علت نزول عذاب بر قوم عاد

English 6782 Views |

هود (ع)

هود پیغمبر، مانند سایر انبیای الهی رسالت خود را با دعوت به پرستش خدای یکتا و دست کشیدن از پرستش بت ها شروع کرد و به ایشان فرمود: «ای مردم! خدای یگانه را بپرستید که جز او معبودی ندارید؛ چرا تقوا پیشه نمی کنید؟» و به دنبال این دعوت آسمانی و جان بخش این نکته را نیز همانند سایر پیغمبران تذکر می داد که «من از شما اجر و مزدی (برای تبلیغ رسالت خویش) نمی خواهم که مزد من تنها با آن خدایی است که مرا آفریده است؛ چرا نمی اندیشید تا بدانید که من به منظور اندوختن ثروت یا کسب ریاست برشما، دست به کار تبلیغ نشده ام و فقط از روی خیرخواهی وانجام وظیفه است که شما را از بت پرستی نهی و به خداشناسی دعوت می کنم. من رسالت های پروردگار خویش را به شما ابلاغ کرده و خیرخواه امینی برای شما هستم. ای مردم! از خدا بترسید و (حرف مرا بشنوید) از من پیروی کنید. از آن خدایی بترسید که به آن چه می دانید، نیرو و کمکتان داده، به وسیله چهارپایان و پسرانتان کمکتان کرده و به باغ ها و چشمه سارها و به راستی که من از عذاب آن روز بزرگ بر شما ترسانم.» (شعراء/ 126- 136)
اما آن مردم خیره سر به جای اطاعت از سخنان خیرخواهانه هود در پاسخ او گفتند: «بر ما یکسان است چه ما را پند دهی و چه پندمان ندهی، که این کار (بت پرستی) رفتار گذشتگان ماست و ما دست بردار نیستیم.»

آزاری که هود از مردم کشید

می گویند نخستین باری که هود در جمع آن مردم بت پرست آمد و آن ها را به خدای یگانه دعوت کرد، بدو گفتند: «ای هود تو نزد ما مورد وثوق و شخص امینی هستی!» هود گفت: «من پیغمبر خدا هستم که نزد شما آمده و می گویم که دست از پرستش بت ها بردارید.» وقتی این سخن را شنیدند، برخواسته و بدو حمله کردند و او را به حدی کتک زدند که یک شبانه روز بیهوش روی زمین افتاد. چون به هوش آمد گفت: «پروردگارا! من مأموریت خود را انجام دادم و رفتار مردم را نیز مشاهده کردی.» در این وقت جبرئیل برآن حضرت نازل شد و عرض کرد: «ای هود! خدای تعالی به تو دستور می دهد که به کار خود ادامه دهی و از دعوت مردم خسته نشوی. خدا وعده فرموده ترس و وحشتی از تو در دل آن ها بیفکند که دیگر قادر به آزار و کتک زدن تو نباشند.»
هود برخاست و برای بار دوم نزد آن ها آمد و گفت: «شما در زمین سرکشی کرده و فساد را از حد گذرانده اید.» قوم او که دیدند دوباره هود به سروقت آن ها آمده گفتند: «ای هود! از این حرف ها دست بردار که اگر این بار به تو حمله کنیم چنان تو را می زنیم که بار اول را از یاد ببری!»
هود گفت: «از این سخن ها دست بردارید. به سوی خدا بازگردید و به درگاه او توبه کنید.» مردم در صدد آزار وی برآمدند و چون از او وحشت داشتند، همگی به صورت دسته جمعی برای آزار او پیش آمدند، ولی هود فریادی بر سرآن ها زد که همه شان فرار کردند. هود به آن ها گفت: «ای مردم! به راستی که شما کفر و ناسپاسی را مانند قوم نوح از حد گذرانده اید و سزاوار هستید تا همان طور که نوح درباره قوم خود نفرین کرد، من هم شما را نفرین کنم.»
گفتند: «ای هود! خدایان قوم نوح ناتوان بودند، ولی خدایان ما نیرومند هستند و خود ما نیز مردمان قوی پنجه هستیم. تو ما را با قوم نوح یکسان مپندار.» از جمله سخنان ناهنجاری که به هود می گفتند، آن بود که به او می گفتند: «ما تو را آدمی سفیه و نادان می بینیم و گمان داریم که دروغگو هستی.» هود گفت: «ای قوم! من سفیه نیستم، بلکه فرستاده پروردگار جهانیانم.» (هود/ 11) «ای مردم! از پروردگار خود آمرزش بخواهید و سپس به درگاهش توبه آرید تا باران فراوان بر شما ببارد و نیرویی بر نیروی کنونی که دارید بیفزاید (و نیرومندتر شوید) و به حال کفر و نافرمانی از دعوت من رونگردانید.» (هود/ 52)

عکس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود

قوم هود (ع) در برابر اندرزهای پر مهر حضرت هود (ع) به جای این که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشی پرداختند، با صراحت او را تکذیب کردند، و گفتند: «برای ما تفاوت نمی‎کند، چه ما را اندرز بدهی یا ندهی. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمی‎کشیم، و این تهدیدهای تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمی‎شویم.» (شعراء/ 136- 139)
نیز به هود گفتند: «آیا آمده‎ای که ما را (با دروغهایت) از معبودهایمان بازگردانی؟ اگر راست می‎گویی عذابی را که به ما وعده داده‎ای بیاور.» (احقاف/ 22)
حضرت هود (ع) آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آنها به سوی حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آنها نشان داد، و با اصرار و تکرار، آنها را از انحراف و گمراهی بر حذر می‎داشت، ولی تنها اندکی از آن قوم، به هود (ع) ایمان آوردند، و اکثریت قاطع مردم، رو در روی هود (ع) قرار گرفتند و نسبت دروغگویی، جنون و ابلهی به هود (ع) دادند و بر کفر و عناد خود افزودند. (اقتباس از آیه 54 هود و آیه 66 اعراف) قرآن گوشه‎ای از داستان گفتگوی هود (ع) با قومش را چنین بیان می‎کند: «هود: ای قوم من! تنها خدا را بپرستید، جز او معبودی برای شما نیست، آیا پرهیزکاری پیشه نمی‎کنید؟
بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانی و سبک مغزی می‎نگریم، ما به طور قطع تو را دروغگو می‎دانیم.
هود: ای قوم من! هیچ گونه ابلهی و سفاهت در من نیست، بلکه من فرستاده‎ای از سوی خدا به سوی شما هستم، پیامهای خدا را به گوش شما می‎رسانم و خیرخواه امین برای شما هستم. آیا تعجب می‎کنید که دستور آگاهی بخش خداوند توسط مردی از میان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهی بترساند؟
بزرگان قوم: آیا به سراغ ما آمده‎ای که تنها خدای یگانه را بپرستیم، ولی آن چه را که پدرانمان می‎پرستیدند، رها سازیم، اگر راست می‎گویی آن چه را که از عذاب به ما وعده می‎دهی بیاور.
هود: پلیدی و غضب پروردگارتان، شما را فراگرفته است، آیا با من در مورد نامهایی که شما و پدرانتان بر بتها نهاده‎اند، ستیز می‎کنید؟ در حالی که خداوند هیچ دلیلی درباره آن نازل نکرده است؟ پس شما منتظر (شکست من) باشید و من نیز در انتظار عذاب شما خواهم بود.» (اعراف/ 65- 71)

جواب رد قوم هود به آن حضرت

خداوند می فرماید: «قالوا یا هود ما جئتنا ببینة و ما نحن بتارکی آلهتنا عن قولک و ما نحن لک بمؤمنین* إن نقول إلا اعتراک بعض آلهتنا بسوء قال إنی أشهد الله و اشهدوا أنی بری ء مما تشرکون؛ گفتند: ای هود تو بر نبوت خود شاهدی برای ما نیاوردی و ما هرگز به خاطر گفتار تو از خدایانمان دست بر نداشته و به تو ایمان نخواهیم آورد. و جز این در باره تو نظر نمی دهیم که به نفرین بعضی از خدایان ما دچار بیماری روانی شده ای، هود گفت: من الله را شاهد دارم و خود شما نیز شاهد باشید که من از شرک ورزیدنتان بیزارم.» (هود/ 53- 54)
هود (ع) در آیه «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره إإن أنتم إلا مفترون؛ گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را هیچ خدایی جز او نیست، [و] شما [در شرک به خدا] دروغ بافانی بیش نیستید.» (هود/ 50) از مردمش دو چیز خواسته بود: یکی اینکه خدایان دروغین را ترک نموده و به عبادت خدای تعالی برگردند و یکتاپرست شوند،، و دوم اینکه به او ایمان بیاورند و اطاعتش کنند و خیرخواهی هایش را بپذیرند. مردم در پاسخ آن جناب هر دو پیشنهادش را رد کردند، هم بطور اجمال و هم بطور تفصیلش را. اما بیانگر رد سربسته آنان جمله کوتاه" ما جئتنا ببینة" است که گفته اند: تو دلیل و معجزه ای بر دعوت خود نداری تا ما ناگزیر باشیم دعوت تو را بپذیریم و هیچ موجبی نیست که گوش دادن به سخنی را که چنین وصفی دارد بر ما واجب کند.
اما بیانگر رد کلی و جامع آنان جمله "و ما نحن بتارکی آلهتنا عن قولک" است که گفته اند: ما دعوت تو را مبنی بر اینکه شرکا و خدایان خود را به صرف دعوت تو رها کنیم نخواهیم پذیرفت، و دعوت دوم آن جناب را مبنی بر اینکه به وی ایمان آورند و اطاعتش کنند اینطور رد کردند که: "و ما نحن لک بمؤمنین" و با این جمله آن جناب را از قبول هر دو خواسته اش نومید کردند. آن گاه برای اینکه آن جناب به طور کلی از اجابت آنان مایوس شود نظریه خود را برایش شرح داده و گفتند: "إن نقول إلا اعتراک بعض آلهتنا بسوء" که کلمه "اعتراء" به معنای برخورد و اصابه است یعنی گفتند: فکر ما در باره تو جز به این نرسیده که بعضی از خدایان ما تو را آسیب رسانده اند و به خاطر اینکه تو به آنها توهین و بدگویی کرده ای بلایی از قبیل نقصان عقل یا دیوانگی بر سرت آورده اند و در نتیجه عقلت را از دست داده ای، پس دیگر اعتنایی به سخنان دعوت گونه تو نیست.

نزول عذاب بر قوم عاد

خداوند در سوره اعراف می فرماید: «قال قد وقع علیکم من ربکم رجس و غضب... فانتظروا انی معکم من المنتظرین* فانجیناه و الذین معه برحمة منا و قطعنا دابرالذین کذبوا بایاتنا و ماکانوا مؤمنین؛ هود (ع) گفت: پلیدی و غضب از سوی پروردگارتان شما را فراگرفته است... پس منتظر باشید، من هم با شما انتظار می کشم (شما انتظار شکست من و من انتظار عذاب الهی بر شما) سرانجام او و کسانی را که با او بودند به رحمت خود نجات بخشیدیم و ریشه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند قطع کردیم.» (اعراف/ 71- 72)
علاوه بر آیه فوق در آیه دیگری در مورد سرانجام قوم عاد می فرماید: «و لماجاء امرنا نجینا هودا و الذین امنوامعه برحمة منا و نجیناهم من عذاب غلیظ؛ و هنگامی که فرمان ما فرارسید، «هود» و کسانی را که به او ایمان آورده بودند به رحمت خود نجات دادیم و آنها را از عذاب شدید رهایی بخشیدیم.» (هود/ 58)
از آیاتی که در این موضوع ذکر شده این نکته استفاده می شود که سنت خداوند برمجازات ستمگران و منکران نبوت و توحید تغییر ناپذیر است و هیچ قومی که به آن شرایط می رسد نمی تواند راه نجات و فراری داشته باشد و نیز سنت نصرت و امداد خاص خداوند بر مؤمنین و موحدین آشکار است که بالاخره خداوند آنهایی را که دینش را یاری کرده اند نجات می دهد و مدد می رساند.

علت نزول عذاب بر قوم عاد

خداوند در سوره عنکبوت می فرماید: «و عادا... زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل و کانوا مستبصرین؛ ما طایفه عاد را نیز (هلاک کردیم زیرا) شیطان اعمالشان را برای آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت، در حالی که بینا بودند.» (عنکبوت/ 38)
آیه شریفه تصریح می کند که قوم عاد که ابزار لازم را برای پیمودن راه حق داشتند (از قبیل حضرت هود (ع)) اما در عین حال کارشان به جای کشیده شد که شیطان توانست بر آنها نفوذ کنند و اعمال آنها را نیک جلوه دهد تا نیازی به راهنما احساس نکنند و راه خدا را بر آنها مسدود نمود از این رو به عذاب دردناک خداوند گرفتار شدند. و خداوند در سوره هود می فرماید: «و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا أمر کل جبار عنید * و أتبعوا فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة ألا إن عادا کفروا ربهم ألا بعدا لعاد قوم هود؛ و این قوم عاد که اثری به جای نگذاشتند آیات پروردگارشان را انکار نموده، فرستادگان او را نافرمانی کردند و گوش به فرمان هر جباری عناد پیشه دادند، و در نتیجه از پروردگار خود غافل شدند.» (هود/ 59- 60) نتیجه اش این شد که برای خود لعنتی در دنیا و آخرت به جای گذاشتند و خلاصه این سرگذشت این شد که قوم عاد به پروردگار خود کفر ورزیدند و گرفتار این فرمان الهی شدند که مردم عاد قوم و معاصر هود پیامبر از رحمت من دور باشند. سه خصلت قوم هود که به خاطر آن ملعون دنیا و آخرت شدند.
انکار آیات الهی، نافرمانی انبیاء و اطاعت از جباران بوده که خداوند در این آیات آن را مطرح می نماید:
«و اتبعوا أمر کل جبار عنید» دستورات هر جبار و زورگوی عنیدی را که داشتند پیروی کردند و همین گوش به فرمان جباران بودن، آنان را از پیروی هود (ع) و پذیرفتن دعوتش باز داشت، و کلمه "جبار" به معنای گردن کلفتی است که با اراده خود بر مردم غالب گشته و آنان را اجبار می کند تا مطابق دلخواه او عمل کنند، و کلمه "عنید" به معنای کسی است که عناد و زیر بار حق نرفتنش شدید و بسیار باشد. خدای تعالی سپس وبال امر آنان را بیان کرده، می فرماید: «و أتبعوا فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة» یعنی به خاطر آن سه خصلت نکوهیده، لعنت در همین دنیا و در قیامت دنبالشان کرد و از رحمت خدا دور شدند، مصداق این لعن همان عذابی بود که آن قدر تعقیبشان کرد تا به آنها رسید و از بینشان برد، ممکن هم هست مصداقش آن گناهان و سیئاتی باشد که تا روز قیامت علیه آنان در نامه اعمالشان نوشته می شود و تا قیامت هر مشرکی پیدا شود و هر شرکی بورزد، گناهش به حساب آنان نیز نوشته می شود چون سنت گذار کفر بودند، هم چنان که قرآن کریم در باره همه سنت گذاران فرموده: «و نکتب ما قدموا و آثارهم؛ هر چه را از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم.» (یس/ 13)
بعضی از مفسرین جمله مورد بحث را اینطور معنا کرده اند که نتیجه آن خصلت های نکوهیده شان این شد که هر انسانی که بعد از آن قوم آمد و از سرگذشت آنان خبردار شد و آثار آنها را دید و یا پیامبران بعد، سرگذشت آنان را برایش بازگو کردند لعنتشان کرد. این معنای لعنتشان در دنیا بود و اما لعنتشان در روز قیامت مصداقش عذاب جاودانه ای است که در آن روز گریبانشان را می گیرد چون روز قیامت روز جزا است نه جز آن.
«ألا إن عادا کفروا ربهم ألا بعدا لعاد قوم هود» یعنی آگاه باشید که قوم عاد به پروردگار خود کافر شدند، بنابراین، منصوب شدن کلمه "ربهم" در آیه به خاطر این است که حرف جر "با" از آن حذف شده، و به اصطلاح اهل ادب، منصوب به خاطر نزع خافض است، و جمله "ألا إن عادا کفروا ربهم" خلاصه جمله "و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا أمر کل جبار عنید" است، و جمله "ألا بعدا لعاد قوم هود" خلاصه جمله "و أتبعوا فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة" است. مراد از لعنت، لعنت الهی و دوری از رحمت خدا است نه لعنت مردم، به شهادت اینکه در جمله مورد بحث که خلاصه گیری جمله سابق است که در مقابل کلمه لعنت فرموده: «ألا بعدا لعاد قوم هود؛ آگاه باشید که دوری از رحمت خدا نصیب عاد، قوم هود شد.» پس اینکه بعضی گفتند مراد از لعنت، لعنت آیندگان از بشر است، درست نیست.
خدای سبحان می فرماید: قوم عاد هم در دنیا ملعونند، هم در آخرت. لعنت همان دوری از رحمت است به هر اندازه که انسان به خدا نزدیک باشد، از رحمت خاص برخوردار است و به هر اندازه که از رحمت خاص محروم باشد، ملعون است. همان گونه که رحمت خاص درجاتی دارد، لعنت هم درکاتی دارد. در جوامع روایی ما آمده است که: اگر کسی محیط زیست مردم را آلوده کرد، ملعون است. یعنی رحمت خاص خداوند شامل حالش نمی شود و یا اگر کسی که توفیق شب زنده داری و احیای آثار دینی و خدمت به مسلمین و رفتن به جبهه نبرد حق علیه باطل و یا خدمت در پشت جبهه دفاع اسلامی، نصیبش نمی شود، یا اگر کسی بد دیگری را خواست، یا تلاش کرد که حیثیت کسی را ببرد، ملعون است و رحمت خدا شامل حالش نمی شود و از این رو باید محبت به عموم مؤمنان را از خدا بخواهیم: «لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین امنوا ربنا انک رؤف رحیم؛ و در دل هایمان نسبت به کسانی که ایمان آورده اند [هیچ گونه] کینه ای مگذار. پروردگارا! به راستی تو رئوف و مهربانی.» (حشر/ 10) اگر خواستیم ببینیم از رحمت خاص الهی برخورداریم یا نه، باید ببینیم چه فیضی به ما رسیده است و از چه فیضی محروم شده ایم و نسبت به مردم با ایمان در چه حالتیم. راه مراقبت و محاسبت از بهترین موازین تشخیص محروم و مرحوم است.

پشتوانه های پوشالی قوم عاد

خداوند در سوره احقاف می فرماید: «و لقد مکناهم فیما إن مکناکم فیه و جعلنا لهم سمعا و أبصارا و أفئدة فما أغنی عنهم سمعهم و لا أبصارهم و لا أفئدتهم من شی ء إذ کانوا یجحدون بآیات الله و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن* و لقد أهلکنا ما حولکم من القری و صرفنا الآیات لعلهم یرجعون* فلو لا نصرهم الذین اتخذوا من دون الله قربانا آلهة بل ضلوا عنهم و ذلک إفکهم و ما کانوا یفترون؛ با اینکه به آنان مکنت هایی داده بودیم که به شما نداده ایم به آنها نیز گوش و چشم و فهم داده بودیم اما نه گوششان به دردشان خورد و نه از چشم و دل خود کمترین بهره ای بردند، چون آیات خدا را انکار می کردند و همان عذابی که مسخره اش می کردند بر سرشان بیامد. این آثار که پیرامون سرزمین خود می بینید همه اقوامی بودند که ما آیات خود را نشانشان دادیم بلکه برگردند ولی برنگشتند و ما هلاکشان کردیم. کسی نیست از آنان بپرسد چرا پس آن خدایانی که به جای خدای تعالی معبود خود گرفته بودند تا به خدای تعالی نزدیکشان سازند یاریشان نمی کردند بلکه در روز گرفتاری غیبشان زد و این بود نتیجه اعراض و افتراءهایشان.» (احقاف/ 26- 28)
در این آیات خداوند به تکیه ها و پشتوانه های پوشالین قوم عاد و ثروت بی حسابشان اشاره می کند. در آیه اول تعبیر "مکنا" کنایه است از دادن قدرت و استطاعت در تصرف. و معنایش این است که ما قوم هود را در آن چنان وضعی (و یا در وصفی) از درشتی هیکل و نیروی بدنی و قدرت جنگی و نیروی ملی قرار دادیم که شما کفار مکه و پیرامونتان را در آن وضع قرار ندادیم. «و جعلنا لهم سمعا و أبصارا و أفئدة» یعنی ما آن اقوام را به وسائلی مجهز کردیم که با آن آنچه سودشان می داد، و آنچه مایه ضررشان بود تشخیص می دادند و از هم جدا می کردند، و در نتیجه تا می توانستند برای جلب منافع و دفع مضار خود حیله ها به کار می بردند، همان طور که شما به کار می برید. «فما أغنی عنهم سمعهم و لا أبصارهم و لا أفئدتهم من شی ء إذ کانوا یجحدون بآیات الله» حاصل معنا چنین است: آن اقوام از نظر تمکن در وضعی بودند که شما نیستید، و نیز به وسائل درک و تشخیص و همه انحاء حیله که هر انسانی برای دفع ناملایمات و پرهیز از حوادث مهلک و خانمان برانداز متوسل به آنها می شود مجهز بودند ولی نه آن مکنت ها و نه آن وسائل درک و تشخیص و نه آن حیله ها، هیچ یک دردی از آنان را دوا نکرد، با این حال اگر شما به جرم انکار آیات خدا گرفتار آن حوادث شوید، چه دارید که از عذاب خدا ایمنتان دهد.

اعمال خلاف قوم عاد

از آیات قرآن کریم و سرزنش هود (ع) مشخص می شود که قوم عاد چه کارهایی می کردند. از جمله این که در جاهای بلند و قله های کوه، ساختمان هایی بنا می کردند بدون این که احتیاجی به آن ها داشته باشند و گویا فقط به خاطر فخرفروشی بر دیگران یا تفریح کردن آن ها را می ساختند. از این رو هود در مقام سرزنش می گوید: «آیا در هر جای بلندی (که می رسید) به بیهود سری (و روی سرگرمی و هوس رانی) ساختمانی برای نشانه بنا می کنید.» (شعراء/ 128)
در تفسیر مجمع البیان آمده است: «قوم عاد برج های بلندی برای کبوتران می ساختند کبوتران را برای بازی در آن جا نگهداری می کردند و هود آن ها را از این کار سرزنش می نمود.»
از جمله این که گویا ایشان اصلا به فکر مرگ نبودند و قلعه های بسیار محکم و بناهای مرتفع می ساختند. هود به آن ها می گفت: «و شما خانه های محکم می سازید مثل آن که می خواهید جاویدان در آن باشید. اگر به فکر مرگ و سرانجام زندگی بودید، کجا چنین عمارت های محکمی بنا می کردید. دیگر آن که شما چون دست به سوی کسی بگشایید مانند جباران از حد می گذارنید.» (شعراء/ 130) یعنی وقتی می خواهید کسی را در برابر خطایی که از وی سر زده، تنبیه کنید تا سرحد کشتن او را مورد آزار قرار می دهید و مانند سرکشان و جباران از حد می گذارنید و خلاصه آن که شما در هر دو طرف، شهوت و غضب را از حد گذارنده و زیاده روی می کنید و از مرز بندگی پا فراتر می نهید.
به دنبال آن، نعمت های خدا برایشان برمی شمرد تا با یادآوری آن نعمت ها، از اعمال خود دست بردارند و به یاد خدا و روز جزا افتند، اما اندرزهای دلنشین آن حضرت، بر آن دل های سخت تر از سنگ اثر نمی کرد و در مقام تکذیب آن حضرت برآمده و می گفتند: «ما عذاب نخواهیم شد و پند دادن و ندادن تو برای ما یکسان است.» خدای تعالی نیز به دنبال تکذیب آن مردم و نپذیرفتن پندهای سودمند هود می فرماید: «هود را تکذیب کردند و دروغ گویش ‍ شمردند. ما هم نابودشان کردیم، و در این موضوع عبرتی است و بیشترشان مؤمن نبودند.» (شعراء/ 139)

Sources

سید هاشم رسولى محلاتى- تاریخ انبیاء

حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 10صفحه 454- 455، جلد ‏18 صفحه 320-326

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

سایت اندیشه قم- مقاله مشخصات هود (ع) و قوم او

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 6 صفحه 289

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information