بن ازرق رئیس فرقه ازارقه معتقد به جایز نبودن تقیه بود و به آیات زیر استدلال می کرد:
«ألم ترالی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم واقیموا الصلاة وآتوا الزکاة فلماکتب علیهم القتال اذا فریق منه یخشون الناس کخشیة الله او أشد خشیة؛ آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنان گفته شد اکنون دست از جهاد بردارید و نماز را برپا کنید و زکات بپردازید [ولی آنان از این دستور ناراحت بودند] ولی هنگامی که [در مدینه] فرمان جهاد به آنان داده شد، جمعی از آنان از مردم می ترسیدند همان گونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر.» (نساء/ 77) «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم؛ به زودی خداوند گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد و آنان او را دوست دارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آنان در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامت گری هراسی ندارند.» (مائده/ 54)
در نظر نافع بن ازرق، تقیه نتیجه ترس از غیر خدا و بیم از ملامت مردم است و در این آیات، خداوند خواسته است تا از غیر از او نه ترسی باشد و نه بیمی، پس مجالی برای تقیه باقی نمی ماند. ولی حقیقت این است که در اصل تقیه مورد و کاربرد و فلسفه اش این امور نیست و آیات دلالتی بر ممنوع بودن تقیه ندارد. و گویا به همین جهت بود که نجدة بن عویمر، رئیس فرقه نجدیه، از خوارج و گروهی از خوارج با نافع بن ازرق به مخالفت برخاستند و خود فرقه جدیدی به نام (نجدیه) تشکیل دادند و برای جواز تقیه به آیه شریفه استدلال کردند. (شهرستانی، ملل و نحل، 1/ 109) «وقال رجل من آل فرعون یکتم ایمانه؛ و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت.» (غافر/ 28)
هرچند گروهی از خوارج معتقد به جایز نبودن تقیه بودند، ولی در مقام عمل و مشکلات فراوانی که در پیش روی خود می دیدند، گاه تقیه می کردند و چون خویش را گناهکار می یافتند به شورش روی می آوردند. ابن زیاد، گروهی از خوارج را زندانی ساخت و گفت: «شما با یکدیگر در زندان بجنگید، هر کس دیگری را بکشد او را آزاد می کنم.» خوارج نیز چنین کردند و وقتی از زندان رهایی یافتند دیگر خوارج آنان را نکوهش کردند که «چرا برادرکشی کردید.» طواف، که یکی از زندانیان آزاد شده بود، گفت: «ناگزیر شدیم و قلبمان بدان راضی نبود.» (ابن اثیر، تاریخ کامل، 5/ 2154) این سخن طواف، در حقیقت ابراز آیه شریفه «الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان؛ به جز آنها كه تحت فشار واقع شده ‏اند در حالي كه قلبشان آرام با ايمان است.» (نحل/ 106) است که دلالت بر جایز بودن تقیه دارد!

جواز تصرف در امانت مخالفان

«ان الله یأمرکم أن تؤدوا الأمانات الی أهلها؛ خداوند به شما یاری می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید!» (نساء/ 58) نافع بن ازرق و ازارقه با استدلال به آیه شریفه می گویند: «رد امانت کافران واجب نیست و امانت دار می تواند اموال امانتی آنان را ملک خود قرار دهد.» (اشعری، مقالات الاسلامیین، 50) زیرا با توجه به آیات دیگری که خداوند اموال کافران را حلال و غنیمت مسلمانان معرفی کرده است و ریختن خون آنان را جایز دانسته است، استفاده می شود که مراد از (اهلها) کافران نیستند. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 4/ 139)
بهترین دلیل خطای ازارقه در فهم و تفسیر آیه، سبب نزول آیه است؛ زیرا در سبب نزول آیه آمده: وقتی پیامبر (ص) با پیروزی کامل وارد شهر مکه گردید، کلید کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت، تا درون خانه کعبه را از بتها پاک کند. عباس، عموی پیامبر (ص) پس از انجام آن مقصود از پیامبر خواست کلید را به او واگذارد، تا او کلید دار کعبه باشد، ولی پیامبر (ص) تقاضای او را نپذیرفت و کلید را به عثمان بن طلحه بازگرداند.

وجوب بودن بدون قید و شرط امر به معروف ونهی از منکر

خوارج معتقد به واجب بودن بدون قید و شرط امر به معروف و نهی از منکر بودند و تا آن جا که در توان داشتند در اجرای این حکم الهی کوشیدند و گاه از جان خود در این راه مایه گذاشتند. زمانی که ابن زیاد، در سال 58 هـ. ق برای تماشای اسب سواری به خارج از شهر رفت و در جایگاه خود نشست، عروة بن ادیه برادر ابوبلال مرداس خارجی پیش آمد و به انذار ابن زیاد پرداخت و از آن میان، آیاتی را قرائت کرد و سپس به دستور ابن زیاد کشته شد. آن آیه ها از این قرارند: «و ما اسئلکم علیه من أجر ان اجری الا علی رب العالمین* اتبنون بکل ریع آیة تعبثون* و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون. واذا بطشتم بطشتم جبارین؛ من در برابر این دعوت هیچ اجر و پاداشی از شما نمی طلبم. اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. آیا شما بر هر مکان بلندی بنایی از روی هوا و هوس می سازید و قصرها و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید و هنگامی که کسی را مجازات می کنید، همچون جباران کیفر می دهید.» (شعراء/ 127- 130) (ابن اثیر، تاریخ کامل، ج5/ 2156)

وجوب جهاد

خوارج در مسأله جهاد معقتد به واجب بودن جهاد برای عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر بودند و در تبلیغ و جمع آوری نیرو برای جهاد، گاه از ترساندن مردم نیز سود می بردند. ابوحمزه یکی از سران خوارج در سخنرانی خود در مدینه، انگیزه قیام و شورش خود را چنین بازگو می کند: «ما چون دیدیم روشنی های حق خاموش شده و نشانه های عدل از بین رفته است و کسانی که برای زنده کردن عدل و ظلم قیام می کنند کشته می شوند به درخواست عبدالله بن یحیی لبیک گفتیم و هرکس به دعوت عبدالله لبیک نگوید، از عذاب خداوند در امان نخواهد بود.» (ابن ابی الحدید، نهج البلاغه، 5/ 114)
برای تایید سخن خود، به آیه شریفه زیر استدلال می کند: «و من لایجب داعی الله فلیس بمعجز فی الأرض؛ و هرکس به دعوت کننده الهی پاسخ نگوید، هرگز نمی تواند از چنگال عذاب الهی در زمین فرار کند.» (احقاف/ 22) از این رو نافع بن ازرق کسانی را که به یاری ایشان نمی شتافتند و از شرکت در جهاد خودداری می کردند، هر چند پیر و مریض بودند، کافر می خواند و معتقد بود معذوران زمان او مثل معذوران در زمان پیامبر نیستند؛ زیرا معذوران زمان پیامبر در مکه بودند و راهی برای فرار از آن جا و شرکت در جهاد و یا پیوستن به دیگر مسلمانان نداشتند. (همان، 4/ 137)

آثار تفسیری خوارج

در لا به لای کتابهای تاریخی و تراجم ادبی با افرادی بر می خوریم که از دار و دسته خوارج به شمار می رفته اند و در زمینه قرآن نوشته داشته اند. معمر بن المثنی اللغوی البصری (112 ـ 211 هـ. ق) که در حدود دویست کتاب یا رساله از خود باقی گذارد از آن جمله: غریب القرآن، مجاز القرآن، معانی القرآن. (جاحظ، عمروبن بحر، الحیوان، 3/ 402)
جاحظ می نویسد: «ابوعبیده معمربن المثنی از فرقه حضریه خوارج بوده و هیچ یک از خوارج را عالم تر از او ندیدم.» (ابن خلکان، وفیات الاعیان، 3/ 62) عکرمة بن عبدالله از شاگردان ابن عباس مفسر بزرگ قرآن بود. جبیر بن غالب از فقهای برجسته خوارج بود. او که ابوفراس کنیه داشت در فقه و شاعری و خطابه متبحر بود و کتابهایی از خود بر جای گذارده، مانند: "احکام القرآن" و "المختصر فی الفقه" و "کتاب السنن و الاحکام" و و از دیگر شخصیتهای خوارج، ابوبکر بروعی نویسنده کتاب "الناسخ والمنسوخ فی القرآن" است که ابن ندیم در سال 340 هجری با او دیدار داشته است. (صدوق، التوحید/ 109)
خوارج با توجه به عقاید خاص خود، ناگزیر بودند به قرآن توجه ویژه ای داشته باشند و همین امر سبب شده بود آنها برای فهم آیات قرآن از دیگران نیز استفاده کنند. فردی ازخوارج که در فهم آیه شریفه: «وجوه یومئذ ناضرة* الی ربها ناظرة؛ در آن روز صورتهائي شاداب و مسرور است. و به پروردگارش مي ‏نگرد!» (قیامة/ 22- 23) ناتوان شده بود، نزد امام باقر (ع) آمد و پرسید:
«چه چیز را عبادت می کنی؟»
امام (ع) فرمود: «خدا را.»
خارجی گفت: «آیا او را می بینی؟»
امام(ع) پاسخ داد: «چشمها توان دیدن خدا را ندارند، ولی قلبها به حقایق ایمان، او را می بینند. خداوند به قیاس شناخته نمی شود و به حواس درک نمی گردد و به بشر شباهت ندارد، توصیف شده به آیات و شناخته شده به نشانه هاست.» (ابن ندیم، الفهرست، 340)

دلیل در دسترس نبودن آثار تفسیری خوارج

با وجود عالمان و مفسرانی بزرگ در میان خوارج و عنایت و علاقه بسیاری که آنان از خود در تفسیر قرآن نشان داده اند و برای اثبات تنها (کفر مرتکب کبیره) به 25 آیه قرآن استدلال کرده اند، اثری از تفسیرهای آنان و نامهای درخور توجهی از تفسیرهای ایشان در دست نیست و این می تواند به یکی از انگیزه های زیر باشد:
1. خوارج مانند برخی از فرقه های اسلامی (اسماعیلیان) کتابهای خود را در نهان نگهداری می کردند. ابن ندیم می نویسد: «سران خوارج بسیارند و همه صاحب تألیف نمی باشند و ممکن است کسانی را که ما صاحب تألیف ندانیم کتابی داشته باشند که به دست ما نرسیده است؛ زیرا کتابهای آنان در خفا نگهداری می شود.» (ایجی، شرح المواقف/ 60)
2. دشمنی دیگر فرق اسلامی با خوارج، سبب شده است تا آنچه از خوارج به دست می آمد در حفظ آن نمی کوشیدند، بلکه آن را نابود می کردند. چه این که اهل سنت معتقد بودند که خوارج از آن جهت که به صحابه دشنام می دهند کافرند. (البیان به نقل از: عبدالفتاح عبدالمقصود، وقعة النهروان/ 113) و جاحظ می گوید: «فقیهی را نمی یابی که کشتن خوارج را جایز نداند. و مسلمانان، خوارج را سگهای آتش می دانند.» (جاحظ، الحیوان، 1/ 271)
3. یکی دیگر از انگیزه ها، نقل و انتقالات گسترده ای بود که خوارج انجام می دادند. آنان گاه از عراق به آفریقا هجرت می کردند و در آن جا به شورش برمی خاستند و گاه به ایران و قسمتهای سیستان و کرمان و سواحل خلیج فارس و گاه به جهت فشار و شکست ناچار می شدند به سواحل جنوبی خلیج فارس فرار کنند و در این زندگی بی ثبات، آثار فرهنگی و علمی آنان آسیب می دید.
4. این احتمال نیز وجود دارد که نسخه هایی از تفاسیر خوارج در کتابخانه اسکندریه و سایر کتابخانه ها مشهور وجود داشته که بر اثر آتش سوزی ها به کلی از بین رفته است.

Sources

محمود زمخشری- کشاف- جلد 1- دارالمعرفة- بیروت

سید محمود آلوسی- روح المعانی- جلد 6- احیاء التراث

عبدالکریم شهرستانی- ملل و نحل- بیروت- دارالمعرفة- جلد 1

ابن ابی الحدید- نهج البلاغة- قم- مکتبة آیة اللّه المرعشی- جلد 4

ابن خلکان- وفیات الاعیان- جلد 5- قم- شریف رضی

عمروبن بحر جاحظ- الحیوان- احیاء التراث- جلد 3

محمد ابن الندیم- الفهرست- امیرکبیر

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information