انواع استفاده از صنایع ادبی در آیات و روایات (اقتباس)

فارسی 6019 نمایش |

فرق اقتباس و تلمیح

فرق اقتباس و تلمیح در این است که تلمیح عبارت از این است که در ضمن کلام اشارتی لطیف به آیه قرآن یا حدیث یا مثل سایر یا داستان یا شعری معروف کنند ولی عین آن را نیاورند، اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر (درج)، یا قسمتی از آن را که حاکی و دلیل بر تمام جمله اقتباس شده باشد بیاورند. مثلا دو بیت زیر از سعدی و مختاری غزنوی که اشاره به داستان پیراهن یوسف و روشنی چشم یعقوب است جزو صنعت تلمیح است که به ترتیب گویند:
بوی پیراهن گم گشته خود می شنوم *** گر بگویم همه گویند ضلالی است قدیم
«سعدی»
از مدحت تو راحت پیراهن یوسف *** در ذکر تو خاصیت انگشتری جم
«مختاری غزنوی»
اما بیت زیر از مختاری مربوط به همان داستان پیراهن یوسف، جزو اقتباس است:
القوه علی وجه ابی یأت بصیرا *** در شأن تو شاه از پسر تاجورت باد
که اشاره است به آیه 93 از سوره یوسف «اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیرا؛ اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود.»

اتحاد اقتباس و ارسال المثل

گاهی اقتباس با صنعت ارسال المثل متحد می شود، و این اتفاق در جایی است که یک مثل مشهور یا شبه مثل را گرفته باشند (خواه از آیات کریمه و احادیث مأثوره باشد یا نباشد) مانند آیه «و جعلنا من الماء کل شیء حی؛ و هر چیز را از آب زنده ساختیم.» (انبیاء/ 30) و یا مثل «الخیر معقود بنواصی الخیل؛ خیر و برکت به پیشانی اسبان بازبسته است.» (که در حقیقت کنایه از نیروی سپاه و لشگر و سواران جنگجوی است) مثال این اقتباس از سعدی است که گوید:
احمد الله تعالی که به ارغام حسود *** خیل باز آمد و خیرش به نواصی معقود
همین طور حدیث «مطل الغنی ظلم؛ مسامحه و امروز و فردا کردن در ادای وام داران از کسی که تمکن و قدرت مالی و امکان یاری داشته باشد ظلم است.» و این معنی را حکیم مختاری غزنوی اقتباس کرده و سروده است:
بر خاطر عزیز فراموش گشته ام *** «مطل الغنی ظلم» ندانی چنین بود
که ارسال مثل نیز هست.
اما «پنج شین» که سعدی از فردوسی گرفته، تنها اقتباس است. فردوسی فرماید:
از این پنج شین روی رغبت متاب *** شب و شاهد و شمع و شهد و شراب،
که سعدی از او اقتباس کرده و سروده است:
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی *** غنیمت است دمی روی دوستان بینی

دیدگاههای متفاوت فرق اسلامی درباره اقتباس

باید در نظر داشت که اقتباس آیات و احادیث را در نظم و نثر، به وسیله شاعران و نویسندگان، همه فرقه های مسلمان جایز نمی دانستند، به ویژه مالکیه این کار عظیم را تحریم کرده و در این باره سخنان تندی گفته اند. اما فرقه های دیگر به ویژه شافعیه اقتباس از قرآن و حدیث را جایز دانسته اند و یک دلیل آنان بر جواز این کار شیوع اقتباس از این دو منبع فیض از روزگاران قدیم بوده است، چه، بسیاری از علمای دین که خود طبع شعر یا ذوق نویسندگی داشته اند در گفته ها و نوشته های خود از آن دو اقتباس های بسیار کرده اند، و این کار از کثرت وضوح احتیاجی به ذکر مثال و آوردن دلیل ندارد. بسیاری از فقیهان مذاهب مختلف از اقتباس آیات و احادیث به ویژه در ایراد خطبه و وعظ و مدح پیامبر اکرم (ص) و بزرگان دین و پاکان تشویق نیز کرده اند. تنها موردی که همه علمای دین اجماعا از اقتباس منع کرده اند، مورد هجو (دشنام گویی) و هزل (یاوه سرایی) است.

توارد، نتیجه نزدیکی افکار و برداشتهای یکسان
به این نکته نیز توجه باید داشت که هر کجا ما بین دو گوینده یا نویسنده در لفظ و معنی و مضمون مشابهتی و یا موافقتی دیده شود نباید آن را به سرقت، انتحال یا اقتباس حمل کنیم. چه ممکن است این اتحاد لفظی یا معنوی بر سبیل توارد باشد. و مقصود از توارد این است که دو گوینده یا نویسنده مضمون یا نکته ای را بگویند بی آنکه یکی از دیگری گرفته باشد، زیرا ممکن است مأخذ آنها یک آیه قرآن یا حدیثی مأثور یا مثلی معروف بوده باشد که هر دو مستقیما از آن استفاده کرده باشند. برای نمونه، در ابیات زیر که از فردوسی و سعدی و متضمن ارسال مثل است به طور قطع نمی توان گفت که سعدی از فردوسی اقتباس کرده است، چه ممکن است سعدی مستقیما به همان مثل معروف نظر داشته باشد که فردوسی بدان توجه یافته بوده است. فردوسی می فرماید:
ز ناپاک زاده مدارید امید *** که زنگی به شستن نگردد سفید
و سعدی می گوید:
ملامت کن مرا چندان که خواهی *** که نتوان شستن از زنگی سیاهی
مأخذ هر دو گوینده به احتمال قوی، مثلی معروف است که می گوید «زنگی به شستن سفید نمی شود.» توارد، گاهی در مسائل علمی و فلسفی نیز پیش می آید. مثلا «حساب جامعه و فاضله» را نیوتن انگلیسی (1642- 1717م.) و لایب نیتز آلمانی (14646- 1716م) هر دو کشف کرده بودند و از کار همدیگر خبر نداشتند. چون کشف خود را منتشر ساختند، لایب نیتز به ویژه سر و صدا راه انداخت و نیوتن را به انتحال (یعنی دزدی علمی) نسبت داد ولی نیوتن ساکت بود. بعدها چون پژوهشگران کار هر دو دانشور را بررسی کردند معلوم شد که هر چند هر دوی آنها به یک نتیجه رسیده بوده اند، اما راهها و شیوه های تحقیق آن دو متفاوت بوده است و بدین ترتیب اختلاف پایان یافت. (دائرةالمعارف بریتانیکا، ص 205- 206)

نگاهی به کاربرد صنعت تمثیل

تمثیل (Likening, Comparing)، در لغت همانند ساختن است، و در اصطلاح ادیبان عبارت از تشبیه چیزی به چیزی یا شخصی به شخصی است تا از آن فایده ای معنوی حاصل شود. اما اصل مثل مأخوذ از مثال است و در تعریف آن گفته اند: قولی سایر یا مشهور است و چنان است که در آن حال چیز دوم را به چیز اول همانند سازند. و اصل در آن تشبیه است. برخی مثل را به معنی عام تر گرفته و گفته اند: مثل عبارت از تعریفی است که ظاهرا حقیقت ندارد ولی باطن آن از حکمت های شافی آکنده است. ولی امروزه هر سخن نغز غریب متداول در زبانها را که نکته یی اخلاقی، فلسفی، دینی، سیاسی و ادبی در آن باشد مثل می توان گفت. اما اینکه گفتیم مثل عبارت از تعریفی است که ظاهرا حقیقتی نداشته باشد دلیلش این است که مثل غالبا از اشیاء، جمادات و درختان و جانوران بی زبان و مانند آنها حکایت می کند، و در آن ظاهرا حقیقتی نیست، ولی در درون آن، معانی عالیه و تعالیم پر مغز و نغز نهفته است که شنونده از آن حکمتی می آموزد یا فایده یی می اندوزد.
امام فخر رازی می گوید: «المثل فی اصل کلامهم بمعنی المثل و هو النظیر، و یقال مثل و مثیل کشبه و شبه و شبیه؛ ثم قیل للقول السائر الممثل مضربة بمورده مثل، و شرطه ان یکون قولا فیه غرابه من بعض الوجوه؛ مثل در اصل کلام ایشان به معنی مثل است و آن نظیر را گویند، و گویند مثل و مثل و مثیل، مانند شبه و شبه و شبیه. آنگاه هر سخنی را که در میان مردم می گردد و به عنوان تمثیل در جای خود به کار می رود مثل می گویند. و شرط آن این است که سخنی باشد که از برخی جهات در آن غرابتی باشد.»
کاربرد مثل نیز فواید بسیار دارد، چه زبان مثلی از خشکی و تلخی پند و اندرز می کاهد، و خاطر را لذت و طبع را مسرت می بخشد و در الفاظ اندک معانی بسیار مندرج می سازد، و در قالب سخنان کوتاه اندیشه های ژرف ارائه می دهد و در پرده کنایه و اشاره که از تصریح بلیغ تر و رساتر است مطالب والا و نکته سنجی های خردمندانه تعلیم می دهد و از اینجاست که ابن مقفع ادیب بزرگ تازی نویس پارسی نژاد می گوید: «هرگاه سخن را در جامه مثل ادا کنند، گفتن آن آشکارتر، شنیدن آن شگفت تر و توسط آن امکان بیان انواع سخن بیشتر و وسیع تر می شود.» و ابراهیم نظام بلخی (221ه. ق) متکلم معروف و سخندان گفته است: «در مثل چهار چیز گرد می آید که در انواع دیگر سخن نیست: کوتاهی لفظ، اصابت معنی، نیکی تشبیه، و پسندیدگی کنایه، و این نهایت بلاغت است.»
گویند ابوالعیناء (242ه.ق) شاعر نابینای حاضر جواب، روزی به خدمت متوکل خلیفه عباسی (خلافت، 237- 247هـ. ق.) در آمد. یکی از امیران شوخ طبع نیز حاضر بود. و قضا را او نیز زشت روی بود، و ابوالعیناء نیز آن را شنیده بود. امیر با دیدن او گفت: «این شاعرک زشت روی لایق حضور در دربار خلیفه نیست.» ابوالعیناء برفور گفت «ضرب لنا مثلا و نسی خلقه؛ برای ما مثلی زد ولی خلقت خود را فراموش کرد.» (یس/ 78) باز امام فخر رازی می گوید: «مقصود از مثل زدن (ضرب الامثال) این است که امثال در دلها چنان اثر می نهد که وصف شئ در نفس خود هرگز آن اثر را نمی گذارد، و این برای آن است که غرض از مثل، تشبیه کردن نهان به آشکار و غایب به حاضر است، و بدینسان وقوف بر ماهیت آن مؤکد می شود و حس مطابق عقل می گردد، و این موجب نهایت ایضاح و روشنگری است. آیا نمی بینی که چون ترغیب در ایمان آوردن خالی از زدن مثلی برای آن باشد، افتادن آن در دل مانند زمانی که از آن به نور مثل بزنند مؤکد نمی شود؛ و نیز هرگاه مردم را از کافر شدن صرفا با یاد کردن آن تحذیر کنند زشتی آن در خردها مؤکد نمی گردد مانند زمانی که آن را به ظلمت ممثل سازند؛ و یا هرگاه به ضعف و سستی کاری از کارها خبر دهند و مثل آن را به تار عنکبوت زنند، این کار در بیان صورت آن کار بلیغ تر از آن باشد که صرفا از ضعف خود آن کار خبر دهند، و از اینجاست که خدای تعالی در کتاب مبین خود، و در کتب های دیگر خود مانند آن امثال زیادی یاد می کند چنانکه می گوید:«و تلک الامثال نضربها للناس؛ و اين مثلها را براى مردم مى ‏زنيم.» (عنکبوت/ 43) و یکی از سوره های انجیل، «سوره الامثال» است.»
امام فخر و ابوالفتوح و بسیاری از مفسران گفته اند که معمولا وقتی در کتاب کریم مثل به کار می رود معنی آن وصفی است که دارای پایگاه بزرگی از عظمت و جلالت است. مثلا در آیه «و لله المثل الاعلی؛ خدای راست مثل والاتر.» (نحل/ 60) یعنی خدای راست وصفی که آن را پایگاهی از عظمت و جلالت است. و نیز هرگاه قصه یا صفتی دارای پایگاه و منزلت و در آن غرابتی باشد از آن به مثل استعاره می کنند. و در این آیه هم که می گوید «مثلهم کمثل الذی استوقد نارا؛ گویی می گوید قصه عجیب ایشان مانند قصه کسی است که آتشی برافروخت.» (بقره/ 17) و همین طور است آنجا که می گوید «مثل الجنه التی وعد المتقون؛ مثل بهشتی که پرهیزگاران را وعده کرده اند.» (رعد/ 35) یعنی قصه و صفت بهشتی که بر تو یاد کردیم از شگفتی های این بهشت شگفت؛ و همین طور آنجا که می گوید «مثلهم فی التورات؛ وصف و قصه و شأن ایشان در تورات است که از آن به شگفتی اندر شوند.» (فتح/ 29) و به سبب همین غرابت و شگفتی که در معنی مثل هست گویند: فلان مثله فی الخیر و الشر، یعنی قصه و صفت ایشان در خیر و شر، و معمولا از آن صفتی برای عجیب بودن بیرون می کشند.
ابوالفتوح رازی نیز این معنی را گوشزد کرده، چنانکه می نویسد «اما ضرب مثل را معنی وصف و بیان باشد از طریق تشبیه حالی به حالی، چنانکه گفت "ضرب لکم مثلا من انفسکم؛ براى شما از خودتان مثلى زده است." (روم/ 28) یعنی: وصف لکم. و مثل و مثل [یکی] باشد چون شبه و شبه؛... و اگر چه مثل شبه باشد، اما در اصل وضع و عرف فرق ظاهر است میان تشبیه و تمثیل، چه تشبیه را نهاد این باشد که زید مانند عمرو است و این چون آن است، و تمثیل این باشد که زید مثل کذا و کذا؛ پس این تمثیل حال بود به حال، و حال آنکه آن تشبیه شخص بود به شخص.»
اینک یک نمونه از ضرب المثل های قرآنی را یاد می کنیم و تفسیر آن را باز می نویسیم:
«الم ترکیف الله مثلا کلمه طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء* تؤتی اکلها کل حین باذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون؛ آیا ندیدی که چگونه خدا مثلی زد: سخن پاک چون درخت پاکی است که ریشه آن استوار است و شاخه آن در آسمان است؛ میوه خود را در هر زمان [مقتضی] می دهد به فرمان پروردگارش. و خدا مثل ها برای مردم می زند باشد که ایشان پند گیرند.» (ابراهیم/ 24- 25)
«... در کلام محذوفی است و تقدیر آن است که کثمره شجره طیبه مانند میوه ی درختی پاک، برای آنکه معلوم است که تا درخت خوش نباشد میوه او خوش نباشد... و گفتند: مراد به کلمه دعوت رسول (ص) است خلق را به ایمان و عمل صالح، و برای آن کلمه خواند آن را که آن دعوت به کلمه و کلام راست شود... و فرعها فی السماء، و شاخ آن درخت از بلندی و رفعت در آسمان است. اصلها ثابت و فرعها نابت اصلها راسخ و فرعها شامخ اصلها اصیل و فرعها طویل. اصلها منیع و فرعها رفیع؛ همچنین کلمه شهادت لا اله الا الله در دل مؤمن ثابت و راسخ است اصل او، و آن ایمان است از توحید و نبوت و عدل و امامت [و معاد]، تصدیق این به دل است، و فرع او عمل صالح است... برخی اهل معانی گفتند آنچه مشبه است به اصل، علم است و آنچه مشبه است به فرع، عمل است از آنچه بنای عمل بر علم است چنانکه فرع از اصل پیدا شود. آنگه درخت را وصف کرد و گفت تؤتی یعنی تعطی، و «اکل» میوه باشد، و در «حین» خلاف کردند. عبدالله عباس، به یک روایت، گفت که مراد به حین شش ماه است (و این قول سعید جبیر و قتاده و حسن است) و این از امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) نیز روایت شده و مذهب ما [نیز] این است.»
از انس مالک روایت کردند که رسول (ص) گفت: «مثل این دین چون درختی است رسته، ایمان به خدا اصل او است، و زکات شاخ او است، و روزه رگ های او است، و برادری کردن با همدیگر (برای خدا) نبات او است، و خوی نیک برگ او است، و باز ایستادن از حرام میوه او است... آنگاه گفت خدای تعالی برای مردمان مثل می زند تا مگر ایشان اندیشه کنند و به یاد خدا باشند.»
زمخشری گوید: «مراد از «کلمه طیبه»، کلمه توحید است و گفتند: هر سخن نیکو مانند تسبیح و تمحید و استغفار و توبه و دعوت به حق.»
طبرسی آورد که مقصود از «شجره» پیامبر اکرم (ص) و مراد از «فرع» امام علی (ع) است.
 

 

منـابـع

علی اصغر حلبی- تاثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی- انتشارات اساطیر 1374

امام محمد غزالی- احیاءالعلوم

تفسیر ابوالفتح رازی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد