تفسیر قرآنی مراتب نفس و وصال معنوی آن از نظر ابن سینا
English 16709 Views |در فلسفه بوعلی ظهور عقل در عالم صغیر (انسان) وابسته به تمام قوائی است که انسان در خود دارد و شامل قوای قلمروهای دون او نیز هست. نفس ناطقه که عقل فعال به انسان افاضه کرده است علاوه بر قوای نفس حیوانی و نباتی دارای قوای عملی و نظری است و عالم محسوسات را به عالم مجردات می پیوندد. انسان بین عالم محسوسات و مجردات قرار گرفته است. توسط حواس خارجی او صور عالم خارج را درک می کند و بالاخره از محسوسات نیز گذشته و به مرحله تعقل و استدلال می رسد، چون علاوه بر نفس حیوانی دارای نفس ناطقه نیز هست نفسی که با کمک عقل فعال می تواند انسان را به جهان ملکوتی و عقول مجرده هدایت کند.
تبیین مراتب نفس در تفسیر آیه نور
شیخ الرئیس در کتاب اشارات آیه نور را تأویل کرده (بسیاری از حکمای قدیم به تأویل آیه مبارکه نور پرداخته و حقایق حکمی و عرفانی را در معانی درونی آن جستجو کرده اند)، و مراتب نفس را به این طریق بیان کرده است:
1- عقل هیولانی و بالملکه
از قوتهای جان آنهائی باشند که جان بر حسب نیازمندی به سوی پرورش و افزایش گوهر خویش آنها را دارا بود تا بتواند خود را به پایه عقل بالفعل رساند. نخستین آن قوتهای قوی باشد که جان را برای دریافتن معقولات آماده کند گروهی این قوت را عقل هیولانی نامند و او به منزله مشکات باشد بالاتر از این قوت دیگری باشد و هنگامی نفس دارنده این قوت می شود که دانشهای نخستین را دریافته و برای اندوختن معقولهای دومی آماده باشد دانشهای دومی را یا به اندیشه پی برد چنانچه توانا نباشد و یا به حدس بیابد اگر توانا بود اولی در مثل همچون شجره زیتونیه و دومی مانند خود زیت است و نفس را در این پله در هر دو صورت عقل بالملکه خوانند و مانند زجاجه باشد اما نفس بزرگواری که دارای قوت قدسیه شود یکاد زیتها یضییء درباره وی راست آید.
2- عقل بالفعل و مستفاد و فعال
از این مرتبه گذشته نفس را قوتی باشد و کمالی و همانا کمال این باشد که نفس معقولات را بالفعل ببیند در حالتی که در ذهن متمثل و بر وی پیدا باشند و نقشهای معقولات بر روی ذهن همچون نور علی نور باشد اما قوت پس از این باشد که معقولی را که نفس بیشتر اندوخته و از اندوختن آن دست کشیده هرگاه بخواهد بی اینکه به اندوختن تازه حاجت باشد او را حاضر و مشاهده کند و این قوت که گویا به خود روشن است مصباح را ماند آن کمال را عقل مستفاد و این قوت را عقل بالفعل نامند و آنکه جانها را بر این مراتب گذر می دهد و از عقل بالملکه به عقل بالفعل و از عقل هیولانی به عقل بالملکه می رساند او عقل فعال و در مثل مانند نار بود (که از وی روشنی گیرند) (اشارات، ص 63-64).
انسان در خود طبیعت جمادات و نباتات و حیوانات را در بردارد و در عین حال بالقوه دارای طبع ملکوتی نیز هست. انسان که بعد از عناصر و جمادات و نباتات و حیوانات و نیز نفوس فلکی و عقول مجرده خلق شده است آخرین مخلوق خداوند است. خلقت با عقل اول آغاز شده و با موجودی که استعداد تعقل دارد خاتمه می یابد. انسان اشرف انواع این عالم است چون دارای عقل است همانطور که عقل اشرف موجودات عالم است.
همانطور که بالاترین اصل جهان کبیر عقل است که بر همه موجودات حکمفرمائی می کند، در جهان صغیر نیز عقل بر تمام قوای نفسانی و جسمانی حکومت می کند و نیروهای گوناگون نفس انسان همگی مراحلی است بین حیات نباتی و ملکوتی.
وصال معنوی روح در قصیده عینیه
روح انسان بین زمین و آسمان قرار گرفته و سعادت آن در اتحاد با عالم عقول و ترک جهان محسوسات است (به نظر شیخ کمال واقعی نفس انسان در این است که خود یک عالم عقلانی شود که در آن تمام نظم جهانی و مراتب وجودی منعکس است. رجوع شود به مقاله نهم فصل هفتم از الهیات شفا). این وصال غایت زندگی انسان و معنی هستی او در این جهان است. چنانکه عالم از تعقل ذات باری تعالی پدید آمده است در تعقل انسان به مبدء و اصل خویش باز می گردد. شیخ روح انسان را گم گشته در این عالم ظلمت دانسته که موطن اصلی خود را فراموش کرده و در سرگردانی است پس باید انسان بار دگر منزلگاه اصلی خود را بیاد آورد و به سوی آن حرکت کند.
در قصیده عینیه معروف خود شیخ می نویسد:
فلای شیء اهبطت من شامخ *** عال الی قعرالحضیض الا وضع
ان کان اهبطها الا له بحکمة *** طویت علی الفطن البیب الاورع
فهبوطها ان کان ضربه لازب *** لتکون سامعة لما لم تسمع
و تعود عالمة بکل خفیه *** فی العالمین فخرقها لم یرفع
و هی التی قطع الزمان طریقها *** حتی لقد غربت بغیر المطلع
فکانما برق تالق بالحمی *** ثم انطوی فکانه لم یلمع
که به زبان فارسی چنین ترجمه شده است:
برای چه فرود آمد ز بالا *** بسوی این مکان پست خامل
اگر بوده فرود او ز حکمت *** که مخفی مانده بر اشخاص عاقل
هبوط او بود از بهر آنکه *** فرا گیرد هر آنچه بود جاهل
ز دانش او کند آهنگ بالا *** چرا منظور او ناگشته حاصل
فلک ببریده راه و رسم او را *** برفت او همچنانکه بوده عاطل
زمان وصل او بس کوته آمد *** مثال برق ناگه گشته زائل
Sources
سید حسین نصر- نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت- خوارزمی 1377- صفحه 400-397
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites